کمال احمد در گفتوگویی با عرفان قانعی فرد گفته به مارکز، آلنده ، یوسا، هسه، فالکنر و کوندرا علاقهای وافر دارد. در و دیوار اتاقش را با عکسهای نویسندگان مشهور آذین بسته است؛ هسه، مارکز، کوندرا و...
به هر دو زبان (کردی و عراقی) تسلط دارد و به این زبانها چندین جلد کتاب نوشته و انتشار داده است. گرچه از داستاننویسی و ترجمه شروع کرده ولی اغلب اوقات خود را به کار نقد ادبی میگذراند. او منتقدی ادبی در روزنامه مشهور کردستان است که در 6 هزار نسخه هر روز منتشر میشود و به خاطر عصیان با شیفتگیاش شعر نیز میگوید.
در هیچ فستیوال و کنگره و مراسمی شرکت نمیکند. به نقد کارهایش پاسخ نمیگوید و تاکید میکند که که «کارم ادبیات است و بس!»شیرین در حال حاضر در دانشگاه سلیمانیه زبان و ادبیات کردی تدریس میکند.
برف هم بارید
برف هم بارید و
تو اینجا نبودی
برف، دانه دانه در کوره راه
در جستوجوی قدمهای شتابان تو بود
هنگامی که به سوی نخستین میعادگاهمان میرفتی
در آنجا دانه دانه میجست
همه کلاههای چرمی و
شانههای برف گرفته را
اما تو نبودی
برف هم بارید و
تو اینجا نبودی
دانه دانه خود را به پنجرهها میکوبید و میگریخت:
از بخار چای گرم و
دود سیگارهای گیرانده
انگار که میگفت:
چرا هیچ کدام نیستند!؟
برف بارید و بارید و بارید
چرا که نمیدانست
من و تو
دیگر نه طالب چای هستیم و
نه دیگر سیگار میکشیم
برف باور نمیکرد،
که دیگر به میعادگاه نمیرویم
نه، نمیداند و باور نیز نمیکند؛
که اکنون هر کدام از ما
شعر برای کسی دیگر مینویسیم
به همین خاطر است که برف
میبارد و میبارد و میبارد و
در قفای خویش به جا میگذارد؛
تابلویی سپید و خاموش
تابلویی خاموش از موسیقی من و تو
شعر از شیرین کمال احمد
ترجمه: مختار شکریپور