هوشنگ گلشیری 34 سال پیش در یک سخنرانی با عنوان «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» از ظهور نسلی از داستان نویسان که با یکی دو کتاب میآیند و بعد از مدت کوتاهی، افول میکنند، سخن گفته بود؛ نویسندگانی که بهتعبیر او «جوانمرگ» میشوند و پس از خلق چند اثر درخشان، دیگر یا چیزی نمینویسند یا اگر مینویسند در چرخه تکرار گرفتار میشوند و در واقع حرفی برای گفتن ندارند. این پدیده البته متأثر از عوامل فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و بسیاری پارامترهای دخیل در کار نوشتن است که در این نوشتار میکوشیم به برخی از آنها به صورت مختصر اشاره کنیم.
در سالهای ابتدایی دهه80 امید اهل قلم به نوشتن، جانی تازه گرفت. در این سالها شاهد ظهور طیف گسترده و متنوعی از داستاننویسان بودیم که هر چند20-30 سال از عمرشان بیشتر سپری نشده بود، امیدوارانه به خلق آثاری دست زدند که رنگی - البته نه چندان غلیظ - از خون یک شاهکار در رگهایشان دیده میشد. همین عطش فراوان به نوشتن، آن هم از سوی کسانی که چندان تجربهای از زندگی نیاموخته بودند، اتفاقاً پاشنه آشیل ادبیات داستانی ایران بود چرا که در کشورهای صاحب ادبیات دنیا، نویسندهها در 40 و 50 سالگی قلم به دست میگیرند و شروع به نوشتن میکنند. در همین حال بازار جوایز ادبی داغ بود که تأثیرشان در رونق ادبیات هم کم نبوده است.
دولت نهم در سال 84 با شعار همگانی کردن فرهنگ سر کار آمد و با همین شعار کوشید چتر حمایتی خود را بر تمامی ساحتهای فرهنگ بگستراند. دولت به این جمعبندی رسید که شاید بهتر باشد در این زمینه گشادهدستی کند و دست به تأسیس تعدادی جایزه ادبی بزند؛ جوایزی که بعضی از آنها ممکن بود برندهاش را صاحب 110 سکه بهار آزادی (جایزه جلال آلاحمد) کند؛ این جریان با انتصاب یک داستان نویس حوزه ادبیات کودک و نوجوان به معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد، قوت بیشتری گرفت. وزارت ارشاد دولت نهم با «محسن پرویز» به فعالیت متراکم خود در حوزه فرهنگ ادامه داد و در همان سالهای میانی دهه80 ، چندین جایزه ادبی دیگر راهافتاد که پروین اعتصامی و کتاب فصل نمونههایی از آن است. مجوز همه این جوایز را صفارهرندی از شورای عالی انقلاب فرهنگی گرفته بود و محسن پرویز معاون فرهنگی او هم، مؤسسه «خانه کتاب» را متولی برگزاری آنها کرده بود. با این حال مسائلی مانند اعلام نشدن اسامی داوران در هیچکدام از این جوایز، بودجههایی که برای آنها هزینه میشد و حمایتهای قابل توجه وزارت ارشاد از آنها، همواره محل بحث اهالی ادبیات بوده است.
شاید بتوان اتفاقات صورت گرفته در ساحت ادبیات در سالهای آخر دهه 80 را به عنوان نقطه عطف این دهه نام برد؛ مقطعی که در آن وزارت ارشاد کوشید با راهاندازی بنیادی به نام «بنیاد ادبیات داستانی» جای خالی برخی محافل و تشکلهای صنفی این حوزه را که بعضی از آنها مدتی بود منحل شده بودند، پُر کند. این بنیاد سال 86 و در دوره محسن پرویز تأسیس شد و هدفش ابتدا برپایی جشنوارهای با عنوان «داستان فجر» با الگو گرفتن از جشنواره «شعر فجر» بود. این بنیاد شاید میتوانست زیر پر و بال حداقل تعدادی از نویسندگان جوان را بگیرد اما ... .پس از استقرار دولت دهم، محمدحسینصفار هرندی جای خود را به سیدمحمدحسینی داد و پس از چندی این موج به معاون صفارهرندی (محسن پرویز) هم رسید و به تعبیر خودش یک روز وارد دفتر کارش شد و با نامه برکناری خود روی میزش رو به رو شد. داستاننویس جوان سالهای قبل که تازه به چهرهای تقریبا سیاسی تبدیل شده بود که میتوانست با سخنان خود بهای ادبیات را در بورسهای کشور، دچار نوسان کند، جای خود را به بهمن دری اخوان داد که در کارنامهاش یک کتاب به چشم میخورد. ابتدای این انتصاب اخباری از گشایشهایی در صدور مجوزها بهگوش میرسیداما بهتدریج صدور مجوزها سختگیرانهتر شد و خبرهای مربوط به لغو مجوزها به مرور روی تلکس خبرگزاریها قرار گرفت.
