در تقابل این دو آینه است که ابعاد جدیدی از واقعیت متولد میشود که تنها در هرم کتاب- نویسنده- خواننده قابل رویت است. کتاب، خوانشی است از نویسنده که خواننده، خوانشی از خود را در خواندن کتاب مییابد. یا به عبارت دیگر، خواننده در خوانشی از نویسنده خوانشی از خود را جست و جو میکند. وسط این معرکه، آن که قدم اول را بر میدارد همان است که قلم را اول برداشته است. همان سرکار محترم، آن شخص شخیص، آن نفس نفیس و به قول فضلا، آن وجود ذی جود، نویسنده کتاب.
من خواننده وقتی به سوی او قدم بر میدارد، وقتی است که کتاب او را از میان سایر کتابها انتخاب میکنم. مثل صفی از درختان در حاشیه جادهای در بعد از ظهر یک سفر. ماشین را زدهای بغل جاده و وسایل اتراق را زدهای زیر بغل. در این حال همان طور که به سوی درختان میروی، اگر چه تجربهای از تک تک درختان و سایه گسترده آنها نداری، چشمت پیشاپیش درختان را بر تو عرضه میکند و تو درختی را که حس بهتری به تو داده است، نشان میکنی و به سوی او میروی. قضیه انتخاب کتاب از داخل یک قفسه یا چندین قفسه یک کتابخانه برای مطالعه همین است. موضوع کتاب، شمایل و جلد آن که مثل پوست و آب و رنگ آدمیزاد است و از همه مهمتر اسم نویسنده حس به تو میدهد، حساست میکند تا از لا به لای قفسه بیرونش بکشی، برش داری و زیر و زبرش کنی، ورقش بزنی تا ببینی هم چنان آن حس اولیه در حال جوشش و تزاید است یا نه که اگر بود کتاب را بالای سرت میگذاری، کنار تختخواب تا شبها زیر نور چراغ مطالعه تا پیش از سنگینی پلک، به حرفش بگیری و به حرفت بگیرد.
راستش را بگویم، انتظار بنده از کتاب محمد علی مجاهدی در موضوع شعر عاشورا یعنی موضوعی که سرقفلی اوست، انتظاری دیگر بود.آقای مجاهدی به معاشرت و مجالست با اهل دل مشهور است. کسی است که« لالهای از ملکوت» را نوشته است: واگویهای از چند دهه معاشرت او با مرحوم حاج شیخ جعفر آقای مجتهدی رحمهالله علیه. او با بزرگانی چون مرحوم آیت الحق، سید عبدالکریم کشمیری نیز محشور بوده است و لااقل در میان جماعت شاعران، بیش از دیگران با مفاهیم اصیل عرفانی آشناست. بنده شخصا انتظار داشتم که اگر کتابی با امضای مجاهدی را درباره عاشورا ورق میزنم، با یک ژرف کاوی و نوگویی درباره تلاقی معرفت شهودی و حماسه در شعر عاشورایی روبهرو شوم.
دیگر انتظار بنده از کتاب مجاهدی درباره عاشورا این بود که با توجه به ممارست و مشاعرت ایشان با شعر مذهبی و بهطور خاص، شعر عاشورایی و مسامرت و معاشرت ایشان با چشماندازهای بیواسطه از دین، با درک و دریافت تازهای از سنت روایی شیعه در مقتلهای عاشورا و تلاقی این مقتلها با ادبیات به مفهوم محض آن آشنا شویم. ادبیات به مفهوم محض در این جا، امکانات روایی و ویژهتر از آن، زبان موجز و کوبنده و ادب خاص مقتل نویسی است که به نوعی علو زبانی منجر میشود ؛ مقتلهایی مثل لهوف سید ابن طاووس که ایجاز برخی از بندهای آن و صدق بیانی که با تأثیر کوبنده عاطفی همراه است، به مرز اعجاز نزدیک شده است. یا مقتل فرهاد میرزای قاجار با نام شگفت انگیز صمصام قبار و قمقام زخاز که بنا بر بعضی از نقلها مورد توصیه مرحوم قاضی به شاگردانش بوده است یا مقتل مرحوم شیخ جعفر آقای شوشتری که در برخی از مقاطع شعر محض است. این دو کار، کاری است که از مجاهدی بر میآید و از دیگران بر نمیآید و متأسفانه در این کتاب، آن گونه که باید و شاید، مورد توجه قرار نگرفته است.
***
اما عیب ویجمله بگفتی هنرش نیز بگو، این کتاب هنرهای زیادی هم به خرج داده است ؛ از جمله برقراری ارتباط بین طرز وقوع در شعر کلاسیک فارسی و شعر عاشورایی و انگشت نهادن بر واقعه گویی بهعنوان یکی از مولفههای اصلی شعر عاشورایی. البته در این ادعا میتوان تردید کرد، اما نفس این ابتکار و مجرد طرح این فرضیه بهعنوان زمینهای جدید برای فکر کردن درباره شعر عاشورایی مغتنم است. یکی دیگر از هنرهای این کتاب، توجه به جای نویسنده محترم به 2 زمینه موازی شعر عاشورایی یعنی نوحهها و شعار هاست که بررسی کامل و همه جانبه شعریت در شعر عاشورایی بدون توجه به پیش زمینههایی که نوحهها و شعارها ی عاشورایی به دست میدهند، غیرممکن است.
به زعم نگارنده این سطور، بدون توجه به آیینهای مرتبط با عاشورا که نوحهها و شعارها 2 مصداق آن هستند و میشود مصداقهای دیگری چون تعزیه را هم به آن افزود، اگر شعر عاشورایی هم گفته شود، اقبال عمومی پیدا نخواهد کرد، به عبارت دیگر شعر آیینی با شعر مذهبی ارتباط عموم و خصوص دارد: هر شعر آیینی شعر مذهبی است اما هر شعر مذهبی شعر آیینی نیست و این نکته را آقای مجاهدی که از خادمان دلسوز و بیادعا و قدیمی شعر آیینی بوده به خوبی دریافته است.