یاد و خاطره مرحوم استادِ طبیب «عباس شیبانی» با شخصیتی بی‌بدیل و نمونه و فرزند خلف این مرز و بوم را در گفتگو با تنها فرزندش گرامی داشته‌ایم؛ همو که برایمان در طول سال‌ها با چهره مهربانش مبدل به استادی نمونه و خدمتگزاری مثال زدنی شده بود.

آزاده شیبانی

همشهری آنلاین _ رضا نیکنام : دکتر «عبـاس شـیبانی» در سـن ۹۱ سـالگی و در حالی بدرود حیات گفت که در منزلـی اسـتیجاری در یکـی از منـاطق تهـران بـه دور از هیاهوهـای اجتمـاعی، سیاسـی و حزبـی در اوج سـاده‌زیسـتی هماننـد گذشـته، زنـدگی می‌کرد و امید است که جامعه پزشکی بتوانـد ایـن رسـالت بـزرگ را کـه اسـتاد بنـا نهـاده، بـه بهتـرین نحـو ممکن ادامه و گسترش دهد. من در دوره ای که مرحوم شیبانی به عنوان یکی از منتخبان مردم در ساختمان شورای اسلامی شهر تهران دفتر کار داشت با این شخصیت ممتاز و برجسته آشنا شدم. 

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

دفترکارش، فضایی کوچک و محقر در طبقه اول ساختمان شورای شهر بود؛ طوری که در همان لحظه اول از خودم پرسیدم که اینجا چه طور می تواند دفتر عضو شورای شهر تهران باشد؟ پس آن اتاق‌های بزرگ و مجلل، میز و صندلی‌های لاکچری کجاست؟

خادم ملت باید اهل قناعت باشد

 در همان ابتدا روشن بود که در سبک زندگی آقای دکتر اینگونه تجمل گرایی‌ها و ریخت و پاش‌ها وجود ندارد. عقیده داشت خادم ملت باید ساده‌زیست و بااخلاق باشد، خادم ملت باید اهل قناعت باشد و در یک کلام وقتی مردم به او مراجعه می‌کنند به خوبی حس کنند که فرد مقابلشان نوکرشان است.

استاد شیبانی در رسیدگی به امور مردم نیز بسیار پایبند به اخلاق و انصاف بود و نوبت همه را به دقت رعایت می‌کرد و همه تلاشش بر این بود که کسی دست خالی و ناامید از دفترش بیرون نرود. با اینکه سن و سالی از او گذشته بود اما در نظم، انضباط کاری و دقت در زمان، برای همه الگو بود.

«آزاده شیبانی» تنها فرزند مرحوم دکتر شیبانی، عضو سابق شورای اسلامی شهر تهران، سال‌ها برای کمک به امور دفتری و مراجعه کننده‌ها همراه پدر بود. درست مثل حسی که همه دخترها به پدرانشان دارند؛ تنها دختر خانواده نمی‌خواست پدرش با وجود کهولت سن تنها بماند، برای همین بیشتر وقت‌ها در دفتر شورا حضور داشت تا کمک‌حالش باشد؛ او به درستی قهرمان زندگیش بوده و خواهد ماند. اصلا همین حس دخترانه نسبت به پدرش و احساس وظیفه بود که باعث شد برای مدتی حرفه آموزگاری را کنار بگذارد و فقط به پدرش فکر کند؛ با همه موقعیت‌ها و امتیازهایی که برایش داشت. آزاده شیبانی، پدرش را الگویی بی‌مثال در زندگی معرفی می‌کند و خاطراتی از او تعریف می‌کند که تازگی دارد.  

شعر ضدرژیم را در زندان شاه خواندم!

