درختان زیبا و قدبرافراشته چنار، کاج، نارون و اقاقیا، رودخانه هایی که بعضی هایشان در دل درختان گم شده اند، چمن هایی که بوی نمناکش مست و گیج ات می کند، آسمان آبی و پاک و در نهایت، آرامش کامل. البته از همان اول، اینجا به این زیبایی و بزرگی نبوده است.
اولین قطعه زمین سعدآباد را رضاخان در سال ۱۳۰۰ از بانو عظمی(دختر ناصرالدین شاه) خریداری کرد و بعد از آن، باغ های سالار جنگ، جلال الدوله، مستوفی، امام جمعه و نصیرالدوله به سعدآباد اضافه شد. در بین این همه زیبایی، کلبه هایی از جنس کاخ خودنمایی می کند که زیبایی این ناحیه را دوچندان کرده است؛ کاخ هایی باشکوه که رضا خان برای تمام افراد خانواده اش ساخت و با توجه به اعلامیه ای که فروزان- شهردار آن موقع تهران- در سال ۱۳۲۰ داد، ۳۵میلیون تومان خرج ساخت این کاخ ها شده است.
یکی از قدیمی ترین این کاخ ها، کاخ سبز( شهوند) است که رضاخان برای خودش ساخت. کاخ سبز در عین کوچکی، فوق العاده زیباست و وقتی وارد تالار آئینه اش شوی، دوست داری تا آخر عمر در آنجا بمانی. وقتی فراز ونشیب های سعد آباد را طی می کنی ،شاید دقیقا فکر نکنی سعدآباد در زمان پهلوی به خلوتی چیزی که الان می بینی، بود؛ در آن زمان، رجال دولتی در سعدآباد به خدمت رضاشاه می رسیدند و اوامر شاه را در حین قدم زدن، می شنیدند.
او نمایندگان مجلس را هم دوشنبه اول هر ماه به حضور می پذیرفت. البته به جای سالن های مجلل، در زیر چادر از نمایندگان پذیرایی می شد چون ساختمان ها هنوز نیمه کاره بودند. در زیر یکی از همین چادرها، مقابل کاخ سبز، یکی از مهم ترین اتفاقات زمان پهلوی افتاد؛ پیمان سعدآباد بین ۴ کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان در ۱۷ تیر ۱۳۱۶ بسته شد و بر اساس این عهدنامه، ۴ کشور حق تعرض به خاک یکدیگر را نداشتند.
خلاصه اینکه سعدآباد در زمان قدیم، آدم های زیادی را به چشم دید؛ بر خلاف امروز که شاید در هفته بیش از ۱۰۰۰ نفر گذرشان به اینجا نیفتد و بیش از نیمی از این تعداد، شامل دانش آموزان می شود. شاید یکی از دلایل خلوتی سعدآباد، یکسان نبودن زمان کاری اش با زمان فراغت شهروندان تهرانی است و شاید هم چندان جذابیتی برای مردم ندارد و اگر هم جذابیتی داشته باشد هزینه بالای بازدید از کاخ باعث می شود که اکثر مردم رغبتی به بازدید از این کاخ موزه نداشته باشند و عطایش را به لقایش ببخشند!
سعدآباد فقط مکان امور کاری رضاشاه نبود و اولین شاه پهلوی، مهمانی های زیادی هم در این باغ برگزار کرد. اولین مهمانی در اواخر سال ۱۳۰۰ به افتخار دکتر مصدق(وزیر دارایی) و قوام السلطنه(رئیس الوزرای کابینه) برگزار شد.
در کتاب «۴۲ سال در دربار رضاشاه» نوشته خسرو معتضد از قول قائم مقام ملک رفیع- ندیم رضاخان- آمده است که در آن زمان، باغ هیچ گونه امکاناتی نداشت حتی ظروف اولیه و برای برپایی این مهمانی، وسایلی را با وانت از تهران آورده بودند. در همان زمانی که سعدآباد هیچ گونه امکانات رفاهی نداشت، شغال ها بدون هیچ تشریفاتی دور هم جمع می شدند و با زوزوکردن شان مانع استراحت شاه بودند. برای همین، رضاشاه برای سرشان جایزه ای به مبلغ ۵تومان گذاشت.
کم کم چهره کاخ سبز از نظر محو می شود و رضاخان و خاطراتش، جایشان را به نسل بعدی می دهند. در یکی از روزهای سرد تهران بود که محمدرضا پهلوی، دست همسر دومش- ثریا- که تازه از اروپا برگشته بود را گرفت و به سعدآباد برد. ثریا در نهایت حیرت دید که در محوطه داخلی سعدآباد، یک فرودگاه کوچک ساخته شده است.
شاه این فرودگاه را ساخت تا بتواند در موارد اضطراری از سعدآباد به رامسر و از آنجا به خارج از کشور برود. محمدرضا برای حفظ جانش به این فرودگاه بسنده نکرد و ۴ تانک به باغ آورد تا محافظش باشند. بنابراین بهتر بود نام باغ سعدآباد را به پایگاه نظامی سعدآباد تغییر می دادند! اما وقتی چشمت به برکه های زیبای مقابل کاخ سفید(ملت) می افتد و دوباره یاد زیبایی های این بهشت کوچک می افتی، احساس می کنی دادن لقب پایگاه نظامی به این مکان، شاید کمی بی انصافی باشد.
