حاضران میتوانند سؤالهایشان را همانجا مطرح کنند و جواب بگیرند. موضوع یکی از نشستها، خودشناسی بود که مورد استقبال بسیار مردم قرار گرفت. حیف بود که شما آن را نخوانید!
گاهی ما فکر میکنیم برای اینکه بتوانیم آدمی باارزش، موفق و مورد تایید دیگران باشیم باید شرایط خاصی داشته باشیم. مثلا پول زیاد یا خانه بزرگی داشته باشیم یا دارای تحصیلات عالیه و موقعیت اجتماعی خیلی خوبی باشیم.
در واقع ما برای باارزشبودنمان شرط و شروط میگذاریم و بنابراین تصور میکنیم باید بهتر از اینکه هستیم، شویم و جرأت نمیکنیم خودمان باشیم اما برای رسیدن به تمام این آرزوها شرط اول این است که خود واقعیمان را بشناسیم و تصویر ذهنی غیرواقعیمان را اصلاح کنیم. این تصویر تغییر نمیکند، مگر با تمرین و تلاش و رسیدن به خودآگاهی و خودشناسی.
- قدم اول: آگاهی از خود
در خودشناسی، هدف این است که فرد، خود واقعیاش را بشناسد و اولین قدم برای شناخت خود این است که درباره خودش فکر نکند. بله، درست است. تعجب نکنید. شاید بگویید همیشه در مباحث روانشناسی از قدرت تفکر و تاثیر آن در زندگی گفتهایم. درست اما اینبار راهحل قضیه این است که برای چند لحظه هم که شده، فکر نکنید. هر فردی یک کلیشه و تصویر ذهنی از خودش دارد که بر اثر تفکر، قضاوتها و پیشداوریهای فردی ایجاد شده است.
انسان خودش را دوست دارد و یک تصویر دوستداشتنی از خودش دارد. گاهی این دوستداشتن و علاقه به خود موجب میشود تصویری بهتر از آنچه واقعا هست از خودش داشته باشد. حتی گاهی پیش میآید که رفتارهای نادرست خودش را هم توجیه میکند.
برای شناخت بیشتر خود و رسیدن به خودآگاهی کافی است بدون اینکه داوری و قضاوت کنید فقط خودتان را مشاهده کنید. برای خودشناسی و خودآگاهی و رسیدن به ادراک واقعبینانه، مشاهده محض بدون داوری و تفسیر لازم است.
در پایان هر روز زمانی را به این کار اختصاص دهید و مشاهده کنید و ببینید از صبح تا شب چه کردهاید. فراموش نکنید روش و ابزار مشاهده و ادراک، دیدن، شنیدن، بوییدن و لمسکردن است، نه فکرکردن. شاید باور نکنید اما اگر فقط یک هفته به خودتان نگاه کنید و رفتار و گفتارتان را ببینید و بشنوید، بدون اینکه فکر کرده، قضاوت یا پیشداوری کنید چیزهایی درباره خودتان کشف میکنید که تا به حال از آن آگاه نبودهاید.
- قدم دوم: بیان خود، بیان انگیزهها
دومین قدم برای رسیدن به خودآگاهی، بیان خود و بیان انگیزههای شخصی برای خودتان است. ببینید واقعا از زندگی چه میخواهید؟ میخواهید به چه برسید و هدفتان چیست؟ از خودتان بپرسید: من از زندگی چه میخواهم؟. به دنبال جواب بگردید و با صدای بلند به این پرسش پاسخ دهید.
متاسفانه ما گاهی از ترس اینکه شکست بخوریم، با واقعیت روبهرو نمیشویم. شاید این کار بهنظر ساده و آسان باشد اما در عمل وقتی میخواهید اهداف و انگیزههای واقعیتان را بیان کنید، متوجه میشوید این کار خیلی هم آسان نیست ولی باید آنقدر تمرین کنید و آنقدر از اهداف و انگیزههایتان بگویید تا خواستهها و اهداف واقعیتان را بشناسید و قادر باشید به راحتی و بهوضوح، آن را بیان کنید.
تمرین
شنیدهاید که هر فرد در درونش سه تا خود دارد؛ یک خود والد، یک خود بالغ و یک کودک درون. انسان اگر بتواند خودش را از کودک و والدش رها کند و به خود بالغش توجه کند، موفق میشود خود واقعیاش را بشناسد. نیاز به توجه دیگران و مورد تاییدبودن از دید دیگران دستورات خود بالغ است. دفاعکردن و توجیه خود را هم کودک درون انجام میدهد.
برای اینکه خودتان را بشناسید و بدانید در این لحظه چه فکر میکنید و چه میخواهید و چه میگویید، میتوانید از یک تمرین ساده شروع کنید. برای انجام این تمرین ابتدا در یک محیط آرام، ساکت و بی سروصدا قرار بگیرید. به اتاقی ساکت و آرام بروید، چراغها را خاموش کنید، صدای تلویزیون و رادیو را کم کرده و به دور از هر سروصدایی باشید. در حالت راحتی بنشینید. چشمهایتان را آرام ببندید و خودتان را دقیقا همانطور که هستید با همان لباسهایی که به تن دارید و با تمام جزئیات تجسم کنید.
بعد شروع کنید از خودتان انتقاد کرده و با باید و نباید با خودتان صحبت کنید. در مرحله بعد، صحنه را تغییر دهید و بهعنوان کسی که خودش از خودش انتقاد کرده است، پاسخ دهید و از خودتان دفاع کنید. طی تمرین، خودتان را مشاهده کرده و به حالاتتان توجه کنید. وقتی مورد انتقاد قرارمیگرفتید، چه حسی داشتید؟ خوشحال یا خشمگین بودید؟ آیا به خودتان مسلط بودید؟ شرمسار بودید یا احساس گناه میکردید؟
بعد از تمرین، اگر متوجه شدید در زمان انتقاد ناراحت و عصبی میشوید و ضربان قلبتان کمی بیشتر میشود و عرق میکنید و انگشتانتان میلرزد، این یعنی تحمل انتقاد را ندارید و سعی میکنید تصویری از خودتان بسازید که خود واقعیتان نیست.
- کلام آخر
کلام آخر اینکه درباره خودتان داوری و قضاوت نکنید؛ باید و نباید نگویید. سعی کنید خودتان را همانطور که واقعا هستید، مشاهده کنید و بپذیرید. در این لحظه همین هستید که هستید. بعد تصمیم بگیرید و بخواهید تغییر کنید. آنچه باید در شما تغییر کند را شناسایی کرده و برای این تغییر، یک روش و رویه انتخاب و مطابق آن عمل کنید.