آزاده شیبانی، متولد سال ۱۳۵۱ است و اکنون ۲ فرزند به نام‌های علی و کیمیا دارد. او خاطره‌ای از دوران کودکی اش نقل می‌کند: «پدرم او از دوران دانشجویی مبارز و فعال سیاسی بود و در طول عمرش بارها به زندان طاغوت افتاد. به همین دلیل در آن شرایط پُر آشوب مملکت، دوره تخصصی خود در رشته روان‌پزشکی را نیمه کاره رها کرد و دیگر ادامه نداد و به همان مدرک پزشک عمومی اکتفا کرد. من خاطرات فراوانی از دوران زندان پدرم دارم. ما از پشت میله‌های زندان با او حرف می زدیم. گاهی پیشانی‌ام به میله‌های سلول برخورد می کرد و درد می گرفت. یک روز که همراه مادرم برای ملاقات رفته بودیم، به ذهنم رسید که شعری را که در خانه حفظ کرده بودم برایش بخوانم. من آن موقع نمی دانستم که شعر ضدشاهی است اما اصرار داشتم که حتما برای پدرم بخوانم و خواندم. شعری انقلابی با عنوان شیعه بیدار شو یک پیام و ... مادرم ترسیده بود که با این کار من به جرم های پدرم اضافه شود برای همین فوری در گوشم گفت:«آزاده جان بیا برویم بیرون، می‌خواهم برایت خوراکی خوشمزه بخرم! یادم هست که حتی سربازی که نزدیکمان ایستاده بود خنده‌اش گرفته بود، اما در چهره پدرم اصلا ترس و دلهره وجود نداشت و آرام بود.»

خیلی مراقب حلال و حرام بود

 در سبک زندگی آقای دکتر شیبانی اما و اگر وجود نداشت، او در مسائل مادی و درآمدی بسیار دقیق بود و به اصطلاح عرفا نوعی مراقبه داشت و نمی‌گذاشت که حتی یک قران پول حرام و مشکوک وارد زندگی‌اش شود.

آزاده شیبانی، در این باره اتفاق جالبی را نقل می‌کند که شاید در کمتر اداره و ارگانی اتفاق بیفتد: «طبق قانون و مقررات شورای شهر، برای هر عضو و نماینده شورا و بر اساس حضورش در جلسه‌های شورای اسلامی شهر تهران، مبلغی را به عنوان اضافه حقوق در نظر می گرفتند که حداکثر آن ۷۰ ساعت در ماه است. در دوره‌ای، پدرم در طول یک ماه فقط ۴۰ ساعت در این جلسه‌های شورای شهر شرکت کرده بود، اما در فیش حقوقی‌اش۷۰ ساعت محاسبه و پولی به حسابش واریز شده بود. آقای دکتر پس از فهمیدن این ماجرا هیچ آرام و قرار نداشت و بلافاصله با مدیر مالی تماس گرفت و در اولین فرصت پولی را که اضافه به حسابش ریخته بودند برگرداند تا خیالش راحت شود.» ناگفته نماند مرحوم دکتر شیبانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بود و با همان حقوق بازنشستگی امور زندگی را می‌گذراند و در واقع کار در شورا برای او فرصتی برای خدمت و کمک به مردم بود تا چیز دیگری.

ساده‌زیست و قناعت‌پیشه

مرحوم دکتر شیبانی، بسیار اهل خانواده بود. هر وقت میهمان به خانه‌شان می‌آمد، آقای دکتر مسئول آبدارخانه، چایی ریختن و پذیرایی از آنها بود. البته که با این کار میهمان‌ها خیلی خجالت‌زده می‌شدند، اما شیبانی می‌گفت که این خدمت کردن را دوست دارد.

آزاده شیبانی، از ماجرای عجیب خواستگاری‌اش صحبت می‌کند که برای ما درس است: «برخلاف همیشه، در جلسه خواستگاری من، بابای عزیزم برای میهمان‌ها چای ریخت و از آنها پذیرایی کرد. البته پدرم نمی‌گفت و منظورش این نبود که من به عنوان دختر خانواده نباید کار کنم، نه اینطور نبود، بعضی وقت‌ها دلش می‌خواست کمک حال خانواده باشد. با اینکه دُردانه و تنها فرزند خانواده بودم برای ازدواجم شرایط سختی قرار نداد. یادم هست در مراسم خواستگاری کم صحبت کرد. اگر آن زمان کسی هم حرفی می زد، مادر خدابیامرزم بود. یادم می آید پدر می‌گفت: «برای شروع زندگی یه قالی و یکدست رختخواب بس است.» پدرم، بسیار ساده‌زیست و قناعت کار بود. برای همین در زمان ازدواج، مسئولیت تهیه جهیزیه به عهده مادرم بود و او همه کارها را تنهایی انجام داد البته به همان سبک و سیاقی که پدرم سفارش کرده بود؛ یعنی ساده و بدون ریخت و پاش اضافه.»

