خانواده خرابکاری که همچنان نمونه تمام عیاری از کاریکاتور هجوآمیز به سبک آمریکایی هستند.
این روزها دنیای انیمیشن به سالهای طلاییاش رسیده است. حالا میکی ماوس و تام و جری رقیبهای جدی و تازهای دارند؛ قهرمانهای محبوبی همچون شرک، نمو و...
شخصیتهای انیمیشنی که عرصه را برای سیندرلا و پری دریاییها تنگ کردهاند. خانوادهها پا به پای کودکان این موج جدید را دنبال میکنند و حتی بچهها بهانهای شدهاند برای اینکه آنها از این دنیای فانتزی عقب نمانند؛ چنانچه به گزارش اتحادیه تهیهکنندگان آمریکا از سال 2000 به این طرف بیشترین درآمدهای سرسامآور برای کمپانیهای فیلمسازی از طریق همین نقاشیهای متحرک به دستآمده و نه ستارههایی همچون براد پیت.
اما در این میان استثنایی هم وجود دارد؛ یک خانواده قدیمی انیمیشنی که هنوز از پس شرک و همراهان دیگرش برمیآید و از قافله محبوبیت عقب نمانده است؛ قهرمانهای خنگی که به وقتش زرنگیهای خودشان را دارند. آنها با قدمتی 20 ساله این بار هم ثابت کردند که مثل انیمیشنهای جدید تنها یک موج نیستند، همانطور که برای همه ثابت شد که شرک دوست داشتنی در قسمت سوم همه را در سینما به خمیازه انداخت.
اما سیمپسونهای قهرمان بعد از 20 سال حضور جذاب و با 27میلیون تماشاچی تلویزیونی در هفته این بار راهی پرده نقرهای سینما شدند و عنوان پرفروشترین فیلم سینمایی سال 2007 را به دست آوردند؛ خانواده خرابکاری که همچنان نمونه تمام عیاری از کاریکاتور هجوآمیز به سبک آمریکایی هستند؛ پدر و مادری که 20سال از خلقشان در دنیای انیمیشن میگذرد و هنوز هم به زندگی امروز و دردسرهایش نزدیک هستند. اما واقعا چه چیزی میتواند برای 20 سال، این شخصیتها را محبوب نگه دارد و باعث شود که آنها در اکران سینماییشان به رقم رؤیایی 466/623میلیون دلار دست پیدا کنند؟
بله، خانواده سیمپسون تصویر واضح و نماد گویای خانواده طبقه متوسط آمریکا و حتی شهرهای شلوغ دنیای امروز است.
هومر پدر خانواده در نیروگاه برق کار میکند و با توجه به رفتار دست و پاچلفتیاش هر روز مشکلاتی در محل کارش دارد. او با پیامها و نصیحتهای هجوآمیزی که به خانوادهاش دارد، دقیقا رفتار و کلکهای شایع در روابط روزمره یک جامعه پیشرفته را هدف میگیرد.
مارچ نمونه تمام عیار یک مادر مهربان است که وقت و بیوقت محبتش را نثار بچههایش میکند. بارت پسر 10ساله کلهشقی است که با رفتارهای پر از شر و شورش هر روز یک دردسر برای والدیناش درست میکند و پدر و مادرش هم با عجیبترین روشها در صدد رفع آن برمیآیند.
لیزا دختر 8ساله خانواده نمونه یک بچه پیشفعال است که حرفهای بزرگترها را مدام تکرار میکند و حرفهای فلسفی میزند که هومر و مارچ انگشت به دهان میمانند و مگی هم نوزادی است که هیچجور نمیشود پستونک را از دهانش بیرون کشید. آنها با مشکلاتی که هر خانوادهای در دنیای امروز دارد، درگیر هستند.
این بار هم در فیلم سینمایی سیمپسونها پدر خانواده دسته گل به آب میدهد؛ او دریاچه شهر «اسپرینگفیلد» را آلوده میکند. دولت نسبت به آسیب او به محیط زیست اقدام میکند و حوادث عجیب و غریبی برای آنها پیش میآید.
لیزا هم با فکرهای فلسفیاش میخواهد برای حمایت از محیط زیست از همسایهها امضا جمع کند و همه به خاطر رفتار پدرش آنها را سرزنش میکنند. اما نکته جالب اینجاست که در این فیلم آرنولد شوارتزینگر به عنوان رئیسجمهور آمریکا حضور دارد. سیمپسونها همه چیز را به هجو میکشند؛ از سیاستهای کاخ ریاست جمهوری آمریکا تا حافظان محیط زیست را، اما شهر «اسپرینگفیلد» در معرض نابودی است و سیمپسونها باید دنبال چارهای باشند. کمپانی فیلمسازی فوکس با سرمایهگذاری 75میلیون دلاریاش به درآمد عظیمی دست یافته است.
دیوید سیلورمن کارگردان اصلی این پروژه معتقد است: «سیمپسونها در شهری خیالی در آمریکا زندگی میکنند؛ جایی میان نوادا و اوهایا. شهر آنها درست همان مشکلاتی را دارد که هر کدام از ما هر روز بارها و بارها در خبرها میشنویم. آنها بچههای سر به هوا دارند و مشکلات زندگی روزمره زندگی شهری گریبان آنها را گرفته است».
هرچند که نسخه سینمایی خانواده سیمپسون وامدار همان 18 اپیزود سریال است، اما قهرمانهای این سریال ماندگار روی پرده سینما فضای بیشتری برای هنرنمایی دارند. همه اینها باعث میشود که ستاره خانواده سیمپسون در خیابان هالیوود از هر قهرمان زندهتری به واقعیت زندگی امروز و مردم جامعه امروز نزدیکتر باشد.