او از سال 1348 ایران را به مقصد آمریکا ترک کرده و با اوجگیری مبارزات انقلابی مردم ایران، در آن سوی مرزها، جذب حوادث ایران شده است.
این در حالی بود که او پایاننامه فوقلیسانسش را نیمه کاره رها کرد و برای جستوجوگری وقایع انقلاب به ایران بازگشت و جذب شخصیت و اندیشههای امام(ره) و روند انقلاب اسلامی شد.اولین فیلم او به نام «واقعیت» قصه واقعی مردمی انقلابی بود که به قصد انتقال واقعیتهای یک انقلاب در سال 58 ساخته است.
«طالبزاده» از آن پس تا امروز به عنوان نویسنده، فیلمساز و کارگردانی شناخته میشود که افقهای آینده انقلاب اسلامی را در هر سوی جهان ردیابی کرده است و سعی کرده در هر دورهای واقعیتهای پشت پرده رسانههای غرب را دریابد و بازگو کند.
آن چنان که «حسین بهزاد» نقل میکرد که شهید «مرتضی آوینی» او را «چشم تیزبین انقلاب اسلامی» خوانده است. در این گفتوگو رویارویی غرب با انقلاب اسلامی برخورد رسانههای غرب و انقلاب و تحولات آن دوران را بررسی کردهایم.
- با وجودی که شما سالهای مبارزه در ایران نبودید، چه عواملی مسائل انقلاب را برای شما جذاب میکرد و به تعبیری انقلاب اسلامی چگونه برای شما موضوعیت پیدا میکرد؟
آنچه بعد از انقلاب در جامعه ایران با آن روبهروشدم نسبت به قبل از انقلاب تضادها و تناقضهای جدی داشت. من دوران قبل از انقلاب را تا سن 16 سالگی در ایران بودم و شاهد آشفتگیهای این جامعه بودم.
از سویی با تجربه ده سال زندگی در غرب، نگاه متفاوتی پیدا کرده بودم. مسیر زندگی من در آمریکا مذهبی نبود اما سیری جستوجوگرانه به دنبال حقیقت داشتم.
درونم با پرسشهایی روبهرو بود که زندگی غربی پاسخی برای آن نداشت. به نوعی در جستوجوی سؤال از معنایی میگشتم که در فرهنگ غربی، نمییافتم. در عمل هم میدیدم که تمدن غرب چیزی برای آرامش عمیق روح و روان آدمی ندارد.
در این مسیر انواع و اقسام دکانهای معنوی و دکههای مذهبی و انواع روشها و گرایشهایی که در آمریکا وجود داشت و اتفاقاً در دهه هفتاد میلادی هم افزایش یافته بود، تجربه کرده بودم- مثلاً در همان سالها خیلی جدی درباره مسیحیت و بودیزم فکر کرده بودم. قصد داشتم درباره اسلام هم تحقیق کنم اما متأسفانه در آن مقطع در آمریکا همه چیز به جز اسلام تبلیغ میشد، لذا با حالتی ایستاده و به قول غربیها «استندبای» از درون در انتظار تحولی بودم که بتواند سیرابم کند.
به دنبال پیروزی انقلاب، در اواخر بهار سال 1358، به اتفاق تعدادی از دوستان، اولین روزنامه انگلیسی زبان پس از انقلاب را با نام «تهران تایمز» منتشر کردیم.
هدف ما این بود که مسائل مربوط به انقلاب و موضعگیریهای حضرت امام را برای مخاطبان انگلیسی زبان پوشش بدهیم. مسائل انقلاب پیش میرفت تا به تسخیر سفارت آمریکا در تهران رسیدیم. من هم جریان رسانههای غربی را دنبال میکردم.
تسخیر سفارت آمریکا ذهن تمام دنیا را به ایران معطوف کرد. از طرفی نحوه انعکاس این موضوع در رسانههای آمریکا آن قدر خصومتآمیز و مبهم بود که نتوانستم اطلاعات مناسبی از این قضیه به دست بیاورم.کاملاً میدیدم که رسانههای غرب و خصوصاً آمریکا با تمام عظمتی که جهان برای آنها قائل بود، در مقابل جریان انقلاب اسلامی درمانده و متحیر شدهاند. این درماندگی و تحیر بعد از اشغال سفارتخانه ابرقدرت جهان در سطوح مختلف لایههای اجتماعی کشور آمریکا موج میزد.
به همین جهت تصمیم گرفتم فیلم مستندی درباره لحن رسانههای غربی درباره انقلاب اسلامی و مسأله گروگانگیری بسازم. کاملاً غرضورزی رسانههای دنیا را علیه ملت ایران میفهمیدم و به واقع میدیدم که مسائل ایران تحریف میشدند.
راستش خیلی به رگ غیرتم برخورد. بعد طرحی برای ساختن یک مستند سیاسی در خاک آمریکا با مضمون ریشهیابی علل برد معترضانه رسانههای آمریکایی با انقلاب اسلامی و موضوع اشغال لانه جاسوسی نوشتم و آن را به مسئولان صدا و سیما دادم.
