(1)
آخر هیزم به چشمه صاف رسید
آتش آتش، به محو اوصاف رسید
عریان شد، شرحه شرحهی نامش را
قیصر آخر به اول قاف1 رسید
(2)
تو رفتی و روزهی سکوتت نشکست
پروانه شدی دست قنوتت نشکست
«ای مرگ! گرسنهی توأم» نعره زدی
هیهات که قوت لایموتت2 نشکست
(3)
سیپاره سرود3 سفر آلامش را
از قاف شنود تا سرانجامش را
تخت بر دوش مردمانش میرفت
از تخت فرود آمد و نامش را....
(4)
گل شد بویا شد صحرا را پرکرد
دل شد دریا شد دلها را پر کرد
تن شد تنها شد تنهاتر شد
تنها مرگ آمد تنها را پر کرد
(5)
چشمه! بنگر که غسل رنجوری تو
بیپایان شد دریا! تن شوری تو
یحیا! یحیا! یحیا! یحیا! یحیا! یحیا! یحیا!
عشقی گفتم، دگر تو دوری تو
(6)
گفتم طوفان شد، گفتی کو طوفان
آنجاست ببین گیسو گیسو، طوفان
دنیا چه بزرگ و او کماکان کودک
قاب کلمات کوچک و او طوفان
بیبال شدن طوفان طوفان رفتن
دیدیمش؛ غرق در پرستو طوفان
(7)
ویران شد و رفت تا بهشتی دیگر
چشمی دیگر خوبی و زشتی دیگر
لالا لالا لالا لالا لالا لالا لالا
باران خشتی به روی خشتی دیگر
اشارات:
1- وقاف/حرف آخر عشق است/آنجا که نام کوچک من/آغاز میشود
2 -حنجرهها روزهی سکوت گرفتند/پنجرهها تار عنکبوت گرفتند
نعره زدم: عاشقان گرسنه مرگند/درد مرا قوت لایموت گرفتند
چون پر پروانه تا که بال گشودم/دست مرا لحظهی قنوت گرفتند
3 - سه حرف است مضمون سیپارهی دل/الف لام میم از لبم میتراود