گرچه این مفهوم ریشه در تحولات جدید از عصر نوزایی به بعد در غرب دارد و میتوان گفت که در سایر نقاط جهان مفهومی وارداتی است اما بسیاری از پژوهشگران در کشورهای اسلامی بر این نظرند که مدرنشدن، یک سیر خطی، مشخص و ازپیشتعیینشده ندارد و دلیلی بر تکرار تجربه غرب در رسیدن به آن نیست. از این رو راهحل چالشهای موجود در راه مدرنشدن در جوامع اسلامی را باید در بسترهای فرهنگی و اجتماعی این کشورها جست. بر این پایه، برخی پژوهشگران و اندیشمندان جهان اسلام درصدد برآمدهاند تا از شهروندی تعریفی جدید ارائه دهند؛ تعریفی که برآمده از رجوع به تاریخ پر فراز و نشیب فرهنگ و تمدن اسلامی در 1400سال است. از این رو، این پرسش همواره مطرح است که آیا میتوان الگوی اسلامی شهروندی را ارائه داد؟
آیا میتوان از شهروندی اسلامی سخن گفت؟ بیتردید پاسخ به این پرسش و پرسشهای مشابه نیازمند تلاشهای فکری و پژوهشهای دقیق تاریخی و متنشناسانه است. در نشستی که دوشنبه این هفته در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان «رویکرد دینی در مفهوم شهروندی» برگزار شد، دکتر فاطمه براتلو، با تأکید بر اینکه تنها به طرح اولیه این الگو پرداخته، از لزوم اهمیت و مبانی نظری این مفهوم (شهروندی دینی) سخن به میان آورد. مطلب حاضر، چکیدهای از سخنان وی است که از پی میخوانید.
واژه «شهروندی» از جمله واژههایی است که از نگاههای گوناگون به آن پرداخته شده و اگر به اغراق نرویم، تقریباً از چالشهای جدی جامعه جهانی امروز است؛ بهویژه در ایران که مدرنیته سیر طبیعی خود را نپیموده، مفهوم «شهروندی» هم جایگاه درخور خود را نیافته است. با این حال ما در ایران معاصر مبتلا به برخی از آسیبها در حوزه شهروندی هستیم. اگر به مطالعاتی که اخیرا در این حوزه (شهروندی) انجام شده رجوع کنیم به آسیبهایی میرسیم که باز اگر از دیدی پدیدارشناختی آنها را به بررسی و تحلیل بگذاریم، ریشه در معضلات فرهنگی دارند.
از جمله این آسیبهای مهم میتوان از فردگرایی منفی نام برد. فردگرایی(منفی) جامعه را بین نفع جمعی و نفع فردی سردرگم میسازد و با توسعهدادن به «منیت»ها، گفتوگوی اجتماعی را از میان میبرد. خودمحوری، منفعتطلبی، بیاعتمادی به جامعه و نظام اجتماعی از پیامدهای فردگرایی منفی است. فردگرایی منفی بهعنوان یکی از ارکان مدرنیته، امری وارداتی در ایران است. لازم به یادآوری است که فردگرایی مثبت هم داریم که زمینهساز بروز خلاقیت در جامعه است.
با توجه به این نکات و نیز با عنایت به اینکه بیش از 70درصد از جمعیت کشور (ما) در شهرها زندگی میکنند و نیز در سطح جهانی، هویت شهروندی هر روز پررنگتر میشود، لزوم پرداختن به مقوله «شهروندی» اهمیت زیادی مییابد.
«شهروندی» مفهومی متناقض است. در این مفهوم هم تعلق را میبینیم و هم استقلال را و از آنجا که «شهروندی» دارای باری سیاسی است، در یک متن تاریخی خاص قرار میگیرد. در حوزه عمومی دولتها مایل هستند که شهروندانشان بخشی از وظایف را برعهده گیرند و به شهروندانی آگاه و فعال تبدیل شوند و نیاز به نظارتهای ویژه نداشته باشند.
با این حال، پرداختن به مقوله «شهروندی» ما را با یک پرسش بنیادین رویارو میگرداند: آیا ادبیات دینی(اسلامی) ما میتواند یک الگوی نظری برای این بحث(شهروندی) ارائه دهد؟ پیش از اینکه وارد این بحث شویم، لازم است نگاهی هرچند کوتاه به تحول این مفهوم(شهروندی) در دورههای تاریخی ایران بیندازیم:
1- در دوره 1200ساله ایران باستان که با فرهنگی موازییکی از اقوام گوناگون مواجهیم، ساختار سیاسی در توجیه نظام شاهنشاهی است. در این عصر، نمیتوان از شهروندی سراغ گرفت؛ زیرا مردم تابع فرمان شاهنشاه هستند.
