این مدافعان و معارضان اگر حرفی برای گفتن و دردانه ای برای سفتن داشتهاند، سعیشان مشکور است. استاد مطهری معتقد است که برخی از معارضان و مدافعان، موجب رشد و تکامل فلسفه اسلامی نشدهاند و به همین جهت، مورد توجه فیلسوفان اسلامی قرار نگرفتهاند.
او غزالی و ابنرشد را مثال میزند. غزالی «تهافت الفلاسفه» را نوشت و 20 اشکال بر فلسفه مشائی وارد کرد و ابنرشد «تهافت التهافت» را نوشت و اشکالات او را پاسخ داد، ولی هیچ کدام موجب حرکت فکری فلاسفه بعدی نشدند. شهرت غزالی به خاطر این است که غربیان آثار او را ترجمه کردند و نمیتوان او را فیلسوف نامید.
اما برخی از مدافعان و معارضان به فلسفه اسلامی خدمت کردند و افکار و نظراتشان مورد توجه جدی فلاسفه بعد قرار گرفت. استاد مطهری امام فخر رازی را به عنوان یک معارض موفق که معارضاتش فلاسفه اسلامی را به تعمق و تدبر و نظریهپردازی واداشت و خواجه طوسی را به عنوان یک مدافع بسیار موفق معرفی میکند.
متأسفانه با این که امروز هم فلسفه اسلامی مدافعان موفقی داشته و دارد، از معارضانی نظیر امام رازی خبری نیست و اگر بود، منشأ همان خیر و برکتی می شد که امام فخر شد. حتی باید اذعان کرد که معارضانی در قد و قواره غزالی هم ندارد. برخی از معارضان کنونی گاهی مدعی میشوند که اصولا در عالم اسلام فیلسوفی جز محمد بن زکریای رازی نمیشناسند، حال آن که او نیز افکار و اندیشههایش همچون غزالی مورد بیتوجهی فلاسفه اسلامی بوده است.
اینان بدون این که حرف تازهای برای گفتن داشته باشند، از این جهت از فلاسفه اسلامی عصبانی و ناراحتند که دارای دو ویژگی بسیار مهم بودهاند: یکی مسلمانی آنها و دیگری اهل یقین بودن. در حقیقت میخواهند بگویند: اگر اینان ملحد و شکاک بودند، نام فیلسوف برازنده آنها بود.
آری آنچه را که برای فیلسوف اسلامی نقطه قوت است، به نظر ایشان نقطهضعف است. میگویند: چرا فلاسفه اسلامی مثل برخی از فلاسفه غربی به شاید و شک و ظن و گمان روی نیاورده و به ضرس قاطع، احکامی یقینی و ضروری صادر کردهاند؟
همان شیخ الرئیسی که حاضر می شوند با قدری مسامحه و اغماض به او نام «فیلسوف» بدهند، در آخرین فصل اشارات، وصیت کرده است که فلسفه را به اشخاصی بیاموزند که مستعد باشند و زود به طرف وسوسه نشتابند و با چشم رضا و خشنودی و صدق به حق بنگرند، نه کسانی که متمایل به افکار عامه و مگسهای ناتوان این میداناند یا از دین و ایمان بیگانهاند.
استاد مطهری در عصر ما یک بوعلی سینای زمان و یک ملاصدرای دوران بود که موشکافانه نظرات آنها را تقریر میکرد، او شفا را به گونهای تقریر میکرد که گویی خود بوعلی نظرات خود را تقریر می کند و اسفار را به گونهای تدریس میکرد که گویی وی در قرن یازدهم هجری بر مسند تدریس صدرا و به جای او نشسته است. با این وجود او با افکار و اندیشههای ملحدانه یا شکاکانه قرن بیستم و نظرات موشکافانه برخی از فیلسوفان غربی بیگانه نبود.
گاهی حرفهایی میزنند که خندهآور است. مثلا میگویند: محیالدین عربی گفته است چون زن از دنده چپ مرد است، به مرد مهر میورزد یا چون میان لفظ« دنده» و «دندان» تناسب است، زن دوست میدارد که مرد را دندان بگیرد. حال آن که دنده و دندان فارسی است و در عربی به جای آنها «ضلع» و «سن» به کار میرود که هیچ تناسبی با هم ندارند و ابن عربی در اسپانیا متولد شده و در دمشق وفات کرده و هیچ اثری به زبان فارسی نداشته، بلکه به احتمال قوی فارسی نمیدانسته است.
کدام فیلسوف مبنای نظرات خود را چنین خرافاتی قرار داده یا میدهد؟ آیا اگر اشتباهاً کتاب اثولوجیای فلوطین را به ارسطو نسبت داده و از آن در نظریهپردازیهای خود استفاده کرده باشند، مرتکب جرمی بزرگ شدهاند و افکار فلسفی آنها بیاعتبار میشود؟ آیا سخن مهم است یا گوینده سخن؟ بنگر که چه میگوید، ننگر که میگوید.
به هر حال چه خوب است که امروز هم ناخنکزدنها آنگونه که استاد تعبیر میکرد اندیشمندان فلسفه اسلامی را به دفاع جدی وادارد و در این میان خدای نکرده فلسفه ما حالت رکود پیدا نکند و راه خود را به سوی قله کمال ادامه دهد.
در تاریخ فلسفه اسلامی یاد و نام اندیشمندان بزرگی همچون ابن سینا و سهروردی و صدرالمتالهین زنده و پاینده است و امثال طباطبایی و مطهری و آشتیانی راه آنها را پیموده و در عین نظریهپردازی به نحوی دقیق و متین و استوار، نظرات ایشان را تقریر کردهاند و احیانا از خود آنها بهتر. آیا شرح مبسوط منظومه سبزواری کاملتر و دقیقتر و گویاتر از شرح منظومه خود حاجی نیست و آیا کتاب «حرکت و زمان» در تقریر نظریه حرکت جوهری صدرایی و «تبیین قوه و فعل» بر « اسفار» پیشی نگرفته است و آیا دروس الهیات شفای استاد بهتر از خود کتاب شفا و همه حواشی و شروح، نظرات بوعلی را تقریر نکرده است و آیا در عین شرح و تفسیر به نقادی روی نیاورده است؟
بنابراین، غیبت فیزیکی استاد به هیچ وجه از حضور روحی و معنوی او در عرصه فلسفه اسلامی و دیگر شاخههای معارف دینی نمی کاهد. او و ادامه دهندگان راهش نگذاشتند که فلسفه اسلامی در محاق افتد.
* مدرس فلسفه و عضو مجلس خبرگان رهبری