سفر اخیر جورج بوش به خاورمیانه فرصت بینظیر و شاید آخرین فرصت برای او بود تا اعتبار از دست رفته آمریکا را بازگرداند و به برقراری صلح و ثبات در منطقه نیز کمک کند. اما بوش با لجبازیها و حماقتهای خود که مشخصه دوران ریاستجمهوری وی است این فرصت را از دست داد.
وی در کشورهای حوزه خلیج فارس پیغامهای غلطی را درباره ایران منتقل کرد و بهجای اینکه تنشهای منطقهای را کاهش دهد آن را تند و تیزتر کرد.
پیامش درخصوص صلح فلسطین و اسرائیل نیز قوی و شفاف نبود و بعید است که بتواند روند صلح را به پیش ببرد. این در حالی است که فقط با حل و فصل درگیریهای خاورمیانه است که شورشها علیه آمریکا نیز مهار میشود.
این درگیریها اساسا سیاسی هستند و با ابزار نظامی نمیتوان آنها را حل کرد و توسل به زور باعث تشدید شدن این درگیریها میشود. شاید برخی تصور کنند بوش در سفر یک هفتهای خود به خاورمیانه از هیچ تلاشی برای حل این مناقشات دریغ نکرده است. اما واقعیت این است که او اصلا در این جهت تلاشی نکرد.
در حوزه خلیج فارس او فرصت خوبی داشت تا روند را تغییر دهد. او میتوانست پیشنهاد یک سیاست تعامل و گفتمان با ایران را مطرح کند، بدون اینکه از سیاست مهار این کشور عدول کند.
چنین پیشنهادی قطعاً مورد استقبال دولتهای منطقه قرار میگرفت. چنین پیشنهادی در جهت یافتههای گزارش اخیر سازمانهای اطلاعاتی آمریکا مبنی بر غیرنظامی بودن برنامه هستهای ایران نیز قرار میگرفت و موضع البرادعی را نیز که سعی میکند فعالیتهای هستهای ایران را شفاف کند، تقویت میکرد.
اما بوش مانند یک سگ که فقط یک استخوان دارد، شعار توخالی همیشگی خود را که ایران حامی اصلی ترور است، تکرار کرد. هیچ فرد عاقلی و قطعا هیچ کس در حوزه خلیج فارس این شعارها را نمیپذیرد.
این شعارها فقط و فقط نتیجه عکس برای آمریکا دارد. در نظر اهالی منطقه، این آمریکا و نه ایران است که مداخله گر و ستیزه جو محسوب میشود.
این آمریکا و نه ایران است که عراق را ویران کرده، شیعه و سنی را به جان هم انداخته و توازن قدرت در منطقه را برهم زده است.کشورهای خلیج فارس میخواهند با ایران در صلح و آرامش رابطه داشته باشند و با آن تجارت کنند. بسیاری از خانوادههای بزرگ تاجر در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس ایرانی هستند.
نیم میلیون ایرانی در دوبی اقامت دارند و روزانه 25پرواز میان ایران و دوبی انجام میشود.
بوش تلاش میکند کشورهای خلیج فارس را تحت فشار قرار دهد تا داد و ستد مالی خود را با ایران قطع کنند اما رهبران عرب از این تلاشها استقبال نمیکنند و آن را واقع بینانه نمیبینند.
شورای همکاری خلیج فارس، محمود احمدینژاد رئیسجمهوری ایران را به نشست ماه دسامبر خود دعوت کرد و عربستان سعودی نیز از او خواست در مراسم حج امسال در مکه حضور یابد.
این نمیتواند رفتار رهبرانی باشد که دیدگاههای هیستریایی بوش را دارند. بوش در اسرائیل و سرزمینهای فلسطینی نیز همانقدر ضعیف و بیرمق ظاهر شد. همه میدانند که اسرائیل و فلسطینیها اگر به حال خود رها شوند هرگز به صلح نمیرسند. دلیل آن نیز ساده است.
اسرائیل بهعنوان طرف قویتر احساس نیاز فوری برای صلح ندارد. زمین بیشتر آن چیزی است که این رژیم میخواهد.
اما چنگ اندازی ادامه دار اسرائیل به زمینهای کرانه باختری این رژیم را به داشتن آیندهای نامشخص در یک منطقه خشمگین و انتقامجو محکوم میکند، به روابط آمریکا با اعراب و مسلمانان ضربه جدی وارد میکند و احتمال تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی را از بین میبرد.
این در حالی است که تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی تنها تضمین امنیت اسرائیل است.
اگر بوش جرأت صحبت کردن داشت، میتوانست چهره خود و آمریکا را دگرگون کند. او برنده جایزه صلح نوبل نشده است زیرا فاجعه عراق مانع میشود.
با وجوداین او با فرصتی که در خاورمیانه داشت، میتوانست بهعنوان یک بانی صلح و نه جنگ افروز وارد کتابهای تاریخ شود.
اسرائیل به کشتار فلسطینیان ادامه میدهد و واشنگتن نیز خم به ابرو نمیآورد. در سال 2007 اسرائیل 373 فلسطینی را که 53 نفرشان کودک بودند کشت. در همان سال فلسطینیان 13 اسرائیلی از جمله 6 سرباز و 7 غیرنظامی را کشتند.
سازمان حقوق بشر اسرائیل با اعلام این آمار اعلام کرد: سال 2007 سال خوبی بوده است زیرا اسرائیل در سال 2006 فلسطینیها 657نفر تلفات داشتند. غزه همچنان در محاصره و تحریم قرار دارد. مردم آن به سختی رفت و آمد میکنند.
در کرانه باختری نیز 459 ایست بازرسی و 102 پاسگاه ارتش زندگی را برای فلسطینیان غیرقابل تحمل کردهاند. 300کیلومتر جاده که فلسطینیان حق ندارند از آن استفاده کنند، مخصوص شهرک نیشینانی است که الان تعدادشان در کرانه باختری و قدس شرقی به بیش از 450 هزار نفر رسیده است. این وضعیت تا کی ادامه مییابد؟
Agenceglobal.com
15 ژانویه 2008