اره 3
«اینکه ناگهان صبح از خواب بیدار شوی و خودت را در سردابهای گرفتار غل و زنجیر بیابی که اگر کلید آن زنجیرها را تا زمان معینی پیدا نکنی، خواهی مرد و برای رهایی از آن مرگ خفتبار مجبور بشوی به دنائت دیگری دست بزنی و با دست خودت پایت را اره کنی تا از شر آن غل و زنجیرها خلاص شوی (اینها که گفته شد شروع قصه قسمت اول فیلم «اره» بود) موضوعی نیست که بهراحتی بتوان ذهن را از دلهرهاش پاک کرد؛ خصوصا در جامعهای همچون آمریکا که بنا بر آمار، بیش از 11هزار قتل با گلوله در سال را به چشم میبیند.
اینچنین میشود که هرچقدر هم بخواهی به خودت بقبولانی که همه آنچه دیدهای فقط یک فیلم بوده، باز هم آسوده نمیگیری»؛ اینها که خواندید، حرفهای من نبود بلکه درددل یکی از تماشاگران آمریکایی فیلم «اره3» است که همین ماه پیش آن را دیده و نظرش را در سایت فیلم درج کرده است.
بدینگونه است که قفل و زنجیرهای سنگینتری بیرون کشیده میشود تا به در منزل و پارکینگ و اتومبیل و... زده شود تا ناگهان صبح که از خواب بیدار میشوی، سر از سردابه مخوف درنیاوری و با آدم دیوانهای روبهرو نشوی که در یک نوار کاست، پیغام گذاشته: «اگر میخواهی کلید قفلی که تو را گرفتار کرده را پیدا کنی تا از مرگ خلاص شوی، باید آن را پشت حدقه چشمت جستوجو کنی، چون آن کلید با یک عمل جراحی، در پشت کره چشمت تعبیه شده است(شروع قسمت دوم فیلم اره)! حالا در قسمت سوم، خود جناب «جیگ ساو»(همان مرد دیوانه) بالاخره ماسک از چهره برداشته و میخواهد آخرین بازیاش را با شاگردش(دختری به نام آماندا) به بهانه نجات خود از مرگی دردناک انجام دهد و سرانجام هم در پایان بازی فوق میمیرد تا خیال همه راحت شود که عاقبت چنان سیاهکاری، همین است ولی آن سرخوشیاش در هنگام مرگ و سرانجام اینکه میشنویم قسمت چهارم «اره» در راه است، همه اخلاقیات انسانی را وارونه کرده و تمامی خوشخیالیها را باطل میسازد. اما چه کسی به جای «جیگ ساو» بازی مرگ دیگری را با قربانیانش شروع میکند؟ به نظر میآید همسر همان خانم دکتری که در آخرین لحظات، شاهد مرگ رنجآور او و البته جاندادن رضایتمندانه «جیگ ساو» است !
کشتار اره برقی تگزاس: آغاز
این هم یک بازگشت به عقب دیگر به سبک و سیاق «جنگهای ستارهای» و «هانیبال» و «بتمن» و «جنگیر» و... که در دهه70 با فیلم «توبی هوپر» آغاز شد و سال گذشته با بازسازی آن ادامه یافت.
حالا تهیهکنندگان این سریال کیلر معروف تصمیم گرفتهاند برای تماشاگر روشن کنند که چی شد آن غول صورتچرمی، سادیسم آدمکشی با اره برقی پیدا کرد و چه اتفاقی افتاد که خانوادهاش آدمخوار شدند! قضیه هم برمیگردد به جنگ جهانی دوم و قحطی و بحران اقتصادی آمریکا در دهه30 که به تعطیلی کارگاه گوشت محل کار جناب صورتچرمی (که حتی کودکیاش را هم میبینیم که چگونه مادرش او را به خاطر چهره وحشتناکش در بشکههای آشغالگوشت رها میکند و میرود) میانجامد و وی قتلهای با اره برقی را از همانجا آغاز میکند. خب این هم از آغاز؛ دیگر چه میخواهید؟!
و حالا (زمان رخداد فیلم) پس از گذشت 40سال، دو سرباز آمریکایی که عازم جنگ ویتنام هستند، به همراه دوستدخترهایشان گرفتار این گنده ارهکار و فکوفامیل آدمخوارش میشوند. ملاحظه میفرمایید که تهیهکنندگان فیلم چه موجوداتی را مخالف اعزام سربازان آمریکایی به جنگ ویتنام(در واقع تجاوز به ویتنام) نشان میدهند!
جدایی
یک تیم از موسسهای چندملیتی تولید سلاحهای دفاعی آمریکا، برای تعطیلات عازم مکانی در کوههای اروپای شرقی(ظاهرا در بوسنی) میشوند ولی در آنجا مورد هجوم یک گروه قاتل دیوانه قرار میگیرند که بر اساس یک نوع بازی شکاری، قصد کشتن تکتک آنها را دارند.
البته طبیعی است که در این غوغای «تروریسم،تروریسمی» که دولت و رسانههای آمریکایی به راه انداختهاند، گفته شود آن گروه دیوانه کشتار، از تروریستهایی هستند که میخواهند از مدافعان دموکراسی آمریکایی(!) انتقام بگیرند.
قابل توجه اینکه جورج بوش روی مسأله نفوذ تروریستها از سواحل آزاد آمریکا، بارها و بارها تاکید کرده و حتی از طرف کنگره و سنا، بودجهای اضافی در نظر گرفته شد تا دفاع از این مرزها، قویتر شود. به نظر میآید این فیلم هم تایید سینمایی نگرانی جورج بوش باشد که مردم آمریکا را در اختصاص بودجههای کلان فوق، توجیه میکند! بازهم بگویید سینمای آمریکا فقط سرگرمی است و با سیاست و امثال آن کاری ندارد!