او ادامه می‌دهد:«پدرم در جلسه خواستگاری به میهمان‌ها گفته بود:«اگر بخواهید در مراسم عروسی شام بدهید، من شرکت نمی کنم.» من و همسرم چون بابا را دوست داشتیم، حرفش را گوش دادیم. بعدها که با همسرم به این موضوع فکر می‌کردیم متوجه شدیم که چطور با صرفه‌جویی و جلوگیری از اسراف در مراسم ازدواج، پس‌انداز خوبی گیرمان آمد که در جای لازم خرجش کردیم. تازه پدرم در مراسم عروسی «صندوق کمک به خیریه» درست کرده بود و به  میهمان‌ها گفته بود اگر کسی می خواهد هدیه دهد، به این صندوق خیریه کمک کند. حتی زمانی که پدر و مادرم از خانه خدا برگشتند به همه دوستان و آشنایان گفته بودند اگر کسی خواست هدیه‌ای بیاورد، پولش را داخل صندوق بریزد تا صرف امور خیر شود.»

گاهی چشمان بابا غصه‌دار بود

«اهالی قدیمی محله مان به خاطر دارند که پدرم یک پیکان قدیمی داشت که همه او را با این ماشین می‌شناختند.» آزاده شیبانی، برگ دیگری از دفتر اخلاق و مرام پدرش را ورق می زند و می گوید: «بسیار مقید به رعایت حال مردم و انصاف بود. هر وقت برای خرید خانه راهی بازار می‌شد، با وجود کهولت سن، سر صف می‌ایستاد و هیچ وقت بدون رعایت نوبت نان، میوه و... نمی‌خرید. گاهی وقت ها مردم برای بیان مشکلات خود جلوی در خانه می آمدند و او سر حوصله به حرفشان گوش می‌داد و تا جایی که می‌توانست کمکشان می‌کرد. گاهی چشمان بابا غصه‌دار بود. من این را به خوبی می‌فهمیدم و وقتی می پرسیدم «بابا چرا این‌قدر ناراحتی؟» می‌گفت: «مردم خیلی مشکل دارند و کاری از دستم برنمی‌آید تا برایشان انجام دهم.»

افتخاری برای نسل جوان 

دکتر عباس شیبانی در سال ۱۳۱۰ در تهران دیده به جهان گشود. در سال ۱۳۳۰ وارد دانشگاه شد و ۱۸ سال بعد، در سال ۱۳۴۸ با مدرک دکترای پزشکی فارغ‌التحصیل شد.فعالیتِ سیاسی اجتماعی پیش از انقلاب در کنار تحصیل پزشکی دو قطب اساسی دغدغه‌های او را ساخته بودند که همین امر سبب شد هر جا که به او نیاز باشد در خط اول حضور داشته و ایفای نقش کند. شرکت در صفوف انقلابی و همین طور خدمت در سازمان پرمشغله نظام پزشکی آن هم در سخت‌ترین شرایط از نگرش و شخصیت او یک نگرش زیبا ساخته بود که امروز نسل جوان به این نگرش افتخار می‌کنند و به خود می‌بالند که چنین انسانی در چنین قرن پرفراز و نشیبی، همدوره‌شان شده بود.

زنده یاد شیبانی گر چه همیشه به عنوان فعالِ سیاسی شناخته شده، اما هیچ‌گاه نمی‌توان زحمات و تلاش‌های این استاد بزرگ را در عرصه پزشکی از جمله اقداماتی در زمینه پیوند اعضا، جراحی قلب، مغز و اعصاب و دیگر حوزه‌های اصلی پزشکی را نادیده گرفت. اما همه این دستاوردها یک طرف، عشق و مردم‌دوستی دکتر از او چهره‌ای پاکدست و اخلاق‌گرا در همه‌ شئون مدیریتی و شهروندی ساخته بود. ویژگی‌هایی که وقتی در کنار شخصیت عالمانه استاد قرار می‌گیرد از او انسانی می‌سازد که از پیش تا پس از انقلاب و تا دوران حیاتش همچنان تاثیرگذار بوده است.

