یکم: فعالان و مطلعان رسانهای سالهای جنگ به ویژه آغازین روزهای حمله عراق به ایران به یاد دارند که خبرنگاران 34 سال پیش سحرگاهان با هواپیماهای باربری میان خرما، فشنگ، کمپوت و تفنگ چسبیده به دیواره هواپیما مینشستند و به جبههها اعزام میشدند. بسیاری از آن خبرنگاران، روزگاران بعد هم، به فکر بازنشستگی نبودند و عُمر خود را فقط با کار گذراندند.
گروهی از این افراد آستانه 20 سالگی و بعضی 30 سالگی فعالیت حرفهای خود را میگذراندند که صندوق حمایت تاسیس شد و پس از چند دهه، دفترچه بیمه گرفتند اما هیچگاه از دیگر امکانهایی که فراهم آمد همچون طرح تکریم و دیگر طرحها بهرهیاب نشدند چرا که برداشت نادرستی از پیشکسوت در نهادهای فرهنگی وجود دارد.
پیشکسوت به جای آنکه بر مبنای پیشینه حرفهای و کارنامه برگزیده شود بر مبنای شناسنامه شناخته میشود. معیار در بیشتر آییننامهها 60 سالگی است، با این معیار اگر فردی در 55 سالگی و پس از فراغت از کار اداری، از سر تفنن در مطبوعات قلم بزند و یا چند کتاب تالیف کند پس از 5 سال کار، پیشکسوت محسوب میشود اما 50 سالهای که 30 سال عمر خود را با قلمزنی گذرانده و بر اثر کار، گرفتار پیری زودرس شده تا روزی که 60 ساله نشود از هیچ یک از امکانهای فراهم آمده برخوردار نخواهد شد.
دوم: نیمه نخست دهه 1380 سخن از تشکیل موسسه پیشکسوتان عرصه فرهنگ و هنر به میان آمد. دو نظر ارائه شد گروهی به تجمیع باور داشتند و میگفتند امور پیشکسوتان باید در یک موسسه شکل گیرد و شماری به تفکیک میاندیشیدند و خواستار دو موسسه مجزا برای اهل فرهنگ و هنر بودند.
گویا نظر گروه دوم پذیرفته شد، چون در جلسه 596 شورای عالی انقلاب فرهنگی که پنجم دی ماه سال 1385 تشکیل شد تاسیس موسسه هنرمندان پیشکسوت به تصویب رسید و 28 روز بعد در سوم بهمنماه 1385 اساسنامهاش در همان شورا مصوب شد و خوشبختانه موسسه یاد شده شروع به کار کرد اکنون اما 8 سال است اصحاب فرهنگ منتظر خبر تصویب موسسه پیشکسوتان فرهنگ هستند، زمانی هم که از فرجام طرح میپرسند این پاسخ را میشنوند که طرحی در این زمینه وجود ندارد.
سوم: پیشتر امید یک نگارنده حرفهای که معیشتش را از راه قلم میگذراند به چاپ و بازچاپ آثارش بود که با ظهور رسانههای نو این امید هم از بین رفت. مراکزی امروز در کشور وجود دارند که با تصویربرداری از آثار روزنامهنگاران و کتابنویسان و شبکهسازی راه را از یک طرف بر بازچاپ آثار بستهاند و از طرف دیگر تازههای حوزههای مطبوعات و کتاب را ظرف 48 و گاه 24 ساعت بر روی شبکه برای کاربران خاص خود که اتفاقا بیشترینشان جامعه هدف و مخاطبان اصلی آثار هستند، قرار میدهند. دست اهل قلم به جایی نمیرسد، نتیجه این شده با توجه به هزینههای بسیار بالای کاغذ و چاپ امید به انتشار آثارشان را از دست دادهاند و ثمره عُمر خود را در معرض نابودی میبینند.
چهارم: فرهنگ و هنر دو تاریخ دارد؛ یکی تاریخ پیدا و دیگری تاریخ پنهان، جسته و گریخته به بُرشهایی از تاریخ پیدا وقوف مییابیم اما تاریخ پنهان این عرصه هیچگاه گفته و نوشته نمیشود. مثالی بزنیم؛ به بررسی تطبیقی ادوار گوناگون که مینشینیم دورهای را طلایی مینامیم و نام گروهی از مفاخر را که بیجایگزیناند برمیشمریم اما نمیدانیم سبب آن دوره طلایی چه بود و بانیاش که بود؟
سبب آن دوره طلایی تصمیمی بود که گرفته شد و به شناسایی مستعدان هر حوزه همت گُماردند و برای اینکه با آرامش هرچه تمامتر به خلق آثار بپردازند، بیهیچ شرط و شروط، تعهد و اعلام عمومی، سهام چند کارخانه و شرکت از جمله سیمان و بزرگترین چاپخانه کشور را در اختیارشان قرار دادند و آن بزرگان تا زمان حیات آثاری را پدیدآوردند که از امهات متون معاصراند.
