امروز نیز آثار متعددی از نویسندگان صاحبنام چون سارتر در دسترس علاقهمندان هست که در کنار آثار فلسفی، نویسنده فلسفهای را در قالب رمان با خوانندگان و مخاطبانش در میان میگذارد و به نوعی مخاطب را درگیر ارتباط و نسبت فلسفه و رمان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم میکند.
اما نکته مهمی که با مطالعه این آثار مطرح میشود این است که اگر کسی بخواهد نسبت فلسفه را با رمان به درستی دریابد میبایست بر این نکته نیز تامل کند که آیا رمان میتواند معرفتی علاوه بر فلسفه به مخاطب ارائه دهد و آیا رمان پتانسیلهای انتقال مفاهیمی فراتر از فلسفه را برای ارائه به مخاطب خود دارد!
در نشست رمان و فلسفه که یکی دیگر از سلسله نشستهای موسسه معرفت و پژوهش بود و صبح پنجشنبه (25 بهمن) برگزار شد مباحثی پیرامون نسبت رمان و فلسفه از دیدگاه محمد منصور هاشمی، عضو هیات علمی دانشنامه جهان اسلام مطرح شد و درباره معرفتبخشی رمان و ویژگیهای منحصر به فرد آن نیز نکات ارزندهای به مخاطبان ارائه شد.
در معنای کلی، بحث درباره رمان و فلسفه ذیل بحث هنر و فلسفه و فلسفه هنر قرار میگیرد اما ژانر رمان ویژگیهایی دارد که اجازه میدهد تا به صورت ویژه و جداگانه به بررسی نسبتهای میان آن با فلسفه بپردازیم.
محمدمنصور هاشمی در ابتدای نشست ضمن ارائه نشانههایی در باره فلسفه و رمان تعریفی کلی از این دو مفهوم ارائه کرد و گفت: فلسفه در حقیقت تلاشی است برای شناخت مفهومی، تحلیلی و استدلالی عالم. به این معنا که کار فلسفه مفهوم سازی است و مهمترین کار فیلسوف ساختن این مفاهیم است؛ آنچه که ژیل دلوز نیز به آن اشاره کرده است. فیلسوفان در حقیقت با تحلیل این مفاهیم نسبت آنها را به صورتی کاملا استدلالی و منطقی مشخص میکنند.
اما رمان وسیلهای است که احساس و والایی را در مخاطب برمیانگیزاند و اگر بخواهیم راجع به این دو مورد، فلسفه و رمان به طور خاص صحبت کنیم میبایست جنبههای معرفت بخشی رمان را بهتر بشناسیم. وی در ادامه گفت: میدانیم که علم معرفت بخش است، علم تجربی، شناختی از عالم به انسان میدهد.توافق داریم که فلسفه معرفت بخش است و به واسطه آن سعی میکنیم دنیا را بهتر بشناسیم. اما آیا میتوانیم بگوییم که رمان نیز درک ما را از هستی آن طور که باید بیشتر میکند؟
هاشمی در پاسخ به این سئوال گفت: برای یافتن جنبههای معرفتبخشی رمان میبایست رمان را شناخت و با آن آشنا بود. از دیدگاه این نویسنده؛ این تعریف که رمان قصهای بلند و روایی است که در قالب نثر میگنجد و حجمی مشخص دارد، تعریفی صوری است که نیاز مخاطب را در این بحث مرتفع نمیکند. برای پاسخ به این سئوال باید به این نکته توجه کرد که چه اتفاقی در عالم میافتد که رمان پدیدار میشود.
این محقق در ادامه صحبتهایش میگوید: اگر بر اساس آرای هگل به این موضوع بنگریم ذات رمان در طی تاریخ شکوفا شده است. به این معنی که میتوان فهمید از چه زمانی شروع شده، چه رشدی داشته و به کجا رسیده است. با این شناخت میتوانیم بفهمیم که جهانبینی ای که در رمان به وجود آمده چه بوده است و این تلاش ما را با شناختی از رمان روبرو میسازد که فراتر از شناخت صوری ذکر شده است.
بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان معتقدند که شکوفا شدن و آشکار شدن رمان با دنکیشوت سروانتس در قرن 16 شروع شده است. در واقع در دوره تجدد رمان تکوین پیدا کرده است.
به اعتقاد این نویسنده اگر فرض کنیم چیزی به عنوان رمان جوانههایش پیشتر وجود داشته بحثی نمیماند که رمان در دوره جدید به سامان رسیده است. همان گونه که هگل در درسگفتارهای زیباییشناسی خود میگوید؛ رمان حماسه دنیای بورژوا است به این معنی که نگاه حماسی تغییر کرده و جایش را به چیز دیگری سپرده است.
لوکاچ نیز در کتاب « نظریه رمان» خود تعبیر خوبی دارد که به شناخت ما از رمان کمک میکند. او میگوید: در دنیایی که انسان با جهان هماهنگ است و در فهم معنای هستی مشکلی ندارد، حماسه به وجود میآید . در تراژدی انسان، گویی مقابل عالم قرار میگیرد و برای فهم معنای هستی با چالشی مواجه میشود و در این چالش سرنوشت تراژیکی برای او رقم میخورد. اما به تعبیر لوکاچ رمان متعلق به دنیای دیگری است. در این دنیا معنا از دست رفته است. این دنیا دیگر دنیای شاعرانهای نیست و واقعیت خود را به انسانها تحمیل کرده است. در این دنیاست که انسانها با رمان نوشتن و رمان خواندن سعی میکنند وضعیت جدید خود را بهتر بپذیرند.
