شعر علوی با تمام سابقهاش پس از انقلاب آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت و آن حجم گستردهای که جریان شعر عاشورایی و شعر انتظار به خود اختصاص داد را شاهد نبود.
اما فرزندان نسلهای گوناگون انقلاب، با نگرشهای خاص خودبه پرداختن از او رفتهاند. از غزل جانانه و قلندرانه شاعر شوریده، «یوسفعلی میرشکاک» که در پایانش میگفت:
تو یوسف ار چه به چاهی، همان بس که شنیدی
به شب صدای جگر سوز نالههای علی را
تا شعر مرحوم «قیصر امینپور» که در سوگ ضربت19 رمضان و با فضایی نیمه روایی سروده شده که:
این جذر و مد چیست که تا ماه میرود؟!
دریای درد کیست که در چاه میرود؟!
با تمام این کم مهریها، امسال و در روزهای منتهی به عید بزرگ غدیرخم شیراز میزبان کنگره ادبی ولا بود که شاید برای اولین بار به همت سازمان اوقاف و امور خیریه و با اجرا و تلاشهای شبانهروزی اداره کل اوقاف و امور خیریه استان فارس برگزار شد.
این کنگره چند ویژگی مهم و برجسته داشت. مهمترین آنها فضای صمیمانه و همدلی برگزارکنندگان با برگزیدگان و مهمانان بود. فضایی که بیش از همه چیز انسان را به یاد شب شعر عاشورایی میاندازد که هر ساله در این شهر که بحق دومین شهر ادبی جهان نام گرفته است برگزار میشود.
بهخصوص آنکه دست اندرکاران و فعالان شبهای شعر عاشورا که قدیمیترین همایش مردمی شعر در کشور است، اینجا نیز روشنکنندگان چراغ کنگره بودند. شاعرانی چون دکتر غلامرضا کافی، پروانه نجاتی، هاشم کرونی و... .
اما این کنگره با تمام مزایایش میتوانست در چند مورد بهتر سازمان دهی شود که بهطور خلاصه به آنها اشاره میشود:
1 -کنگرهای با این بضاعت بالا میتوانست 2یا 3 روزه برگزار شود که در آن صورت به راحتی یک موج زیبا و ادبی در رسانههای کشور میتوانست ایجاد کند.
2 - حیف بود که از میان آثار متعدد ارسالی به دبیرخانه که به گفته داوران از کیفیت بالایی هم برخوردار بودند تنها 14 اثر برگزیده از این کیفیت بالا بهره بگیرند . به نظر میرسد، این کنگره به راحتی میتوانست میزبان 60-40 نفر از شاعران جوان باشد.
3 - بخشهای جانبی این کنگره بهویژه بخش پیامکهای ادبی پس از داوری و مشخص شدن کیفیت نه چندان بالای آثار شرکتکنندگان میتوانست کمتر مورد توجه قرار بگیرد.
با تمام این تفاسیر، کنگره ادبی ولا را یکی از برجستهترین کنگرههای علوی سالهای اخیر میبینم که با مجموعه شعر «ولایتنامه گل»که به کوشش «پروانه نجاتی» جمعآوری شده بود و با ویژهنامه و خبرنامه حرفهای خود که به سردبیری «هاشم کرونی» به چاپ رسیده بود، اصول حرفهای را در برگزاری موفق یک کنگره به انجام رسانده بود.
در مراسم اختتامیه دبیر علمی کنگره، رأی هیات داوران را که متشکل بودند از «غلامرضا کافی»، «حمیدرضا شکارسری»، «پروانه نجاتی»، «سید ضیاءالدین شفیعی» و «محمد مرادی» به شرح زیر اعلام کرد:
در بخش «نامهای به امام» این کنگره: سارا رفیعینژاد، نیلوفر کمالیپور و مریم هاشمیپور برگزیده شدند.
حسین شمس، شبنم حقیقت، نازنین سلیمانی، محمد زارعی و سعید باغبانیان نیز در بخش قطعه ادبی انتخاب شدند. بخشهای نامهای به امام و قطعه ادبی ویژه زیر 15سالهها بود.