خوشبختانه آنها طرح را تصویب کردند و من برای تصویربرداری این مستند به آمریکا برگشتم. کسی را از ایران نبردم. در آمریکا تعدادی از دوستان دوران دانشجوییام حاضر به همکاری شدند. برای این فیلم به سراغ سردبیرها و دبیران ارشد سرویسهای سیاسی نشریات معروفی مثل «نیویورک تایمز» و «واشنگتن پست» رفتم و با آنها مصاحبه کردم، بعد هم به سراغ مدیران ارشد و دبیران سرویس خبر شبکه C.B.S و A.B.C آمریکا رفتم.
جالب این بود که با ترفند ما و کمک خدا همه آنها به وارونه جلوه دادن و تحریف اخبار انقلاب اسلامی اعتراف داشتند. خصوصاً توجیه اکثرشان این بود که امام خمینی و ایرانیها غرور ملی آمریکاییها را با گرفتن سفارت آمریکا و تسخیر لانه جاسوسی زیر سؤال بردهاند و حالا ما پاسخ آنها را با وارونه کردن حقایق ایران میدهیم.این فیلم مستند گزارشی با عنوان «واقعیت» بود که از شبکه اول تلویزیون ایران پخش شد. اولین کار گروه سیاسی شبکه اول سیما بعد از انقلاب همین سریال بود.
- نمایش فیلم «واقعیت» در ایران، برای شما تبعات خاص در پی نداشت؟
چرا، چند شب بعد از پخش اولین قسمت این سریال در ایران، مأموران امنیتی «دفتر تحقیقات فدرال» F.B.I به دانشکده فیلمسازی کلمبیا ریختند و تمام اسناد دانشگاه را زیر و رو کردند.
استادان دانشکده به من گفتند، کل مدارک و سوابق پرونده تحصیلی بنده را با خودشان بردند. چند شب بعد هم رفتند به خانه خواهرم که در نیویورک سکونت داشت و از ایشان درباره بنده بازجویی کردند.
همه اینها برای من خیلی جالب بود. چون سالها در کشوری بزرگ شده بودم که مدعی آزادی و دموکراسی و تمدن بود. مدعی آزادی اطلاعات و اطلاعرسانی آزاد بود.
بعد وقتی میدیدم که رسانههای غرب و خصوصاً آمریکا در انعکاس اخبار انقلاب اسلامی چگونه برخورد میکنند، حقیقتاً متعجب شدم. از طرفی فهمیدم که انقلاب اسلامی امام خمینی، فقط یک انقلاب سیاسی نبود. انقلاب اسلامی در زمانی رخ داد که اکثر «ایسم»های جهان و مکاتب مختلف اجتماعی، سیاسی و فکری محصول خود را عرضه کرده بودند و حتی در جهان تجربه شده بودند.
- آقای طالبزاده! اگر یادتان باشد دو سال پس از وقوع انقلاب اسلامی، فیلمی با عنوان «پیشگوییهای نوسترآداموس» در کشور آمریکا تولید و به نمایش درآمد. بعد شما خیلی روی تحلیل این فیلم تأکید کردید و مقالاتی نوشتید و گفتوگوهایی داشتید.
یعنی معتقد بودید که این فیلم مستقیماً با دو سال فاصله بعد از انقلاب، با انگیزه مقابله با رشد اسلام و معرفی ایدئولوژی توحیدی به مثابه یک آلترناتیو ستیزهجو برای تمدن غرب ساخته شده است. شیوه به کار گرفته شده این فیلم چگونه بود و آیا این روند ادامه یافت؟
دقیقاً غرب همیشه حرف خودش را با دستگاههای «پروپاگاندچی» خود به مثابه ارتش کارآمد جبهه تهاجم فرهنگی زده است. «پیشگوییهای نوسترآداموس» یکی از این فیلمها بود. البته فیلمی مهم و با ظرافتهای هنری که پیام اصلی فیلم حول انقلاب اسلامی و تبدیل آن به یک نهضت جهانگیر بود. راوی فیلم «اورسن ولز» بود. کسی که از معتبرترین شخصیتهای سینمای هالیوود است.
فیلم برایمان روایت میکند که دیری نخواهد گذشت که رهبر اصلی یک انقلاب از آسمان به زمین خواهد آمد و زمام امور را در عربستان بزرگ! به دست خواهد گرفت. نام او را پادشاه رعب گذاشته بود. [king of terror] وی تاریخ جهان را با انتخاب بعضی فرازها و حوادث به صورت سمبلیک و استعاری تا پایان نقل میکرد «ولز» در این باره میگوید: «از میان تمام پیشگوییهای نوسترآداموس یکی از همه حیرتانگیزتر است. این که او سه شخصیت را به عنوان «ضد مسیح» معرفی میکند. اولی «ناپلئون بناپارت» است.
دومی به احتمال زیاد «هیتلر» است، ولی سومی که از همه مهمتر است، هنوز نیامده و از عربستان خواهد آمد. سومین ضد مسیح، مسلمان است و از آسمان میآید، عمامه به سر دارد و او را «پادشاه رعب» میخواند که علیه غرب لشکرکشی خواهد کرد. اینجا واژه ترور را استفاده میکند.
