به علاوه چگونگی تکنیکآزمایی ایجاد تازهها از عروض و زحافاتش تا معناهایی نو در سخن پارسی و زبانآوری و نوگرایی و الهام گرفتنشان، بیآنکه با تقلید یا مصادرههای آنچنانی! یا برگردان ضعیف و مضامین و ... بخواهند وقت بزرگوار خود و ما مخاطبان چند صد سالهشان را بکشند.
همواره شعور مخاطبانشان و سخن شناسی آنها در اشعار و قصاید عصر خراسانی خصوصا و تشکر و سپاسگزاری از این نوع توجه ادیبانه را میخوانیم و درمینگریم بارها شاعران فقط به خاطر سخن شناسی و به عبارتی : « مخاطب خوب و دانا دل» بیتها پرداخته و آنها را ستودهاند.
نکته خارج از متن: اگر چه در فضاهایی از شاهنامه سخن، بسیاری فراتر از روایت، قصه، وصف و... میرود بهگونهای که به شعریت ناب در میرسد، اما دریغ که متنهای شعر کهن مایه ایرانی برای تطبیق (مطالعههای تطبیقی) چنان که شایسته و بایسته به است نیست.
معجزه رؤیا
تجربه پدیدارها و عینیتهای شاعران عرب وقتی که در روابط درون کلمات و بافت آنها با رؤیا میآمیزند جهانی میسازند الهامبخش و شاید درباره بزرگانشان بنویسیم: جهانی نامتناهی که جوهره و خاصیت شعرست و شعریت شعر.
این تجربههای زبانی برای شاعران پارسیسرا زمانی که در جستوجوی زبانها، جهانها و فحواهای مختلف و خویشتنی بودند در این مکاشفههای الفبایی و شعر – سرایی آنگونه از جهان ادبیات عرب وام گرفتهاند که بدون، هیچ اغراقی نه تنها محل بحثشان که حتی از افتخارهای ادبیشان بوده: «من بسی دیوان شعر تازیان دارم ز بر... استاد منوچهری».
حافظ بزرگ زمانهای فراغتاش را به تفحص و تفرج و کند و کاو در دواوین شعر عرب میگذرانیده و از سویی هر چه که در زبان پارسی آفریده، همه را برگرفته، وامدار و از دولت کردگاری قرآن دانسته است و میداند.
رویای ندیدهها
این توجه آنقدر وسعت یافته که حتی عنصر و پدیدارهایی که ربطی به جهان ایرانیان و تجربهشان از زندگی نداشته و تجربیاتی که اصولاً بیشتر خواندنیاند تا دیدنی/ دیداری در شعر فارسی چنان رسوخ یافته که از عصر پرجستجو و بسیار رنگارنگ و پرتلألو و بس الهامبخش مشهور به «شاعران خراسان» تا دوران پرشکوه و جلال زبان هزاران لایه و کریستالی و شفاف حافظ و غزلهای پرآینه بیدل با آن همه «تو برتویی» معناها دیده میشوند؛ مثل همان ربع و اطلال و دمن. یک اشاره کوتاه این پاراگراف را میبندد.
تمدن مشهور به سفال خاکستری در چند سال اخیر باعث شد که تاریخ را به نوعی دیگر بنویسند و از جهان باستان ایران تصور دیگری داشته باشند این که: ایرانیان همیشه یکجانشین بودهاند و نه کوچ - رو و قبیلهای.
بحث بیشترین را از کتابها و کارشناسان این امر پی بگیرید لطفاً.
فرموده حافظ است که: «ای نسیم منزل لیلی! خدا را! تا به کی؟/ ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم.» خداوندگار مولوی بلخی/ رومینیز و سعدی و... چنین چشمداشتهای ویژهای هر کدام با سیاق و سبک و جوهرشان به مضامین و شخصیتهای شعر عرب، پیش و پس از اسلام داشتهاند و در نتیجه برای غنای کارشان و ارجاعهای هوشمندانه فرامتنی مخاطب/ خواننده شعر به آثار و اشعار دیگر (به قول الیوت و خیلیهای دیگر) پدپد آمدن منظومههای پرآفتاب و درخشانی از معناها و بینظیریهای خلاقیتهای شاعرانه و کیفیات ادبی.
