در این مرحله، تنها دغدغۀ شاعر این است که حرفها و فکرهای آشفته را جمعوجور کند و شعری را که آغاز شده، به پایان برساند.
شاعران کمتجربه همین که سطر پایانی شعر به روی کاغذ آمد، شعر را به پایان رسیده تصور میکنند و فکر میکنند وظیفهشان را انجام دادهاند؛ غافل از این که هنوز آخرین -و گاهی مهمترین- مرحلۀ کار، یعنی بازخوانی و تصحیح باقی مانده است.
سرودن شعر به نقاشی کشیدن در تاریکی میماند. شاعر، سراپا مطیع روح سرکش خود است و در حالتی بین خواب و بیداری، بوم را از حرکت قلممو رنگین میکند؛ بیآن که قادر به دیدن و آگاهی از نتیجۀ کارش باشد. او در این مرحله، فاصلهای با اثر ندارد و خود جزئی از آن محسوب میشود. پس تعجبی ندارد اگر نتواند زوایای آشکار و پنهان را به دقت از نظر بگذراند.
بنّایی را در نظر بگیرید که در حال بنا کردن یک ساختمان عظیم است. او برای قضاوت دربارۀ نتیجۀ کارش، نیاز دارد از بنا فاصله بگیرد تا نمای کامل ساختمان در چشمهایش جا بگیرد. یک شاعر باتجربه نیز با گذشت زمان و فروکشکردن هیجانات، دوباره به سراغ اثرش میرود و در زیر نور خورشید آنچه را که در تاریکی خلق کرده برانداز میکند.
تصحیح کردن، بخشی مهم از وظیفۀ یک شاعر است. بازخوانی و تصحیح به شاعر این شانس طلایی را میدهد که اولین مخاطب اثر باشد و پیش از قضاوت دیگران، ضعفها و زشتیهایش را برطرف کند. شاعری که خود را بینیاز از مرور و تصحیح اثرش میداند در تاریکی گام برمیدارد و خوشخیالانه به درستی گامهایش اطمینان دارد.
ناتمام
شعری را
ناتمام رها میکنم
تا روز دیگر
آن را به پایان برسانم
روز دیگر
وقتی شعر را میخوانم
میبینم
به پایان رسیده است
عمران صلاحی
«دوچرخه»؛ ضمیمه نوجوان همشهری