دوره دوم که از اواخر دولت گذشته همزمان با تغییر دبیر شورای عالی امنیت ملی بهعنوان مسئول ارشد پرونده هستهای شروع میشود (مرداد 84) و تا اردیبهشتماه سالجاری را شامل میشود و بالاخره دوره سوم که مسیر پرونده هستهای در شورای امنیت سازمان ملل با دشمنیهای قدرتهای بزرگ، سرعت و شدت عمل بیشتری یافته است.
هر یک از این دورهها ویژگیهایی دارد که اولاً تابعی از شرایط محیطی (داخلی و بینالمللی) است و ثانیاً به نحوه استراتژیسازی بازیگران آن برمیگردد. هر ناظری البته حق دارد از زاویه خود این دورهها را ارزیابی کند اما مهم این است که بدانیم در کدام دوره موفقتر بودهایم، هزینه کمتری پرداخت کردهایم و در یک کلام کدام دوره با راهبرد اصلی نظام (احقاق حق مسلم ایرانیان مبنی بر دستیابی به انرژی هستهای با کمترین هزینه ممکن) تطابق بیشتری دارد.
این روزها که درمورد پرونده هستهای ایران و چگونگی طراحی مسیر آینده آن بحثهایی در داخل کشور درگرفته است بهترین فرصت برای بازنگری و ارزیابی عملکرد مسئولان دانسته میشود. یکی از کسانی که قبلا درگیر پرونده هستهای بوده است در چند روز گذشته، چندبار مطالبی را مطرح کرده که پیش و بیش از آن که حاوی راهکار مناسبی باشد به قصد اثبات گذشته خود مطرح شده است.
به یاد داریم زمانی را که در مذاکرات سعدآباد، بروکسل و پاریس، پذیرفته شد که ایران تمامی فعالیتهای هستهای خود را تعلیق کند یعنی عملاً پس از دو سال فعالیت دیپلماتیک همین دوستان، سرانجام ایران دستهای خود را بالا ببرد بهطوری که آقای بلر در بازدید از سربازان خود در بصره، شادمانه گفت میوه تهاجم به عراق را در تهران چیدیم.
این دیپلماسی انفعالی نشان داد کاهش هزینهها (یکی از ملاحظات حل مسأله) محور اصلی راهبرد نظام (هستهای شدن) را فدا کرده است.
در دوره دوم شاهد بهکارگیری دیپلماسی فعال و روش دیپلماتیک ابتکاری بودیم. در این دوره، ظرف کمتر از 8 ماه تمام آنچه که در دیپلماسی انفعالی واگذار شده بود بازپس گرفته شد و کشور به آستانه اتمیشدن رسید بدون اینکه کمترین تحرک منفی در شورای امنیت ایجاد شود.
مذاکرات پیش میرفت و در عین حال ما نیز کار خود را میکردیم و پیشرفتهای هستهای در ساخت و بهرهبرداری صورت میگرفت.
اما تقریباً از اردیبهشتماه سالجاری، جریان و دیپلماسی دیگری بهطور موازی شکل گرفت و بر دیپلماسی ابتکاری هستهای سایه انداخت و دستاوردها را با مخاطره مواجه کرد.
این دیپلماسی بهویژه با سخنرانیهای متعدد رییسجمهوری عملا مسیر متعادلی را که فراهم شده بود با چالش مواجه کرد؛ بهطوری که پرونده ایران - که با پاسخ به بسته پیشنهادی درحال بیرونآمدن از شورای امنیت بود - با سخنرانیهای داغ، دوباره مورد سوءظن قرار گرفت و دو قطعنامه را برای کشورمان به ارمغان آورد(!) هر چند طراحان این دیپلماسی، روبهروشدن با چنین پدیدهای را پیشبینی و باور نمیکردند.
ما تا کنون سه گزینه را تجربه کردهایم : «دیپلماسی انفعال» که منجر به تعطیلی کلیه فعالیتهای اتمی کشورمان شده بود، «دیپلماسی سخنرانیهای داغ» که طراح آن رییسجمهوری محترم است و بر این مبنا استوار است که طرف مقابل نمیتواند کاری انجام دهد و باید با سخنرانی، حرکت تهاجمی داشته باشیم و سرانجام « دیپلماسی ابتکاری هستهای» که بانی آن دکتر لاریجانی است و نشان داد میتوان با حرکتی متین و عقلانی و متکی بر نگاه خودباور و کارشناسی، ایران اتمی را تثبیت و در عینحال هزینهها را کاهش داد.
نخبگان سیاسی البته تفاوت این سه مسیر را درک کردهاند؛ هرچند در سطح رسانهها کمتر به آن پرداخته شده اما حساسیت شرایط به نحوی است که تا دیر نشده مسئولان ارشد کشور باید یک استراتژی مؤثر و کارگشا را انتخاب کنند تا اولاً به همگرایی بیشتر در کشور منجر شود و ثانیاً از افزایش هزینهها جلوگیری کند.