یعنی میخواهد به کلمه مرسوم تروریست در رسانهها اشاره کند. این فیلم دقیقاً در جهت تخریب چهره مسلمانان بعد از وقوع انقلاب اسلامی بود و به بهانه روایت آخرالزمان و پیشگوییهای یک صلیب و دانشمند یهودیالاصل فرانسوی درباره آینده جهان به وضوح جریان موعودگرایی انقلاب اسلامی را مورد تهاجم و تفسیر به رأی خود قرار میداد. حتی دقیقاً همین کتاب پیشگوییها، در اوج گروگان گرفتن آمریکاییها در تهران توسط خانم «اریکا چانهام» به انگلیسی همراه با تفسیر خاص او در تیراژ بالا چاپ و در سراسر جهان منتشر شد.
بعد از آن بود که بلافاصله آمریکاییها، نسخه سینمایی از آن را به نمایش در آوردند. اینها نمونههایی از تهاجم رسانهای غرب بعد از انقلاب اسلامی بود که همیشه به اشکال مختلف و با ظرافتهای هنری صورت گرفته است.
- جهان امروز چه نگاهی به انقلاب اسلامی دارد. این نگاه چگونه در رسانهها متبلور میشود و آیا انقلاب اسلامی توانسته است پیام خود را هم محقق و هم تکثیر کند؟
اگر منظورتان از نگاه جهان امروز، سیاستمداران آمریکایی و یهودی هستند که رویکردشان همیشه روشن و مشخص بوده و از اول تا امروز با تمام خشونت و تحجر و دگماتیسم حاکم و بنیادگرایی افراطی در مقابل تفکر انقلاب اسلامی ایستادهاند. جمله امام آنها را برای تمام تاریخ معرفی میکند.
«استکبار جهانی» و «شیطان بزرگ» تعابیری هستند که باید در آن عمیق شد. روح استکباری اصلاً اجازه نمیدهد که تفکر انقلاب اسلامی در جهان نمود پیدا کند. اگرچه حقیقت همیشه راه خودش را پیدا کرده و پیش رفته است.
پس سیاستمداران آمریکایی و یهودی و مراکز و مدیران آنها در سرتاسر جهان اصلاً اعتقادی به آزادی و دموکراسی حقیقی در جهان ندارند که حالا با بینش آزاد بتوانند مفهوم مردم سالاری دینی را بفهمند. گروه دوم عامه مردم در سراسر جهان هستند که تحت سلطه رسانههای جهانی در غفلتی ژرف فرو رفتهاند. هر جا مردم بیدار شدهاند، همان جا با هر شاکلهای که داشته به نوعی انقلاب اسلامی بروز کرده است.
گروه سوم نخبگان و اندیشمندان و متفکران هستند که این گروه از جایگاه مهمی برخوردارند. گروهی از نخبگان به جز بخشی که تحت سلطه و حمایت سیاستمداران و دستگاههای امنیتی هستند و برای آنها و به دستور آنها فکر میکنند، بخشی دیگر صادق و جستوجوگر و به دنبال حقیقت هستند.
من این توفیق را داشتهام که با خیلی از این چهرهها گفتوگو کنم. برای نمونه وقتی با «نوام چامسکی» گفتوگو میکردم او از من در باره ولایت فقیه و جایگاه و تعریف آن در ایران پرسید. متعجب شدم فهمیدم که آنها از خیلی مفاهیم انقلاب اسلامی تعریف درستی ندارند. در حالی که اگر درست بفهمند.
حتی بهتر از ما حمایت و تحلیل میکنند. این رسالت متفکران و اندیشمندان مسلمان ما را درعرصههای گوناگون سنگین میکند. البته امروز در جهان خیلی از متفکران هم انقلاب اسلامی را با نگاههای مثبت و عمیق تحلیل میکنند که وظیفه ما بشارت دادن اینهاست.
نکته مهم دیگری که اشاره کردید به تحقق اهداف انقلاب اسلامی برمیگشت.
شرایط امروز جهان وقایع مهمی را به ما اعلام میکند که لازمه آن بیداری ما از درون است. حالا بعد از بیست و چند سال شاید عدهای انکار کنند. اما انکار و عقبنشینی از حقایق، اسارت در نقشه تار عنکبوت شیطانی جهان را به دنبال خواهد داشت. بدون شک هدف اصلی انقلاب اسلامی تحقق عدالت بوده است و سرنوشت تفکر انقلابی به تحقق آن برمیگردد عدالت پیشانی و پشتوانه انقلاب است.
غفلتهای ما در این سالها بسیار بود. اگرچه تجربههایمان هم کم نبوده است. حالا امروز اگر بتوانیم به مرور عدالت اجتماعی را در تمام ارکان جامعه در هر اندازهای محقق کنیم به تبع آن، هم به هدف انقلاب اسلامی رسیدهایم و هم این تفکر را در جهان صادر کردهایم.
تحقق عدالت، موجب صدور انقلاب است. اگر با عدالت مردم را از درون راضی کنیم تا حقوق اولیه زندگی خود را کسب کنند، نباید برای آینده انقلاب نگران باشیم.