«شکلات داغ» با بهترین عوامل فنی و بازیگران درجه یک ساخته شد و شاید همین ستاره باران عرصه را برای کلاهداری تنگ کرد؛ بهخصوص اینکه تهیهکننده فیلم نیز علیرضا سجادپور بود که در اواسط تولید به سمت مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی هم منصوب شد. وقتی محمود کلاری (فیلمبردار) ، محسن شاهابراهیمی (طراح صحنه) در کنار نیکی کریمی، فریبرز عربنیا، داریوش ارجمند، حمید فرخنژاد و... در «شکلات داغ» حضور یافتند انتظارها هم به تناسب حضور این عوامل از اولین ساخته بلند سینمایی کلاهداری بالا رفت؛ فیلمی که در روزهای جشنواره حاشیههایی را نیز متحمل شد و در نهایت با حذف نام سجادپور از تیتراژ به عنوان تهیهکننده، در بخش مسابقه سینمای ایران حضور یافت. «شکلات داغ» گرچه سیمرغی را دریافت نکرد.
- با توجه به سن و سال و سابقه شما خیلیها انتظار ساختهشدن «شکلات داغ» را توسط حامد کلاهداری نداشتند. چطور توانستید علیرضا سجادپور را متقاعد کنید که تهیهکننده فیلمتان شود؟
20سال پیش در سن 8سالگی در فیلم سینمایی «شاخ گاو» بازی کردم و 2سال بعد به کارگردانی علاقهمند شدم و اولین فیلم کوتاهم را ساختم. آن سال برای یک فیلم یک دقیقهای به اسم «جاده مرگ» و یک فیلم دیگر به نام «پرنده مردنی است» از جشنواره جایزه جوانترین فیلمساز را بردم. این روند را در تمام این سالها ادامه دادم. سالها در کنار بازیگری فیلم ساختم و اساسا هر درآمدی که از بازیگری به دست میآوردم را صرف فیلمسازی میکردم. 18فیلم کوتاه ساختم که در جشنوارههای مختلف جایزه گرفت، تقدیر شد و در جشنوارههای معتبر خارجی حضور داشت تا اینکه در سال87 یک تله فیلم ساختم به اسم «نجوا» که از شبکه سه پخش شد که البته قبل از آن من فیلمنامه شکلات داغ را کامل کرده بودم و منتظر موقعیت بودم تا آن را بسازم که براساس مشاهدات عینی من طی 13سال در یک کافیشاپ در حوالی میدان هفتتیر (کریمخان) بود که هر روز حدود 5ساعت را در آن سپری میکردم. تا اینکه بعد از 4سال که فیلمنامه را ثبت کرده بودم شرایطی مهیا شد و من سرمایهگذاری پیدا کردم برای این کار و به دنبال تهیهکننده بودم که بتوانم پروانه ساخت سینمایی بگیرم. آقای سجادپور که من ایشان را از دوران نوجوانی میشناختم پشت فیلم به عنوان تهیهکننده ایستاد و حمایت کرد. آن زمان ایشان هنوز مدیر کل اداره نظارت نبود. ما درخواست پروانه ساخت دادیم و به سختی توانستیم پروانه بگیریم چون به هر حال فیلم اولی بودم اما بعد از گرفتن پروانه به محض شروع پیش تولید آقای سجادپور مدیرکل شدند و ما هنوز عوامل را قطعی نکرده بودیم و ایشان همان موقع انصرافشان را از تهیهکنندگی اعلام کردند و من را به عنوان جانشین تهیهکننده منصوب کردند.
- ولی الان دوباره اسم ایشان به عنوان تهیهکننده آمدهاست!
در تیتراژ نیست ولی در پوستر و تیزر هست. به این دلیل که ایشان تهیهکننده کار هستند 100درصد ولی درگیر کار مدیر کلی شدند و در تولید همراه ما نبودند. من خیلی اصرار داشتم که انصراف ندهند و با اینکه من جانشین تهیهکننده شده بودم ولی مرتب ایشان را درگیر کار میکردم و خیلی برای این فیلم زحمت کشیدند و مردانه پشت این کار ایستادند. گرچه ماجرا طوری پیش رفت که در تولید به هر حال ما تنها شدیم.
- فیلم اولیها معمولا سراغ بازیگران حرفهای برای فیلمشان نمیروند. اما شما با اینکه فضایی را انتخاب کرده بودید که اساسا پاتوق جوانهاست چرا از ساخت یک فیلم تینایجری امتناع کردید و قشری را هم انتخاب کردید که برای ایفای نقشهایشان از چنین بازیگرانی بهره ببرید؟
من همیشه آدم کمالگرایی بودم و هدفگذاریام این بود که یک فیلم با سوپراستارها چه در پشت و چه در جلوی دوربین بسازم و همه میگفتند این یک رویا بیش نیست حامد کلاهداری! اما از آنجایی که من 18سال سابقه بازیگری داشتم و سیاست برخورد با دوستان حرفهای را میدانستم و به فیلمنامهام خیلی اعتقاد داشتم، در بلبشوی فیلمنامههای سطحی و مبتذلی که این روزها ساخته میشود، این فیلمنامه به خانه هر بازیگری که رفت و به خانه هر کدام از عوامل پشت صحنه که آنها هم هرکدام ستارهای هستند در حرفه خودشان، به سادگی پذیرفتند که بیایند با ما کار کنند. وگرنه حامد کلاهداری پشتوانهای نداشت که بگوییم به خاطر او آمدند. فیلمنامه بود که جلب اعتماد کرد دیگر. یادم میآید آقای عربنیا میگفت اصلا من کار نمیکنم فعلا تا بعد از مختار. ما فیلمنامه را فرستادیم و نظرشان 180درجه تغییر کرد. استاد ارجمند هم همینطور و باقی دوستان. آقای فرخنژاد هم آنقدر بعد از خواندن فیلمنامه آن را دوست داشت که گفت نقش مناسب من نیست اما حاضرم این نقش کیوان را بازی کنم. گفتم واقعا برای آن نقش میآیی؟ گفت آره.
