برنامهریزی توسعه در ابعاد بلندمدت، میانمدت و کوتاهمدت است. چینیها توانستهاند در مدت 30 سال یعنی از سال 1979 از یک کشور فقیر، عقبمانده و ضعیف به دومین قدرت اقتصادی دنیا تبدیل شوند.
بهطور قطع یکی از عوامل اساسی این موفقیت که قدرتهای اقتصادی دنیا را به چالش کشیده، برنامهریزی منسجم، هدفمند و پایدار توسعهای است که فارغ از چالشها و مشکلات سیاسی و حاشیهای و همچنین تغییر دولتها، ساختار اقتصادی این کشور را مدیریت کرده و با کمترین هزینه، بیشترین بهرهوری و نتیجه را برای این کشور و دولت و ملت آن به همراه آورده است.
2- سابقه برنامهریزی در ایران از بسیاری از کشورهای در حال توسعهای که امروزه در مرز توسعهیافتگی هستند، بیشتر است اما این پدیده در ایران از کمترین اثر و نتیجه در توسعه کشور برخوردار بوده بهگونهای که باید اعتراف کرد که برنامهریزی توسعهای در ایران تاکنون شکستخوردهاست.
عوامل زیادی را میتوان برای این شکست برشمرد اما شاید مهمترین عامل، عدماعتقاد بدنه مدیریتی و اجرایی کشور به کارآمدی این پدیده در توسعهاقتصادی کشور باشد. البته برخی نیز فراتر از این فکر میکنند و معتقدند اصولا بدنه اجرایی و مدیریتی کشور به مقوله توسعه از نوع تجربه شده آن اعتقادی ندارد؛
چراکه در غیراین صورت پس از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب و نهادینه شدن آن، بهانه و دلیلی بر چالش و اختلاف بر سر چگونگی طی مسیر توسعه، رد الگوهای موفق تجربه شده، عدمتوفیق در ارائه الگوی جایگزین توسعه و تدوین برنامههای کوتاهمدت و بلندمدت غیر منسجم، از همگسیخته و بیهدفی که با وجود هزینههای سنگین طراحی عملا به اجرا درنمیآیند، وجود نداشت.
بهنظر میرسد هنوز روح جمعی در ایران بر سر مقوله توسعه، الگو و چگونگی رسیدن به آن شکل نگرفته و این مهم نتیجهای جز افزایش فاصله توسعهای و توان رقابتی کشور با دیگر کشورها، از دست رفتن فرصتها، هدر دادن و بلااستفاده شدن توانمندیهای داخلی کشور که تاریخ مصرف معین دارد( و چه بسا در آینده این توانمندیها کارایی گذشته خود را در روند توسعه و رفاه عمومی نداشته باشند) و همچنین محروم ساختن مردم از شرایط زندگی مطلوب نخواهد داشت.
3- مسائلی که اخیرا بین دولت و مجلس بر سر لایحه برنامه پنجم توسعه روی داد از نظر نگارنده فرصت مناسبی بود که برای همیشه ساختار مدیریتی و اجرایی کشور تکلیف برنامهریزی توسعه را مشخص کند. کاش درخواست استرداد لایحه برنامه مترادف با این میشد که برای یکبار در یک فضای جدی و کارشناسی ، بزرگان، شخصیتها، نهادهای اجرایی، تصمیمگیری و کارشناسی به مقوله برنامهریزی توسعهای حساسیت نشان دهند، روح جمعی حاکم بر توسعه کشور را ایجاد کنند.
تجربه کشورهای موفق دنیا ثابت کرده که توسعه و برنامهریزی آن با کدخدامنشی و تلاش برای کسب رضایت همه سلایق و علایق در یک برنامه توسعه ناسازگار است. بهتر است سلایق و جریانات سیاسی مختلف، خود را با یک برنامه توسعه منسجم، هدفمند، کارآمد و منطبق با منافع ملی حال و آینده کشور هماهنگ سازند.