او در سال‌های دفاع مقدس با اشراف به مشکلات بوروکراسی موجود در ادارات کشور و با تاسیس دفتر هیات امنای تبصره ارزی؛ نهادی را پا نهاد تا بتوان به بهترین شکل ممکن تجهیزات مورد نیاز برای درمان بیماران تامین شود.

منش مرحوم دکتر «شیبانی» از زبان فرزندش | تا آخر عمر ساده‌زیست و قناعت‌پیشه بود | ماجرای عودت اضافه حقوق | راه‌اندازی صندوق خیریه در مراسم عروسی

 مختصری از دستاوردهای زنده یاد دکتر «عباس شیبانی»

  • تاسیس دفتر هیـات امنـای صـرفه جویی ارزی در معالجـه بیمـاران
  • بی‌نیاز کردن کشور از اعزام بیمار به خارج از کشور جهت درمان
  • تامین تجهیزات سرمایه‌ای مورد نیاز مراکز درمانی وابسته به وزارت بهداشت
  • ساخت‌ بخش‌های تخصصی در اکثر مراکز درمانی کشور
  • حمایت از آموزش پزشکان در داخل کشور با تامین هزینه تیم‌های آموزشی خارجی
  • حمایت از آموزش فوق تخصصی پزشکان در خارج از کشور
  • تامین اقلام مصرفی حیاتی مورد نیاز بیماران
  • تاسیس و تجهیز مراکز ناباروری
  • تهیه پروتز کاشت حلزون شنوایی -خرید سالانه بیش از ۱۰۰۰ دستگاه پروتز کاشت حلزون شنوایی و توزیع آن بصورت رایگان بین مراکز کاشت حلزون شنوایی کشور
  • جراحی قلب
  • جراحی مغز و اعصاب
  • پیوند اعضا
  • حمایت از انجام انـواع پیونـد در داخـل کشـور (پیونـد قلـب، پیونـد ریـه، پیونـد کبـد، پیونـد کلیـه، پیوند قرنیه چشم و پیوند مغز استخوان)
کد خبر 730002

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 5
  • IR ۲۳:۳۵ - ۱۴۰۱/۱۰/۰۲
    4 1
    روحش شاد
  • اکبریان IR ۰۷:۵۰ - ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
    1 1
    معیار سنجش یه مرد خوب این نیست که در زمان آسایش چه می کند، بلکه این است که در زمان سختی ها و چالش ها چه می‌کند. درود بر این مرد بزرگ که نامش همیشه جاوید خواهد ماند
  • مریم IR ۰۸:۰۵ - ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
    2 1
    می‌دونم هیچ جمله‌ای دردت را سبک نمی‌کنه‌ - می‌دونم دختر بابایی داغداری؛ می‌دونم هیچ چیزی نمی‌تونه غم از دست دادن پدرعزیز و مهربانت را جبران کنه - از خدا می‌خواهم به تو و خانواده‌ات صبر بده تا بتونی این مصیبت را تحمل کنی فقط بدون همه از شنیدن این خبر ناراحت و متاثریم و همه در کنارتیم
  • علیرضا IR ۰۸:۱۰ - ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
    2 1
    در وصف دکتر شیبانی، آدم‌هایی هستند که دلشان از جنس نور است محبت شان زلال و پاک و بی ریاست و سخاوتشان به وسعت اقیانوس است… حتی فرصت نوشیدن یک فنجان چای گرم در زمستانی سرد کنار آن‌ها برای تمام زمستان و حتی گاهی برای تمام عمر کافیست!
  • قاسمی IR ۰۸:۱۵ - ۱۴۰۱/۱۰/۰۳
    2 1
    بعضی‌ها چهره شان خیلی معمولی است، اما آنچه در قسمت چپ سینه شان می‌تپد دل نیست، اقیانوس محبت است. دل آقای دکتر شیبانی اینگونه بود. خدا رحمتشان کند.