وی برای تنظیم مصاحبه بهمدت یک هفته در ایران حضور داشت. حضور در ایران فرصت خوبی برای فرید زکریا محسوب میشد تا ارزیابی دقیق تری از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران به عمل آورد. وی بعد از بازگشت به کشورش در وب سایت شخصی خود مطلبی را منتشر کرد. ارزیابی فرید زکریا از سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران برای مقامات امنیتی ایالات متحده هشدارآفرین است. وی در ارزیابیهای خود به این جمع بندی رسیده که دولت اوباما همانند جورج بوش از سیاست فشار، تحریم و محدودسازی ایران استفاده میکند؛ به همین دلیل است که هیچگونه تغییری در سیاست آمریکا نسبت به ایران ایجاد نشده است.
بیان چنین توضیحاتی بخشی از واقعیت سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران محسوب میشود. مقامات اجرایی ایران امید داشتند تا زمینههای تغییر در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران ایجاد شود. آنان تمامی تلاش خود را برای شفافسازی و اعتمادسازی بهکار گرفتند. بهرهگیری از سیاست مبتنی بر اعتمادسازی هیچگونه مغایرتی با مقاومت دربرابر تهدیدات ندارد. تجربه کشورهای مختلف در دورانهای تاریخی سیاست بینالملل نشان داده است که هیچگاه بازسازی روابط از طریق عقبنشینی امکان پذیر نخواهد بود. مصالحه، نماد سیاست برد- برد در روابط بینالملل محسوب میشود. جهتگیری سیاست خارجی ایران، ایجاد ثبات، تعادل و توازن منطقهای بوده است. به همین دلیل است که امکان اعتمادسازی از طریق فرایندهایی میسر است که مبتنی بر عملگرایی در سیاست خارجی باشد.
ضرورتهای عملگرایی در سیاست خارجی ایران ایجاب میکند که اولاً به تولید قدرت مبادرت کند، ثانیاً از قدرت برای ایجاد توازن و تعادل منطقهای بهرهگیری کند، ثالثاً دربرابر تهدیدات بحران زا مقاومت کند؛ چنین الگویی با واکنش مجدد آمریکا روبهرو شده است. روح امپراتوری در آمریکا، هیچگونه مقاومتی را برنمیتابد و با مصالحهگرایی، همخوانی ندارد. روح امپراتوری درصدد است تا سیاست خارجی آمریکا را براساس تداوم سیاست فشار هدایت کند. طبیعی است که این الگو در کشورهایی همانند ایران که از روح انقلابی بهره میگیرند و از سوی دیگر حامی هویتگرایی اسلامی در حوزههای مختلف جغرافیایی هستند، تحقق نخواهد یافت.
زیرساخت سیاست خارجی ایران تعامل گرایی در شرایط برابر تلقی میشود. ضرورتهای تعامل گرایی ایجاب میکند که الگوهای روابط و کنش متقابل براساس منافع دوجانبه، ثبات منطقهای و تعادل قدرت انجام گیرد، درغیراین صورت ایران تمایلی به تداوم الگوی تعامل با کشورهایی که از الگوی یکجانبهگرایی بهره میگیرند، نخواهد داشت.هماکنون این سؤال مطرح میشود که چرا دولت اوباما توازن گرایی در سیاست خارجی آمریکا را فراموش کرده است؟ چرا آمریکا تلاش میکند تا ایران را در فضای سیاست فشار قرار داده و آن را منزوی کند؟ آیا چنین اقدامی امکانپذیر است و درصورت تحقق چه پیامدهایی خواهد داشت؟
پاسخ به هریک از 3سؤال یادشده میتواند واقعیتهای ابهام و عدمتوفیق در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران را مشخص سازد. هیلاری کلینتون در سالهای تصدی وزارت امورخارجه آمریکا از الگوی افزایش فشار علیه ایران بهره گرفت. این الگو با رویکرد اوباما مبتنی بر چندجانبه گرایی و تعامل با ایران مغایرت دارد. تجربه آمریکا در دهه 1970 نشان میدهد که دیپلماسی پینگپنگ با چین و تنشزدایی با اتحاد شوروی به تعادل و امنیت جهانی کمک کرده است. در چنین شرایطی آمریکا نیازمند بازنگری در سیاست خارجی تهاجمی خود نسبت به ایران خواهد بود. بهرهگیری از ادبیات تهدیدکننده هیچگونه مطلوبیتی را برای منافع، امنیت و سیاست خارجی آمریکا ایجاد نمیکند.
آمریکا ناچار است تا برضرورتهای توازن، تعادل و تعاون با ایران واقف باشد. سیاست خارجی آمریکا در فضای رویارویی با ایران نمیتواند سازنده و ثمربخش باشد. در شرایط موجود، امنیت منطقهای صرفاً در شرایطی حاصل میشود که ایران نقش سازندهای در خاورمیانه ایفا کند. بنابراین سیاست تهدید، تلاش برای تنظیم قطعنامه جدید در شورای امنیت یا تشدید فضای رسانهای علیه ایران، صرفاً به گسترش تضاد و بحران منجر میشود. اگر آمریکا خواستار گسترش بحران در خاورمیانه و در خلیجفارس است، میتواند به سیاست فشار علیه ایران ادامه دهد؛ روح امپراتوری منجر به تداوم سیاست فشار میشود اما الگوی دیگری نیز وجود دارد که میتواند زمینههای ایجاد تعادل و توازن در منطقه را بهوجود آورد. همکاری برای حل بحرانهای منطقهای ضرورت امنیتسازی در منطقه محسوب میشود. سیاست خارجی تعامل گرا از سوی ایران در شرایطی ادامه مییابد که ادبیات سیاسی، تصمیمات امنیتی و الگوی رفتاری آمریکا از روح امپراتوری خارج شده و مصالحه گرایی را در دستور کار قرار دهد.
* استاد دانشگاه تهران