آثار سیاهبازی و تختحوضی بهعنوان مهمترین گونه نمایشهای اصیل ایرانی، از بهترین الگوهای کمدیاند که بهلطف موسیقی شاد و مزهپرانیهای «سیاه»، همیشه خنده آفریده، ولی طی دهه گذشته، آثار کمدی ایرانی، رنگ و بوی دیگری بهخود گرفته و با تلفیق سبکهای مختلف یا پرهیز از کاربرد ایدههای درست و پیشتر تجربهشده، نوعی از نمایشهای کمیک روی صحنه آمده که نه خوشمزگی و طنازی کارهای تختحوضی را دارند، نه تاثیر و ارزش کیفی و محتوایی نمونههای مدرن را؛ در واقع این نمایشها بیشتر از هر چیز به نیت خنداندن تماشاگر تولید میشوند، حال آنکه در انجام همین امر نیز ناکام میمانند و مشتری را دست خالی به خانه میفرستند. نمایش «باغ شازده»، که خالق آن در اعلانهای تبلیغاتی بر کلمه کمدی تاکید ویژه داشته، از چنین آثاری است.
گرچه محمد زواربیریا و علی موسویان در همکاریهای پیشین، موفقیتهای کوچکی در عرصه نویسندگی و کارگردانی تئاترهای کمدی کسب کردهاند اما گویا اینبار رعایت الگوهای همیشگی جواب نداده و باغ شازده به اثری ضعیف بدل شدهاست. داستان نمایش مربوط به یک بانوی دَمبخت و ثروتمند در خانهای قجری است که مورد طمع و سوءاستفاده یک زوج کلاهبردار واقع میشود. از طرفی رازی پنهان در خانهباغ پدری سبب سفر نوعروس و داماد کلاهبردار به تونل زمان شده و آنها را به 70سال قبل پرتاب میکند. موسویان در مقام نویسنده، این ایده را دستمایه قرار داده تا در قالب شوخی با زمان، لطیفههای رایج میان عوام را به خورد تماشاچیها بدهد؛ شوخیهایی که امروز دیگر به زحمت میتوانند از مخاطب عام و خاص و البته هوشمند تئاتر خنده بگیرند. از سوی دیگر موسویان برای گنجاندن چند سطر آموزههای اخلاقی و انتقادهای اجتماعی در نمایشنامه به هر قشر و طبقه و وسیله ممکن چنگ انداخته و همه را به این مضحکه کشیده و با آنکه در مواردی نادر، توانسته لبخند یا خندههایی کوتاه بر لب تماشاگر بنشاند، وجود آن شوخیهای بازاری و عامهپسند بر کیفیت اثر نیفزوده و فقط اندکی آن را قابلتحمل کرده است.
باغ شازده یک اثر سیاهبازی یا تختحوضی نیست، ولی کارگردانی زواربیریا در عین وابستگی به کمدی مدرن، ناخواسته به این ژانر پهلو میزند و ساختار نمایش را به فضایی سردرگم و بلاتکلیف میکشد. زمان نمایش بیدلیل طولانی و خستهکننده است و ریتم و روایت آن یکدست نیست. ضرباهنگ تُند و مداوم کمدی در نمایش، ناگهان در میانه کار متوقف میشود و جای خود را به تراژدی بیمزه قجری و دلدادگی شازدهفریدونخان و گلچهره میدهد. موسیقی نمایش به شرط زندهبودن و حضور نوازندگان بر صحنه میتوانست به امتیازی برای کار بدل شود اما از آن محروم مانده. نمایش، فاقد شخصیتپردازی است و بازیگران جملگی به تیپسازی در نقشها اکتفا کردهاند. تنها نقطه قوت کار را باید بازیهای خوب و دیدنی پیام کیانیپور، مهدی زمینپرداز و سمیرا حسنپور برشمرد که با شیوه نقشآفرینیشان، در آشفتهبازار باغشازده میدرخشند.