«شعر، تکرار حرفهایی است که در بقیه شعرها خواندهایم و حرف تازهای برای مخاطب ندارد.»
دستیابی به «تازگی» شاعرانه از راههای مختلفی حاصل میشود. یکی از این راهها دستزدن به کشفهای تازه است. این کشف، گاهی برآمده از خیال است، گاهی نتیجۀ یک نگاه کودکانه، گاهی حاصل یک بازی زبانی و...
اما چیزی که دور از ذهن به نظر میرسد، این است که یک کشف شاعرانه بیان عین به عین یک اتفاق واقعی یا یک حقیقت ساده باشد؛ یعنی چیزی که همه بارها و بارها آن را دیده و شنیدهاند و خودآگاه یا ناخودآگاه از وجودش باخبر بودهاند. با اینحال وقتی آن را از زبان شاعر میشنوند، به نظرشان تازه میآید، انگار که قبلاً چیزی در اینباره نمیدانستهاند.
بیان این واقعیت پیشپا افتاده وقتی اهمیت بیشتری پیدا میکند که به نقد یک عملکرد، شیوۀ برخورد یا نوع زندگی منتهی میشود. بگذارید به عنوان مثال شعری از «اریش فرید» را برایتان نقل کنم:
بچهها شوخیشوخی
به قورباغهها سنگ میزنند
قورباغهها ولی
جدیجدی میمیرند
این شعر روایتگر یک اتفاق آشنا است: چند بچه سنگ برمیدارند و برای تفریح به سوی قورباغههایی که در حاشیۀ رود یا لب مرداب نشستهاند،پرتاب میکنند. (همین کاری که در محلههای ما با گربهها میکنند!) قورباغههای بیخبر از همهجا زیر رگبار ناگهانی سنگها زخم برمیدارند و بیحرکت روی زمین میافتند.
غیر از این است که این شعر، تصویرگر برشی از زندگی روزمره است؟ اما این برش، چنان هوشمندانه و با فکر انتخاب شده که از توصیف یک اتفاق صرف فراتر میرود و عمق مییابد، تا در لایههای زیرین خود به گفتن حرفهای جدیتر بپردازد.
اما همانطور که در اول این یادداشت نوشتم، بعضی کشفها حاصل یک نگاه کودکانهاند. مثل این هایکوی «باشو» که موفقیت خود را مدیون نگاه ظریف و شوخطبعانۀ خود است:
پاهای درنا
کوتاه شده است
در بارانهای تابستانی
کتاب «هایکو»
ترجمۀ پاشایی و بامداد