پس از آن دوره خاص هرگاه خواستند از یاریرسانی به اصحاب فرهنگ و هنر سخن بگویند به واژهها و جملهها دقت نفرمودند. نمیشود از یک طرف به کرامت و منزلت اشاره داشت و نام طرحها را در نقطه مقابل این واژهها برگزید. ضرورت دارد نامگزینی طرحها با هوشمندی بیشتری صورت گیرد. اجرای اقتصادی طرحها با اعلام فرهنگی در این عرصه پاسخگوست.
پنجم: در فرهنگ و هنر همانند سایر حوزهها شما، رستهها و رشتههای گوناگونی دارید که در ذیل سه رده جای میگیرند: تولیدکننده، تجارتپیشه و خدماتی. بیشترین سود مالی به جیب گروههای دوم و سوم میرود. سیاست دستگاه فرهنگ بر این مبناست که جهت رفاه حال گروه نخست، تسهیل و امکان را در اختیار گروه دوم و سوم قرار میدهد. نکته دیگر آنکه ثروت در عرصه فرهنگ و هنر پس از تولید و عرضه به این حوزه باز نمیگردد و در حیطههای دیگر به کار گرفته میشود. در این زمینه ایدههایی وجود دارد که در صورت صلاحدید ارائه خواهد شد.
ششم: یکی از ناموران عرصه قلم میگفت برای معالجه به پاریس رفته بودم لحظهای که پزشک فرانسوی نتیجه آزمایشهایم را دید بی آنکه مرا بشناسد با یک نگاه به نتیجنه آزمایشها، پرسید شما نویسندهاید؟ گفتم: بله، اما برایم جالب است بدانم شما از کجا متوجه شدید که من نویسندهام؟ پزشک فرانسوی پاسخ داد دو شغل را ما با برگه آزمایش میتوانیم تشخیص دهیم یکی نویسندگی و دیگری خشت مالی. در بررسی این دو شغل نیز دریافتهایم که یک ساعت نویسندگی مساوی است با هشت ساعت خشت مالی.
با وجود نظرهای این چنین و دهها ادله مستند، مستدل و مبتنی بر دانش هنر هم هرازچندگاهی در سخت و زیانآور شناخته شدن بسیاری از مشاغل عرصه فرهنگ و هنر عدهای تشکیک میکنند. امیدواریم در این مورد و سایر مواردی که به سرنوشت اصحاب فرهنگ و هنر بستگی دارد، کمیسیونها و کمیتههای کارمندی تشکیل نشود و در اینگونه تصمیم سازیها و تصمیمگیریها فرهنگمداران و هنرمندان حضور داشته باشند تا مصوبهها کارشناسیتر و پُختهتر به سرانجام مطلوب برسد.
البته در انتخاب نمایندگان صنوف فرهنگی و هنری باید دقت نظر صورت پذیرد. عزیزی که پس از یکی دو تجربه بازنشستگی امروز مرحله سوم کاری خود را میگذراند و در چند جا همزمان اشتغال دارد از وضعیت فردی که ممر معاشش صرفاً از راه فرهنگ و هنر است، هیچ درک و دریافتی ندارد. بنابراین، همواره باید دردمندان و دردشناسان طرف مشورت باشند. حرفهایها را باید از تفننیها تمیز دهید. برای شناسایی اینگونه افراد باید یک نظام ردهبندی حاکم شود تا محقتر را از محق تمیز دهند.
اگر نظام ردهبندی به درستی سامان پذیرد دیگر نیاز نیست افراد مدرک خود را برای دریافت مدارک درجه یک تا سه هنری ارسال دارند. سیستم خود پاسخگوست و از اعمال سلیقه پرهیز میشود. اگر بخواهیم تبعیض، نگاه شخصی، تبعات تغییر مدیریتها به حداقل برسد باید سامانهای جامع طراحی شود و همه مشخصهها در آن سامانه جای گیرد.
نظر شما