اما در بخش شعر، هیات داوران با تقدیر از هادی فردوسی و میلاد عرفانپور، رتبه سوم و هزینه سفر زیارتی به مشهد مقدس را به محمد پران، سید مهدی موسوی، محمدتقی عزیزیان و مهدی رحیمی اهدا کردند.
جایزه رتبه دوم و سفر زیارتی عتبات عالیات به رسول خیابانی، رضا عابدینزاده و محمدحسین ابوترابی رسید.
الهام عمومی و محمد کامرانیاقدم به رتبه اول و هزینه سفر زیارتی سوریه دست یافتند.
احمدرضا الیاسی و غلامرضا سلیمانی نیز بهعنوان نفرات ویژه کنگره به هزینه عمره مفرده دست پیدا کردند.
زمزمه/ احمدرضا الیاسی
ای بر لب هر زمزمه نامت غزلیتر
چشمان تو از کوثر و زمزم عسلیتر
خورشیدتر از روی تو این خاک ندیده است
ای تیغه مشرق به جلای تو جلیتر
سر باز کنای راز که در غربت این چاه
هر چشم به اکرام لبت خشک، ولیتر!
تو آخر عشقی و زبان دلی و نیست
از جذبه چشمان تو بینالمللیتر
ای دامنه نور حرا در عرفاتت
با دست تو پیمان محمد عملیتر
از جنس کدامین مینابی که به نامت
لب میشود از سکر شرابی ازلیتر
جز نام بلندت چه بخوانم، چه بگویم؟
از صولت شمشیر خدا کیست، علیتر!
علیع و پروانهها.../ غلامرضا سلیمانی
دهات ما وسط دره بود در نقشه
دری به سمت خدا میگشود در نقشه
زنان دهکده از چشمه دل میآوردند
و رنگ گیسوی خود را بنفشه میکردند
و عشق ارث پدرها به بچههاشان بود
همیشه چند نت گرم در صداشان بود
جوان به معنی عاشق شدن بدون دلیل
و قلب دخترکان سیب و ساده در زنبیل
که رد شوند و سلامی شنیده میشد و بس
فقط دو شاخه لبخند دیده میشد و بس
پس از بهنام خدا «یاعلی» کلام همه
«علی» ادامه یا قسمتی ز نام همه
به روی طاقچهها عکس مرد و شیری بود
«علی» برای همه ، آخر دلیری بود
زنان دهکده هم داشتند بانویی
که یاسهای دلش پخش بود هر سویی
زنان دهکده مست گل علی بودند
همیشه عاشق این صبح منجلی بودند
قنوت پنجرهها- عطر تازه «بی بی»
و باغ پر برکت با اجازه «بی بی»
زنان به لهجه مستی شراب میخواندند
برای لالایی آفتاب میخواندند
زنان نیمه شب و دفع مکر و جادوها
زنان مراقب نان حلال بازوها
که نفت کشف شد و لاک و ادکلن پشتش
قطار تکنولوژی، اسب ساده را کشتش
لباسهای محلی به موزه اول رفت
و بعد سوخت و جزغاله شد در آتش نفت
و کلبههای گلی برجهای سیمانی
شدند و مرد زمین در شب پریشانی
ز روی طاقچه عکس «علی» و شیرش رفت
مدرن شد همه کوچه باغها با نفت
سه تار ، فحش پدر گشت در برابر مد
طنین دف ز خراباتیان شنیده نشد
و پارک ساخته شد- عشقهای یک تومنی
و لوس بازی احساس «من» «تو»ام- «تو» «منی»
و عشق شهوت سگهای هرزهگرد مدرن
که مرد زن شد و زن شد نماد مرد مدرن
گذشته ، وصله ناجور شد برای همه
گذر به مسجدها دور شد برای همه
کسی توسل و اشکی نداشت بعد از آن
به عشق «بی بی» یاسی نکاشت در ایوان
علی و بیبی و پروانهها شهید شدند
غریب در خودشان بیصدا شهید شدند
و نفت دهکده و مسجد وحیاطش را
سیاه کرد مهی تیره ریخت در دلها
سیاه شد همه ماهها، زنی بیشوی
جنین بیسر را ریخت نیمه شب در جوی
به روی شهر سیاه ،کلاغ میچرخید
و بعد زلزله ناگاه قصه را بلعید
و نفت رفت دهی دورتر که کشف شود
به سمت قصه منفورتر که کشف شود...