چند ماهی بیشتر از حضور دری در معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد نگذشت که او دستور به انحلال «بنیاد ادبیات داستانی» داد؛ هر چند متعاقباً اعلام شد که به زودی این بنیاد با هیأت امنای جدید و شرح وظایف جدید، کارش را از سر خواهد گرفت اما این «بهزودی» بیش از یکسال طول کشید. در همین بازه زمانی جنجال بر سر انحلال بنیاد ادبیات داستانی، آتش یک جنگ رسانهای را میان معاونان سابق و فعلی امور فرهنگی وزارت ارشاد را شعلهور کرد و با اینکه موضوع انحلال این بنیاد بود، کار به جاهای باریک کشید و نهایتاً در اواسط اسفند89 وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اعضای جدید هیأت امنای بنیاد ادبیات داستانی را معرفی کرد و این مُهر پایانی بود بر جنگ لفظی پرویز و دری.
همان سالی که ایده بنیاد ادبیات داستانی مطرح شد، اساسنامه آن به امضای وزیر ارشاد وقت محمدحسین صفار هرندی رسید و محسن پرویز هم به عنوان رئیس هیأت امنای آن منصوب شد اما در تمام طول 3سال منتهی به سال 90، فعالیت این بنیاد خلاصه شد به برگزاری یک ضیافت شام در هتل لاله در تاریخ 13مهر سال 87، یک همایش در زمینه داستاننویسی زنان و یک سفر تفریحی برای تعدادی از نویسندگان. در همین سالها و در کنار بحث ممیزی کتاب، وعده تأسیس هیأت نظارت بر چاپ کتاب از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد؛ براین اساس قرار بود افرادی متشکل از اهالی هر حوزه ادبی، برروند بررسی کتابهای آن حوزه نظارت کنند اما این هم به یک دور تسلسل تبدیل شد چرا که در نهایت این اداره کتاب وزارت ارشاد بود که رأی به صدور یا لغو مجوز یک کتاب میداد. البته سال 89 هم به پایان رسید و از اعلام نام این اعضا خبری نشد و این کار به اوایل سال90 موکول شد که چندی پیش خبر آن هم رسانهای شد.
اتفاق مهم دیگری که در حوزه ادبیات در دهه 80 رخ داد، این بود که جوایز غیر خصوصی که برای کتاب تأسیس شده بود، عمدتاً اثری را به عنوان برگزیده در بخش ادبیات معرفی نمیکردند؛ به عنوان مثال جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران که مهمترین جایزه کتاب کشور است، در سالهای اخیر اقبالی به ادبیات داستانی نشان نداده و اثری را به عنوان برگزیده معرفی نکرده است. با اینکه مجید حمیدزاده، دبیر آن میگوید که برگزیده جایزه جلال آلاحمد به منزله برگزیده جایزه کتاب سال خواهد بود اما همین جایزه جلال هم در شاخه ادبیات داستانی در طول4دوره متمادی، هیچ اثری را به عنوان برگزیده معرفی نکرده است. در همین حال باید توجه داشت که تقریباً از اواسط دهه80 دولت به صورت جدی و از سوی نهادهایی مانند مجلس، موظف به اجرای اصل 44 قانون اساسی و واگذاری بسیاری از فعالیتها به بخش خصوصی و در عین حال نظارت بر حُسن اجرای آنها شد در حالی که در همین سالها، بخش فرهنگی دولت با تأسیس جوایز پرزرق و برق دقیقاً بر خلاف این رویه عمل کرد و حداقلش این بود که بخش فرهنگی دولت به جای لاغرتر شدن، فربهتر شد و هنوز جای این سوالها باقی است که:
آیا اینگونه اقدامات از سوی بخش فرهنگی دولت، فعالیتهای اقتصادی محسوب میشود یا خیر؟
آیا اجرای نیمبند اصل 44 میتواند نفسی مسیحایی در روح مرده بخش خصوصی ادبیات بدمد، یا همچنان شاهد مرگ و میر جوایز ادبی خواهیم بود؟
آیا خارج شدن دولت از بخش فعالیتی و افزایش نظارت، باعث افزایش ممیزی خواهد شد یا بخش خصوصی دولت را قانع میکند که ممیزی روند نظاممندی داشته باشد؟
آینده جوایز خصوصی با گسترش نظارتها چگونه خواهد شد؟