هنوز هم گاهی مثل قدیمترها دور و بر چلچراغها و لوسترها میتوان این قندیلها را دید. فایده قندیل بازتاب زیبای نور است. گویی منشوری را مقابل خورشید گرفته باشی.
در داستان «قندیل کوچک» از این خاصیت قندیل به خوبی استفاده شده است. سلطانی عادل و دادگر میمیرد و مردم در غم از دست دادن او فرو میروند. هم به خاطر شخص سلطان که دوستش داشتند و هم به خاطر این که او دختری دارد که نمیتواند به جای پدر بر تخت سلطنت بنشیند. اما چرا، میتواند، فقط یک شرط دارد. شرطی که وصیت پدرش است. او باید خورشید را به قصر بیاورد.
دختر کوچک سلطان به دنبال خورشید میرود و سعی میکند آن را از پشت کوه به قصر بیاورد، اما نمیتواند. خورشید کارهای مهم تری دارد. جهان در انتظار نورافشانی اوست. دختر مأیوس میشود و به قصر برمیگردد. به اتاق دربستهای میرود و گریه میکند. اما آیا گریه چارة کار است؟
او باید از اتاقش بیرون بیاید. حقیقت بیرون در اتاق است. حقیقت قندیلی است در دستهای یک پیرمرد. دختر نمیداند که در دست هر کدام از مردم شهر قندیلی است و هر کس برای خود قندیلی دارد. او برای پیداکردن پیرمرد میگوید هر کس که قندیلی دارد به قصر بیاید. و شب همة مردم قندیل بهدست از راه میرسند.
آیا دختر سلطان موفق خواهد شد خورشید را به درون قصر بیاورد؟ داستان «قندیل کوچک» به خوبی به این سؤال پاسخ میدهد. اگر به داستانهای نمادین علاقه دارید، این کتاب نماد دیگری از روشنایی و نور را به شما مینمایاند.
کتاب« قندیل کوچک» را نویسنده فلسطینی «غسّان کنفانی» نوشته است. غلامرضا امامی، از مترجمان با تجربه و خوشذوق هم آن را ترجمه کرده است. پرستو احدی نیز تصاویر زیبایی برای این کتاب کشیده است.
ناشر این کتاب 1800 تومانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.