هم روزنامه میخواند و هم کتاب، اما همیشه ورد زبانش بود که این سبد خانوار که بیشتر وقتها در اخبار رادیو و تلویزیون و مطبوعات از آن اسم میبرند، یعنی چی؟ راستش، تا 15-10سال پیش میتوانستم برای مادربزرگم توضیح بدهم که سبد خانوار یعنی چی، اما حالا بلاتشبیه باید بگویم که سبد خانوار به یک فرودگاه بیشتر شباهت پیدا کرده است چرا که برخی اقلام مهم غذایی مثل گوشت و میوه در حال پرکشیدن از آن هستند و دست جماعتی که زیرخط فقر بنا به تعریف جدید زندگی میکنند به آنها نمیرسد.
هفته پیش که بعد از ماهها محافظهکاری اقتصادی و به این در و آن در زدن تصمیم گرفتیم به مناسبت جابهجایی از یک خانه بزرگتر به یک خانه کوچکتر! فامیل را به صرف شام دعوت کنیم، یاد سبدخانوار و آن پرسش به یادماندنی مادربزرگم افتادم.
وقتی با همسرم و دخترم، فهرست 11 میهمان آن شب را بررسی میکردیم، به این نتیجه رسیدیم که میشود اکثریت میهمانان را با سرهمبندی کردن انواع سالادها و اولویه و تنقلات و با مقداری دمپختک گرم کرد و برایشان یک شام متنوع، چاشنیدار و خوشمزه تدارک دید، الا دایی بزرگ را که بعد از 70 و اندی سال عمر که از خداوند گرفته، هنوز در بند غذاهای گوشتی است.
بالاخره دلم را به دریا زدم و یک کیلو گوشت گوساله خریداری کردم تا هوای میهمان پیش گفته را داشته باشیم. اما تا به خودم آمدم دیدم، همسرم، گوشت را حواله بعضی غذاهای دمدستی کرده است تا به اصطلاح از گوشت هم سهمی داشته باشند. به روی خودم نیاوردم اما از درون آرام و قرار نداشتم.
در این بین یکی از بستگان که از دماوند برای انجام کاری به تهران آمده بود، معادل چند کیلو گوشت، برایمان سوغاتی آورد؛ همان پرنده گریزپایی که مدتهاست با سبد خانوار ما میانهای ندارد! در آن شب برای ما عیار گوشت، عیار طلا بود و به میهمانان توضیح دادیم که از کجا رسیده است تا مبادا فکر کنند که پولمان از پارو بالا میرود و اینچنین گشادهدستی میکنیم!