از شعر به شعر
سرآخر برگردیم به اصل و جانمایه سخن یعنی برگردانیدن شعر عرب به زبان پارسی.
مشهورترین شعر شاعردست دومی مثل امیر معزی که در دیوان قطور، حجیم و کلافهکنندهاش میدرخشد چنین خصوصیتی دارد. یعنی از شعر عرب به شعر پارسی برگردان شده.
مجموعه اشعار معزی را اگر با محکی عیار سنجی کنیم جز چند برگ کلمه و ترکیب تکرار شونده به دست نخواهیم داشت. بیرحمانه است اما این قضاوت با عنایت به همان تک شعر ترجمه پارسیاش از شعر عرب بسیار بخشودنی است چرا که همه ما را با لذت بینظیری درگیر میکند و جنس احساسمان را به رنگ و بویی دیگر درمیآورد.
این شاعر پرگو در قصیده مشهورش چنین میآغازد: «ای ساربان: منزل مکن جز در دیار یار من/ تا یک زمان، زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن/ ربع از دلم پرخون کنم، اطلال را جیحون کنم/ خاک دمن گلگون کنم از اشک چشم خویشتن و الی انتها.
مهمترین خصوصیت این برداشت آزاد و نیکوی ادبی همانا استفاده راستین و درست از عناصر شعر پارسی و فرا بردن شعر از پرداختن فقط معنا و مضمون حرف به سوی آواها و نواهای بینظیری است که با ایجاد ارکستری با چندین صدایی و رنگآمیزیهای ادیبانه قویدستانه ( هماهنگیهایی که تا عصر مولوی جای خالیشان احساس میشد) به اضافه بهرهبردن به جا و نه از روی «زور زدن » [اصطلاح ناخوشایندی است ولی باید نوشت] بلکه ترصیعها و آواپردازیها با روانی و سلاست خاصی، شعر زلال و روان پیش میرود.
استاد منوچهری دامغانی اما در این قضیه یعنی برداشت آزاد از قصاید عربی و «پارسیزه» کردن آنها و ایجاد جهانهای تازهای براساس الهام گرفتن از متون دیگر ید طولایی دارد و دستبردهای شگرفی کرده است.
تسلط بیچون و چرای او به علوم زمانهاش، قدرت خلاقه ذهنی پخته در عین جوانی، ریسکپذیری و نبوغ سرشار استاد، راههایی را گشود که همچنان شعرهایش فرا راه تیزبینان موشکاف را پر از آفتاب و درخششهایشساخته که در یافتنشان، در یافتن است: «الا یا خیمگی! خیمه فروهل/ که پیشاهنگ بیرون شد زمنزل...»
آنچه که در وصف فقط همان تک شعر امیرمعزی گفتیم دهها برابرش بیاغراق سزاوار و لایق استاد بیبدیل سخن منوچهری است. احمدبن قوسابن احمد که در هیچ عصر و مصری نظیر پرگویی بر قصیدههایش رویداد نکرده [فعل غریبی است!] چرا که سخنانش از اندیشه، حکمت و دانشی سرشار به اضافه احساس و لطافت طبع شاعرانه برآمدهاند و استاد چیزی کم نگذاشته.
از قصاید فرخی یا حتی انوری (یکی از3 پیامبر عهد ماضی در شعر و شاعریت) استقبال فراوان شده زیرا آنان بنیان سخن را بر نوعی سلاست مستحکم و کم پیرایه و جوششی دلانگیز بنانهادهاند که خود شعر، آواهایش را خودانگیخته و با تربیت ذهنی پیشین شاعر و طبع نیکوتراش خورده او رقم میزد و همین دست مایهای شده برای جوشش و اگر درست بگویم کوششی کمتر.
جهت مقلدان کم بهره نابینا که با ضعف خرد فقط راه را بیراه کردهاند (منظور بیشتر سبک/ مکتب بازگشت ادبی است) اما شاعران بزرگ همیشه بزرگ بودهاند و به جای آن که از روی دست دیگران فقط بنگرند از آفاق خویش و جهان درون خویش الهام گرفتهاند. و این کار ساده و کماهمیتی نیست.