ایدئولوگ، روشنفکر، تکنوکرات و مرد فرزانه. شایگان با این جریان چهارمی پیداست که نظر مثالی به شرق دارد، به تمدنهای بزرگ سنتی دنیا که نگاهشان معطوف به هویت آرمانی و تأثیر مرد فرزانه بر جامعه و حتی جریانهای دیگر است. امروز یعنی بیستوچهارم آبان ماه روز جهانی فلسفه، بیست و ششمین سالگرد نبودن یک فرزانه مرد به تمام معناست. علامه سید محمد حسین طباطبایی.
فارغ از این که حضور و وجود مرد فرزانه را آنچنان که پیشتر آمد، همعرض جریانهای نخبه دیگر اجتماعی در صورت کلی آن بدانیم یا نه، پیشروی به سمت این سؤال در مورد علامه فرزانه سید محمد حسین طباطبایی میتواند پرسشهایی بومیتر را در پیش چشمان متامل خود بگستراند.
علامه طباطبایی در سنتی حوزوی در روزگاری که یک حوزوی به تعبیر حضرت امام رد رد رد کفایه را نیز به غایت مشتاق بود و فلسفه کفر محض می نمود و استادان عرفان از تدریس، همواره در ابا بودند و تفسیر قرآن باز به تعبیر مرجع بزرگوار دیگری به مذبح رفتن علمی بود، نمادی از یک فرزانه مرد روشنفکر، خود را نشان داد.
این را تصریح نانوشته نگارنده بخوانید که ابا کردم از نوشتن «فرزانه مرد ایدئولوگ روشنفکر تکنوکرات» که تتابع اضافات دردسرساز آن شاید ذهنیت ناآشنایی با معنای این اصطلاحات در نزد دکتر شایگان و بلکه خواص را تداعی کند.
اما واقعیت سر رشته دیگری دارد. واقعیت اینکه علامه طباطبایی با آن جوشش سرشار و کوشش پربار در آن سنت یاد شده، مدرس و مؤلف فلسفه میشود، عرفان تدریس میکند و تفسیر قرآن مینویسد. واقعیت اینکه نمیخواهد فقه و اصول که گویی همه چیز حوزههای علمیه آن روزگار بوده همه چیز او نیز باشد و اینگونه در مقامی منیع علمی و اجتماعی، مرد فرزانه عازم میشود.
عازم تقریر «اصول فلسفه و روش رئالیسم» میشود تا روشنفکرانه در موضعی فلسفی در مقابل جریانات فکری و انحرافی روز قرار بگیرد. جریاناتی که با رویکردهای وارداتی فلسفی تیشه به ریشهها می زنند .«بدایهالحکمه» و «نهایهالحکمه» را مینگارد تا متنی معتبر و متقن و زودیاب برای محصلان فلسفه اسلامی فراهم آورده باشد و از آن طرف نیز عازم تألیف این میشود که «روابط اجتماعی در اسلام»را سامان دهد و «شیعه در اسلام» را تدارک ببیند و با کربن فرانسوی مشتاق بنشیند و از شیعه بگوید و بخواهد آن هم در کورانی که بسیاری یا سر سپرده علم محض خویش بودند یا درگیر هول و هراسهای سیاسی سالهایی که هیچگاه تاریخ این سرزمین آن را فراموش نمیکند سالهای حول و حوش 1328.
مرد فرزانه، گویی اما همچنان عازم است با المیزانی که محک شد برای فهم شیعه از قرآن و چه آبرویی خریده شد وقتی که «المنار» رشید رضا در میان اهل سنت بود و ما هنوز مبنای «ان قلت»هایمان «التبیان» شیخ طوسی از چند صد سال پیشتر بود...
مرد فرزانه آن گونه که باید فرزانگان باشند، اخلاق و عرفانی را که سرآمد بود نیز تدریس میکرد و تنها این پرسش بزرگ از معنویت خویش را شبیه یک علامت سؤال بزرگتر پیشروی ما قرار داد که چرا فرزانه روشنفکر و پیشروی روزگارمان در این سنت هیچ قلمی نزد یا نخواست تقریر و تحریری از او حداقل در این حوزه- حداقل از کتابهای کلاسیک عرفان نظری- برای ما باقی بماند؟
علامه فرزانه پیشتر از اینها صف را شکسته بود و بیشتر و بیشتر جلو آمده بود! پس چرا آنچنان که «بدایه و نهایهالحکمه» را در انداخت، از «فصوص و منازل و فتوحات و مصباح» حداقل تقریر یا تعلیقهای برایمان نگذاشت یا دستگیریای را که از طرف استاد بزرگوارش آیتالله قاضی شده بود فقط در عمل میخواست و این چرایی کم نیست.
آیا مرد فرزانه، جامعه را آماده آن ندید، یا واجبتر از آن را دید؟! ضرورتهایی که در تفسیر و فلسفه و حتی حدیث خود را نمودند، اما عرفان نظری آن هم از جانب صاحب علمی چون او نبود، نداشت، نشد، نگذاشتند...