- نقطه جذاب فیلمتان فرخنژاد است.
بله، بازیگر خوب همین است. وقتی فهمیدم که قرار است ایشان این نقش را بازی کند، نشستم به آن سکانس بیشتر فکر کردم و تغییراتی دادم و آن میزانسن را طراحی کردم.
- سکانس خوبی بود انصافا. اما نگفتید نسل کافهنشین کجای فیلمتان هستند. در حاشیه؟
نه خب، حامد کمیلی هم از همین نسل است. به نظرم چیزهایی که از نسل خودم برایم خیلی اهمیت داشت را هم در فیلم گفتم؛ مثل مسعود که آن فندکاش هم نمادی از خود اوست که ته کشیده و روشن نمیشود. ماجرای اعتیاد همیشه دغدغه من بود و دیدم که دامنگیر کسانی مثل مسعود هم شده که جوان سبکسر و بیسوادی نیست اما اعتیاد رفتهرفته از پا درش میآورد. اما کافهای که من در فیلم دارم و در واقع کافه 121 که دربارهاش حرف زدم از جنسی است که چون وسط شهر واقع است و خیلی هم مدرن نیست سعی کردم همان کسانی را که سالها دیدهام به آن رفتوآمد میکردهاند به این کافه هم بیاورم؛ یعنی واقعا سرژیک با همین اسم و همین ظاهر و رفتار در آن بود. واقعا پیرمردی بود که هر بار به قهوهاش گیر میداد. بانو ولی در آن کافه وجود نداشت؛ در تخیل من بود.
- بانو معلم اخلاق است؟
ببینید این فیلم در اول بگویم که یک فیلم مینیمالیستی است. ما به آدمها و زندگیشان تا یک حدی نزدیک میشویم و قرار نبود شخصیت بانو را خیلی باز کنیم.
- پس چرا اگر مینیمال است اینقدر رو و مستقیمگویی کردهاید؟
من موافق نیستم که اینطور است. اتفاقا فیلم من با تماشاگر عام قدری سخت ارتباط برقرار میکند چون نخواستم رو و مستقیم حرف بزنم. من برای چه اینقدر مدعی هستم در این نوع مسائل فیلم؟ چون به اشارتی بسنده کردم. بانو هم در این قصه شخصیتی است که تکتک شخصیتهای دیگر با او برخورد میکنند و بانو فقط یک تلنگر به آنها میزند؛ نه تاثیر آنچنانی که معلم اخلاق جلوه کند.
- ولی به هر حال بانو وظیفهاش را انجام میدهد. درس اخلاقاش را میدهد.
آن تاثیرش جز یک حضور است.
- یک حضور کاملا شعاری و غیرواقعی.
نه، بانو نمادی از خیر است اما کاملا واقعگرا. او به سرهنگ فقط یک دیالوگ میگوید که «خانهای که پادگان شود بچههایش سربازهای بیعاطفهای بار میآیند» یا به سرژیک چه میگوید؟ فقط میگوید «تو سنگهایت تقلبی است».
- به نظرم چون بانوی شما به عنوان یک شخصیت واقعی تعریف ندارد و فقط همینجوری بیخودی خوب است نوع ارتباطی که با بقیه میگیرد و تاثیرش، غیرواقعی و شعاری است. حالا برسیم به مسائل دیگر فیلم. موافقید که سکون بیش از اندازه دوربین و قابهای ثابت، فضای فیلم را از آنچه طبیعت فیلم شماست هم ملالآورتر کرده؟
خب این سکون و آن کادرهبودن به عمد و انتخاب خودم بود. این کارگردانی نمیشود که اگر فضای فیلم فضای ساکن و ملالآوری است ما با دوربین بخواهیم هی ور برویم و ژانگولربازی درآوریم. براساس آنچه فیلمنامه به ما میگوید دوربین ما حرکت میکند. اما در مورد تغییر و تنوع زوایا و قابها من اتفاقا فکر میکنم تلاشم را کردم و بهشدت دنبال قاب هستم و برایم اهمیت دارد؛ البته تا جایی که شرایط لوکیشن به ما اجازه داده. با آقای کلاری روز اول که حرف میزدیم گفت «این فیلم چند پلانه؟»،گفتم «به نظر شما چی؟» گفت500 پلان. گفتم «نه، هزار پلانه ولی کسی باورش نمیشود».
- باتوجه به بازیگرانی که همه با سابقه و به هر حال اختلاف سنی زیادی در کنار شما مشغول به کار بودند نوع رابطهای که با آنها داشتید سرکار چطور بود؟
بهشدت راحت بود و این را هم بگویم که با وجود ارتباط بسیار خوبی که با هم داشتیم آنچه دکوپاژم بود گرفته میشد و لاغیر.
- این لهجه عجیب ارمنی که فریبرز عربنیا با آن فارسی حرف میزند از کجا آمده؟
من هم بعد از اینکه فیلم را دیدم شاید یک ذره این احساس را داشتم که مبالغهآمیز است. البته آقای عربنیا و خانم تیرانداز خیلی کار کردند روی این زبان.
- ارمنی که حرف میزنند خوب است، به خانم تیرانداز هم که نقدی ندارم اما فارسی با لهجه ارمنی عربنیا کاملا غلط بود.
به هرحال سخت است دیگر. شاید یک جاهایی از دست آقای عربنیای عزیز در رفته باشد اما من این بازیگر را فوقالعاده میدانم.