از دیگر ویژگیهای قابل توجهی که در مورد رمان وجود دارد و آن را از حماسه و تراژدی متمایز میکند چیزی است که میخائیل باختین از آن به عنوان درهمآمیزی گفتمانها نام میبرد. او میگوید؛ این تعبیر از این گفته وجود دارد که در رمان دیالوگ وجود دارد و انسانها آرای مختلف خود را مطرح میکنند. این تعبیر البته تعبیر حداقلی از صحبت باختین است، منظور او این است که گفتمان حماسی، گفتمان شاعرانه، مقالهنویسی و ... همگی با آمیزش در هم رمان را به وجود میآورند.
هاشمی با اشاره به سازوکار رمان بر اساس قوانین حاکم بر عالم و قواعدی که در عالم اجرا میشود، گفت: در رمان نمیتوان همان نگاهی را که در قالب حماسی داشتیم حفظ کنیم و بگوییم فلان شخصیت خوب است و فلان شخصیت بد. این قهرمان حماسه هرگز خطائی نمیکند و این موجود رذل هرگز کار خوبی انجام نمیدهد. در رمان اینگونه نیست. واقعگرایی قدرتمندی در رمان وجود دارد. همه اتفاقات بر اساس قوانین حاکم بر عالم اتفاق میافتد و شخصیتها و قهرمانها به طور مطلق سیاه و سفید نیستند. ویژگی دیگر رمان عنصر فردیت است، چنانچه در بسیاری از رمانها به ویژه رمانهای قرن 18 به این نکته اشاره شده که در رمانها، عنصر فرد انسانی و دغدغههای انسانهای منفرد یکی از موضوعات مهمی بوده که در رمانها به آن پرداخته میشده است.
از نگاه این پژوهشگر، تسخر یکی دیگر از عناصری است که در رمانهای بزرگ به چشم میخورد. رماننویس و خواننده رمان دنیا را کمی غیرجدیتر از آنچه هست مییابد و این غیرجدی بودن جنبه هستیشناختی دارد. وقتی معنا عالم را ترک کرده و رماننویس به دنبال معنا میگردد، گاهی با ناکامی های زندگی مواجهه میشود و به حالی دچار میشود که به نوعی تسخر نسبت به عالم و قواعدش دست مییابد و این تسخر خود را در رمان نشان میدهد.
نقیضهنویسی نیز از دیگر ویژگیهای رمان است. آثار بسیار زیادی در این باره وجود دارد. آثار پست مدرن زمان ما نقیضه رمان مدرن هستند مثلا اپرای شناور جان بارت یا صید قزلآلا در آمریکا اثر ریچارد براتیگان از این نمونهها هستند. این گونه نقیضهنویسی به نوعی سلوک شباهت دارد. یک نوع تجربه است که انسان را به همزادپنداری وامیدارد. این ویژگیها حاصل این است که رمان همزاد دنیای مدرن است و محصول دنیایی که با فلسفه فردگرایی و فلسفهای که به جهان واقع بیشتر از متافیزیک میپردازد توجه دارد.
کوندرا در این مورد، میگوید: خرد رمان، خرد تردید در یقین است. هر رمانی به خواننده میگوید که امور، پیچیده تر از آن هستند که تو فکر میکنی، این حقیقت ابدی رمان است. او میخواهد بگوید که رمان مشکلی را برای انسان مرتفع نمیکند به قول چخوف رمان هرگز مسئله ای را حل نکرده، رمان فقط به ما میگوید که مشکلات چه هستند و حل کردن آنها چقدر دشوار و پیچیده است. به این معنا رمان حاصل شک بشر جدید است و حاصل به رسمیت شناختن این شک ناشی از نقص دستگاه شناخت آدمی است. انسان رمان نویس و رمان خوان به دنبال حقیقت میگردد اما همیشه در آستانه دریافت حقیقت چیزی از دستش میرود و این تلاش همواره در حال تکرار شدن است.
هاشمی در خصوص معرفت بخشی رمان در دنیای انسان معاصر نیز گفت: رمان معرفت بخش است زیرا ما را با تاریخ اندیشه بشر آشنا میکند. منتقدان و محققانی در دنیا وجود دارند که با این رویکرد به مطالعه آثار مختلف میپردازند و برایشان مهم نیست که فلان رمان از منظر روانشناختی یا جامعهشناختی چه نکتهای را مطرح میکند بلکه آنها به لحاظ سیر تاریخی و اندیشههای مطرح شده در رمانها به مطالعه شان میپردازند و این رویکردی متداول در جهان است. به این ترتیب که با مطالعه آثاری از سروانتس، هنری فیلدینگ، امیل زولا، بالزاک تا فلوبر با درکها و بینشهای متفاوت بشر از هستی مواجهه میشوند.
یکی از خاصیت های رمان که میتواند جنبه معرفت بخشی داشته باشد همین بررسی تاریخ اندیشه است. به این وسیله میتوان به شناخت لایهای از جهان و زندگی بشر رسید. یکی دیگر از این جبنهها این است که با خواندن رمان با قواعد و ذهنیات جوامع دیگر آشنا میشویم. سومین مسئله شناخت روان انسانهاست. قصههای روانشناختی ماجراهایی از روان انسانها مطرح میکنند. نگاه عمیق به این آثار به ما کمک میکند که ذهن انسانها را مورد بررسی و شناخت قرار دهیم.