2- دوران ورود اسلام تا مشروطه. در این عصر خلیفه و سلطان در برابر رعایا قرار دارند. با توجه به اینکه اسلام دینی است که تنها بر بندگی خداوند تأکید دارد و بر آزادزیستی و آزاداندیشی مردم اصرار دارد، وقتی این دوره را مرور میکنیم، جز در دوران زمامداری علی(ع) و خلفا، آثاری که مبین شهروندی باشند، نمییابیم. نتیجه این است که در ادبیات سیاسی آن عصر، نهتنها شهروندی که هیچ مفهومی که مطابق با حق مردمی باشد، وجود ندارد.
3- دوران پس از مشروطه تا آغاز انقلاب اسلامی. در این عصر 2 اتفاق مهم افتاد: الف- واژههای تازهای وارد ادبیات سیاسی ما شدند مثل پارلمان، مشروطیت و... . ب- برخی مفاهیم گذشته دچار بازتعریف یا تغییر شدند، مثلا مفهوم «ملت» که تعبیری دینی داشت، در دوره مشروطه و پس از آن دچار چنان تغییری شد که دیگر رنگوبوی دینی نداشت.
4 – دوره انقلاب اسلامی. این دوره را به عنوان دومین تغییر مهم ساختاری در کشور (پس از مشروطه) میشناسیم. در این دوره بهتدریج شمایی از مفهوم شهروندی وارد و تمهیداتی برای آن فراهم میشود و فضای اجرایی خود را نیز مییابد.
در واقع ضمانت برای اجراییشدن و اجراییکردن مفهوم شهروندی در ایران پس از انقلاب اسلامی تدوین میشود. این آغاز یک نظام سیاسی جدید در ایران است. البته در ساحت نظر، مفهوم شهروندی پس از انقلاب شکل میگیرد اما اینکه در عمل تا چه اندازه قابلیت اجرایی یافته، امر دیگری است. اما با توجه به تقسیمبندی شهروندی به (شهروندی) سیاسی، مدنی و اجتماعی، در ایران معاصر شهروندی مدنی و اجتماعی پررنگتر بوده است.
امروزه نظریههای سیاسی، اموری چون مسئولیتپذیری، ترقیطلبی، قانونمحوری، وطندوستی، نوعدوستی، تفکر انتقادی، اندیشهورزی، تحمل اندیشههای مختلف، پرسشگری، شناخت حداقلی از محیط و تاریخ، پرهیز از زندگی روزمره، وفاداری به ملت، افزایش دانایی افراد، اعتقاد به ارزشهای بنیادین جامعه، توانایی مشارکت با دیگران، گوشدادن سازنده به دیگران و... را از مؤلفههای اصلی شهروندی میدانند.
گرچه الگوهای نظری در حوزهشهروندی فراوان است اما من در این طرحاولیه از الگوی شهروندی دینی (اسلامی)، به نظریه شهروندی هابرماس نظر داشتهام و کوشیدهام تا با نگاه به الگوی نظری وی در این حوزه، طرح خود را سامان دهم. در اندیشه هابرماس، نقش اجتماعی شهروندی در ارتباط با حوزه عمومی ترسیم شده است.
این الگوی هابرماس، در واقع پاسخی است به چالشهای لیبرال دمکراسی. هابرماس 3عنصر را در راهبرد هنجاری شهروندی لحاظ کرده است: 1- اخلاق گفتوگویی 2- عقلانیت بیناذهنی 3-کنش ارتباطی.لازم به یادآوری است که در جامعه شهروندمدار تفکر انتقادی که همان تفکر درباره تفکر است، از اهمیت بسزایی برخوردار است. تفکر انتقادی میل به تغییر امور دارد؛ با این حال «تفکر مراقبهای» امری است که میتواند بنیاد شهروندی قرار گیرد.
در دل تفکر مراقبهای، همدلی و توجه به همنوع نهفته است؛ امری که در جامعه ما از آن غفلت شده و درست به همین دلیل باید به تفکر مراقبهای بها داد. تفکر مراقبهای مبتنی بر خرد است و این خرد از دین (اسلام) نشأت میگیرد. خرد و عقلی که خداوند میفرمایند، اگر قرار باشد پاداش و کیفری باشد، به موجب آن (عقل) خواهد بود. پس، با وجود تفکر مراقبهای از تفکر میگذریم و به خرد میرسیم.