سایلنت هیل
فیلمی از دسته آثار ماورایی سینمای هراس که باز هم به گذشتههای گمشده و عذابآور بشر امروز نقب میزند؛ کابوسهای دختری به نام شارون، او و مادرش «رز» را به شهر نامعلومی به نام «سایلنت هیل» میکشاند که گویی از 30سال پیش در اثر آتشسوزی معدن زغالسنگ متروکه شده و محل سکونت موجوداتی مخوف از عالم تاریکی گردیده است.
فقط گروهی معدود از انسانها با هدایت زنی خرافاتی در ساختمانی زندگی میکنند و هربار با قربانیکردن افرادی، نیروهای تاریکی را از خود راضی میکنند. گویی قرار است شارون هم یکی از همین افراد باشد چرا که اساسا به نظر میآید که متولد همین سایلنت هیل است و حتی همزادی در آنجا دارد.
پایان فیلم هم در حالی که به نظر میآید امیدبخش است ولی طبق معمول آثار ترسناک اخیر، باز هم نشانهای از غلبه شر بر خیر را مینمایاند!(تا همچنان انسان سرگشته امروز، متوجه قدرت نیروهای معنوی خیر نشود)؛ اگرچه گویا رز و شارون از مهلکه میگریزند و به خانه میرسند ولی آن خانه، مکانی مثالی است مانند همان ناکجاآبادی که فضانورد فیلم «2001: یک ادیسه فضایی» در پایان سفرش رسید.
تنها نکته فیلم «سایلنت هیل» حضور «راجر آوری» به عنوان فیلمنامهنویس آن است؛ کسی که با داستان فیلم «پالپ فیکشن» معروف شد و خودش هم فیلمی به نام «کشتن زویی» ساخت ولی سرانجام فیلمنامه ملودرام سطحی «قوانین جذابیت» در سال2002، همه را از وی ناامید ساخت.
مارها در هواپیما
از آن فیلمهای مشمئزکننده که نمونههایش در تاریخ سینمای تجاری فراوان بوده؛ مانند حمله زنبورها یا عنکبوتها و... .
اما فضای ناامن سفرهای هوایی و هراسی که پس از قضیه 11سپتامبر، مسافران پروازهای خطوط آمریکایی را در بر گرفته، باعث شده که برخی کمپانیها هم به فکر بیفتند و برای دامنزدن به این وحشت مزمن، تریلرهای هوایی بسازند تا هم فروش فیلمهای تولیدیشان تضمین شود و هم با ترساندن مسافران، قوانین فوقامنیتی وضعشده(که مورد اعتراض بسیاری از سازمانهای حقوق بشری بوده) توجیه شود.
فیلم «مارها در هواپیما» ماجرای فوقالعادهای ندارد و خیلی سرراست همانگونه که از عنوانش پیداست، ماجرای هجوم یک سری مار سمی به مسافران یک هواپیمای مسافری است که از قضا، یکی از این مسافران هم شاهد یک قتل فجیع بوده است.
باز هم طبیعی است که در این نوع فیلمها، عامل اصلی توزیع آن مارهای خطرناک، همان تروریستهای مورد علاقه همان کمپانیها باشند(!) که این بار هم تیرشان به سنگ میخورد و با تلاش آقای «ساموئل ال جکسن» همه مارها به بیرون هواپیما پرتاب شده و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود! جالب است بدانید که کارگردان این فیلم، قبلا بدلکار بوده و پیش از این فیلم دو فیلم «سلولی» و «مقصد نهایی 2» را ساخته است!
با مرگ راندن
نام دیگر این فیلم «شاهراه جنزده» است که واقعا نمیدانم دربارهاش چه بنویسم! مردی که با زنی مرموز رابطه پیدا کرده، همسرش را به خاطر آگاهی از این ماجرا میکشد و جسدش را در صندوق عقب اتومبیلش میگذارد؛ سپس آن زن مرموز را هم میکشد ولی از آن پس تا پایان فیلم که در یک شاهراه میگذرد، مدام آن دو با سر و شکل خونین به سراغش میروند و میترسانندش؛ همین!3-4 تا ژاپنی یا تایوانیالاصل، این فیلم را ساختهاند؛ به هرحال آن روی سکه آنگ لی و ژانگ ییمو و کیتانو را هم باید دید!
تردست
«تردست» فیلم بامزهای است درباره عشق دیرین یک شعبدهباز(ادوارد نورتن) به دختری در وین قرن نوزدهم که پس از سالها دوری، وی را نامزد یک پرنس مییابد و برای دوباره به دست آوردنش دست به یک تردستی ماهرانه میزند.
اما فیلم و شعبدهبازش همچنان که پرنس داستان فیلم را فریب میدهد، تا آخر هم تماشاگرش را سرکار میگذارد؛ یعنی تا آن لحظهای که پال جیاماتی(کارآگاه فیلم) در ایستگاه راهآهن پی میبرد تمام قضیه احضار روح توسط شعبدهباز شهر یک تردستی بوده و بس و اساسا روحی درمیان نبوده است!
به این ترتیب غرق در تصور تماشای یک فیلم وحشت، درآخر فیلم ناگهان درمییابیم که با یک رمانس معمولی مواجه بودهایم! کارگردان جوان فیلم پیش از این، فقط یک فیلم ساخته بوده به نام «مصاحبه با قاتل» که فیلمی ساده و کمخرج بوده و حالا با این فیلم به عرصه سینمای تجاری آمریکا گام گذاشته است.