نمیدانی مگر که اینجا در جزیره، میآید پستچی دیر به دیر؟ میگویی آنوقت پشت سر هم نمیدهیم چرا نامه برایت؟ رفتی شهر و رفت یادت زندگی میکردی چگونه در جزیره؟ میگذرد خوش آنجا و رفته یادت از مشکلات اینجا؟ کی هستی دیگه تو بابا!
نمیکردی فکر که بکنم دعوایت در این نامه! هاهاها! میدانم تنگ است دلت آنجا، کنم چه کار ولی برایت من اینجا؟ است کوتاه دستم از راههای ارتباطی. میآید پستچی به جزیره دیر به دیر خیلی. ندارم چارهای جز این که دهم، آمد هر وقت نامه را بهش. نگو پس به من هی این را. فرستادم همراه نامه برایت کمی گُگُلفِسا (نام یکی از میوههای جزیره) و فرستاد همراه نامه، مامان شپلق برایت کمی دُدُرنیش (نام یکی از غذاهای جزیره که کمی شبیه پیراشکی است) تا شود کم کمی دلتنگیات.
بگذریم. میخندیم از ته دل تا مدتها میرسد نامههایت و میخوانیم در جمع آنها را. هستند چهقدر این شهریها خندهدار! آوردیم چه شانسی که آمدیم به دنیا در جزیره. نمیخواهد ذرهای دلم که باشم در آن شهر شلوغ و پر از رسم و رسوم خندهدار. هستم خوشبخت خیلی در همین جزیره کوچکمان. دارد چه فایدهای زندگی در جایی که دارد این همه دردسر؟
خواندم آن نامهات را که بود در مورد «فالودگی» یا همان آلودگی هوا که داده بودی توضیح دربارهاش.
نمیری جرقه جان در آن شهر کثیف و آلوده و مجبور شویم ما که بنویسیم برایت: مُرد از دست فالودگی.
است اینجا آسمان آبی و از ابرهای سفید تپل، پُر. است اینجا درختان سبز و از میوه پُر.
ست اینجا تمیز همه جا و بکر و نخورده دست. است دریا تمیز و به رنگی زیبا. است اینجا ساکت و آرام و نیست پر از شلوغی و دود و دم و صداهای ناهنجار. است اینجا غذاها مفید و سالم و نیست فستفود. است اینجا خانهها یکی یکی و نیست آپارتمانهایی با خانههایی روی هم رفته.
ماندهای آنجا برای چه؟ برگرد پیش خودمان در جزیره و باش شاد و خوشحال. هستیم منتظرت.
قربانت، ترقه