باری، سینی چای آماده شد، همه ما فقط یک نگرانی داشتیم که مبادا پدربزرگ – یعنی در واقع پدر من- لب به سخن بازکند و در یک چشم به هم زدن شجرهنامه هیات خواستگاری را درآورد. این عادت پدربزرگ است که خوب یا بد، وقتی با کسی سرصحبت را باز میکند، آنقدر خاندان و فامیل و شجره طرف را میکاود تا بالاخره کسی را پیدا کند که میشناسد، آن وقت میرود سراغ ناگفتهها و مخاطب وقتی میبیند از یمینویسار فامیلاش یکی دو تا آدم ناساز هم درآمدهاند، حیرتزده و هراسان صحنه گفت و شنود را که یک ساعتی به آن دل داده بود، ترک میکند. در آن شب خواستگاری، پدرم قول داده بود که حرف نزند تا گفتوگوهای خواستگاری انجام شود.
اما از بخت بد ما، به محض آنکه میهمانان و میزبانان از نوشیدن چای فارغ شدند، پدر داماد رو کرد به پدرم و گفت: شگون داره که بحث خواستگاری را حاجآقا که بزرگتر مجلساند، شروع کنن. ما جماعت میزبان با حیرت و هراس، زیرچشمی به هم نگاه کردیم و دل به قضا و قدر سپردیم! پدربزرگ که موتور جستوجویاش به کار افتاده بود، خط فامیلی داماد را گرفت و رفت تا رسید به یک بحث داغ اقتصادی که دامنهاش به جمع بازنشستههای محله ما که معمولا در پارک جمع میشوند، رسیده بود. پدر من و پدربزرگ خیلیها، به قول معروف نه گذاشت و نه برداشت و رو به پدر داماد کرد و گفت:«پس آقای... اخوی بزرگ حضرتعالی از همان دانهدرشتها هستن! تو روزنومه هم صحبتشون شده بود...!»
در آن لحظه قلبم چنان میزد که انگار میخواست از سینهام بیرون بیاید. پدر داماد، بحث تحصیلات پسرش را پیش کشید و اینکه قصد دارد تا دکتری ادامه تحصیل بدهد اما پدرم، حرفش را که هنوز به آخر نرسیده بود، قطع کرد و گفت:«میگن، یه چند میلیاردی از بانک گرفته و پس نداده... خب، هرکه بامش بیش، برفش بیشتر، ما که برای 50هزارتومن وام میریم سراغ بانک، باید 2تا ضامن معرفی کنیم که شماره حساب داشته باشن و ...»
من وانمود کردم که سرفهام گرفته و حرفهای پدرم را نیمهتمام گذاشتم.
خواهرزادهام که میدانست اوضاع از چه قرار است برایم یک لیوان آب آورد و با کف دست چند تا ضربه به پشتم زد. بعد، از سکوت جمع استفاده کردم و از خاطرات تحصیلی خودم گفتم تا برسم به موضوع ادامه تحصیل جوان خواستگار که پدرم، بحث خودش را ادامه داد. آن جلسه به هم خورد و پدر من یعنی مردی که زیاد میداند، عجالتا داوطلبانه از حضور در جلسات خواستگاری کناره گرفته است. اما تردید دارم طاقت بیاورد به خصوص این روزها که بحثهای افشاگری از نوع اقتصادیاش در رسانهها داغداغ است!