اگر پله های کاخ سفید که بعد از شهریور۱۳۲۰ اهمیتی دوچندان یافت را یکی یکی بالا بروی، وارد راهرویی می شوی که در دو طرفش اتاق وجود دارد؛ یکی اتاق محافظین و دیگری رختکن مراجعه کنندگان. آن زمان ها، هر کس وارد کاخ می شد، باید بازرسی می شد؛ البته به جز سومین مادرزن شاه.
قدم به سرسرای ورودی که می گذاری، اطرافت تعدادی تالار و اتاق می بینی و در مقابل پله هایی که به طبقه دوم راه دارد البته بازدیدکنندگان از پله های کناری می توانند به طبقه بالا بروند. قبل از اینکه به سراغ تک تک اتاق ها بروی، یک سری مبل زرد در گوشه ای از سرسرا نظرت را جلب می کند. در بعضی از قسمت هایش زردی، جایش را به سیاهی داده و انگار نه انگار که این، یکی از وسایل کاخ موزه ملت است. البته بقیه قسمت های کاخ هم تعریف چندانی ندارد و گویا غبار زمان چهره آنها را هم پوشانده است.
از دفتر کار شاه که اکثر مصاحبه های مطبوعاتی هنگام تابستان در آنجا انجام می شد تا ناهارخوری خصوصی اش که زمانی میزبانی ژنرال «دوگل»، رئیس جمهور فرانسه را هم بر عهده داشته است، همه شان خاک خورده اند وسایل موجود در اتاق ها هم اندک است و باور اینکه فرح با آن روح فرنگی اش، در آنجا زندگی می کرده است، بسیار سخت است.
فرح که همیشه آرزوی داشتن کاخی مثل ورسای فرانسه را در سر می پروراند، در پنجاهمین سالگرد حکومت پهلوی، سعدآباد را بازسازی کرد و تمام در و پنجره های ارزشمندش را به بهانه کهنه شدن عوض کرد و اشرف از این موقعیت سوء استفاده کرد و تمام آنها را در ژاپن فروخت. طبقه دوم هم حال و روزی بهتر از طبقه اول ندارد. آئینه ای در راهرو این طبقه وجود دارد که لکه هایش، خود گواه نرسیدن به وسایل کاخ است.
البته به اعتقاد صالحی-رئیس کاخ موزه نیاوران- حفظ و مراقبت از کاخ موزه ها بسیار سخت است و برای ترمیم وسایل، باید حتما از همان جنسی که در ساخت وسیله به کار رفته است، استفاده کرد. اکثر وسایل سعدآباد هم که محصول خارج است.
بنابراین شاید نتوان زیاد روی ترمیم شان حساب باز کرد اما حداقل می توان انتظار داشت که درست از آنها مراقبت شود. در طبقه دوم، تالار غذاخوری تشریفاتی، تالار پذیرایی ویژه سفرا، دفتر کار فرح و ... وجود دارد. جلو هر تالار، خلاصه ای از آنچه در تالار است، نوشته شده و چندین نفر به عنوان نگهبان موزه در آنجا حضور دارند که اطلاعاتی درباره تاریخ کاخ ندارند یا اگر هم دارند، خود را ملزم به ارائه این اطلاعات نمی دانند.
ای کاش در اینجا هم مانند کاخ موزه ورسای از دستگاه های کوچکی مشابه موبایل به نام voicer استفاده می شد. در آنجا، این دستگاه با قیمت های مناسب به توریست ها کرایه داده می شود و حاوی اطلاعات ضبط شده در رابطه با هر یک از آثار موزه است و با واردکردن کد های مخصوص هر اثر تاریخی، توضیحات پیش تر ضبط شده ای برای بازدیدکنندگان ارائه می شود. از این که بگذریم، وجود بروشور هایی دو زبانه و راهنما های خوش برخورد و مسلط به زبان های خارجی، حداقل شرایط لازم برای پذیرایی آبرومندانه از مهمانان خارجی و جذب تعداد بیشتر آنهاست.
جلو سفره خانه طبقه دوم نوشته شده آخرین مهمانی که در این محل از او پذیرایی شده، جیمی کارتر بوده است اما معتضد، نظر دیگری دارد. او می گوید که از کارتر در نیاوران پذیرایی شد و نه در سعدآباد. یعنی در سعدآباد، تاریخ تحریف شده است؟!
قرار بود یک روز شاد در سعدآباد رقم بخورد اما دیدن بعضی از چیز ها دمار از روزگارت در می آورد و تازه پی می بری حرف صالحی چقدر درست بوده است. او می گفت که کاخ موزه در کشور ما، یک چیز درجه دو محسوب می شود و هیچ وقت تلاش نشده است که بومی اش کنیم؛ یک نمونه وارداتی که به چشم غریبه به آن نگاه می کنیم و با آن ارتباط نمی گیریم. شاید برای همین است که سعدآباد در شمال تهران بین انبوهی از خانه ها گم شده است و کاخ موزه گلستان در میدان ارگ پشت ساختمان های اداری، پنهان.