دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۱:۲۴
۰ نفر

به بدن آدمی بنگرید و ببینید که چه منبع الهام بزرگی است این یک مشت استخوان و چند صد عضله و چند متر رگ و پی در هم بافته.

1. چه اندیشه‌های درخشانی که محصول درآمیختنِ این نگاهِ کنجکاوانه به تن، با فلسفیدنی ناب هستند، و هنوز در انتظارند تا روزی اندیشیده  و کشف شوند. یک مورخ اندیشه و یک گردآورنده آرای فلسفی، می‌تواند با خیره شدن به این بدنِ ساده پیش پا افتاده، شگفت‌انگیزترین متن‌ها را پدید آورد.

می‌توان تاریخ‌هایی بسیار از آرای اندیشمندانی نوشت که خوراکهایی خاص را می‌خورده، یا نمی‌خورده‌اند. می‌توان به این اندیشید که وجه شباهت و تفاوت آرای فیلسوفانی که در اندام‌ها و دستگاه‌های بدن خود شباهت‌هایی خاص را داشته‌اند، کدام است؟

2. اگر سخنان فیلسوفانی را که از دکارت به بعد  درباره چگونگی دیدن و کارکرد دستگاه بینایی قلم زده‌اند، در یک جا جمع کنیم، مثنوی هفتاد من می‌شود، و با این وجود چه اندک است نوشتارهایی که وقفِ حس چشایی، و فعلِ خوردن شده باشند.

این نه از آن روست که فیلسوفان بیشتر از خوردن، می‌بینند، و نه از آن رو که دیدن به راستی و به طور جوهری، پیوندی نزدیکتر با مفاهیم عالی فلسفی برقرار می‌کند.

حقیقت آن است که بینایی همچون حسی روشنفکرانه و متعالی در میان اندیشمندان جا باز کرده است، و چشایی همچون نمادی از امور مادی و پستِ زیستی مورد شماتت واقع شده است، بی آن که این پیوندها دلیلی فلسفی یا معقول داشته باشند، یا مورد نقد و وارسی قرار گرفته باشند.

بینایی همان حس فرارونده‌ایست که از دور و از فاصله با موضوع شناخت ارتباط می‌یابد، و از این رو با غایتِ آرمانی فهمِ بیطرفانه در فلسفه مدرن پیوندی نزدیکتر یافته است. در حالی که چشایی حسی زمینی، مبهم، و نادقیق می‌نماید.

حسی که با در آمیختن با سوژه شناخت، با دریدنِ و جویدن و هضم کردنِ آن، و بنابراین با عواطف و هیجاناتی ناپسند از دید فلسفی – همچون لذت شادخوارانه یا تهوع گوارشی- همخون و هم‌خانواده است. از این روست که فلسفه، همچنان پس از گسستن از سنتهای دیرینه خویش با  عقاید زهدآمیز، در هسته مرکزی مفهوم‌های خویش، به شدت مانوی است.

3. شاید اندیشیدن در این مورد که رابطه گرسنگی با کنش اخلاقی چیست، معنادارتر از پرسیدنِ رابطه آرای فلسفی فرد، با کنش اخلاقی باشد، و احتمالا اگر به رابطه میان لوله گوارش و سوژه شدنِ انسان مدرن بیندیشیم، چیزهایی بیشتر دستگیرمان شود، تا آن که مانند فوکو رابطه  مجاری جنسی را با این مفهوم بررسی کنیم.

مثلاً این نکته که چگونه شکر، این کالری متبلور – که دست بر قضا ایران خودمان خاستگاهش است- در تمام زبانها و تمام تمدنها به سرنمونی برای شیرینی و آیتی برای لذت تبدیل شده است، و این که در زمینه‌ای زاهدانه چه نبرد سهمگینی برای تبعید این نماد و این مفهوم از قلمرو کنش اخلاقی در طول تاریخ در جریان بوده است، به همان اندازه بارور و پرسش‌برانگیز است، که فهم تحول فلان مفهومِ انضباطی جهان قرون وسطایی، در ارتباط با شیوع طاعون در اروپا.

4. دیر یا زود، زمانی فرا خواهد رسید که فیلسوفان چشمانشان را از مجراهای تنگ و باریکی که سنت تفکر فلسفی به حدقه‌هایشان تحمیل کرده، رها سازند و به گستره رنگارنگ و تنوع چشمگیر چیزهایی بنگرند که همواره در این دوران طولانی در کنارشان، همراهشان و در درونشان حضور داشته است، و چه بسا از مفاهیم و معانی که نادیده و ناشناخته تعیین نموده و متاثر ساخته است.

در آن روز، ما فلسفه نان، فلسفه شکر  و فلسفه آش خواهیم داشت. و شاید این دامنه دلپذیر، فلسفی‌تر از گستره‌ای باشد که امروز در برابر ماست.

کد خبر 21391

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز