اکرانهای گسترده و وسیع فیلمهای اروپایی و به ویژه آثار آمریکایی، علاقهمندی بی حد و حصر انگلیسیها به تلویزیون و مهمتر از همه نبود جانشینهایی در خور، برای غولهای قدیمی و ستونهای سینمای انگلستان همگی از دلایل این احتضار به شمار میآیند. با این همه؛ همانگونه که برخی بیماران محتضر جرقههایی از امید و شفا گاه به گاه ممکن است نشان دهند، سینمای انگلستان نیز در مواقعی، نمونههای در خور توجهی ارائه میدهد. حتی اگر این آثار فیلمهایی باشند که بصورت مشترک تولید شده باشند. در داخل طوفان (Into the storm ) یکی از این آثار است.
در داخل طوفان بیش از آنکه یک فیلم جنگی یا حتی شرح حال باشد، یک ملودرام اجتماعی محض است. یک داستان سر راست و خط کشی شده از زندگی مردی که هرگز در یک خط مستقیم حرکت نکرد و همین ویژگی او سرمنشا وجود حوادث بیشمار در زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی و سیاسیاش شد. آدمی به اسم وینستون چرچیل.
یک روایت واقعی از دو دوره کاری چرچیل و به تناسب آن دودوره مهم در تاریخ انگلستان و جهان را به تصویر میکشد. یکی در سال 1940، زمانیکه قدرت ناگهان به چرچیل تفویض میگردد و دیگری چهار سال بعد، زمانیکه جنگ جهانی روبه پایان است و چرچیل عملکرد ویژهای در این دوران از خود نشان داده.
در داخل طوفان البته لحن تقریبا رو راستی دارد. به هرحال در روایت آثار تاریخی، بویژه فیلمهایی که در آن تاریخ معاصر روایت میشود، از آنجائیکه هویت افراد محرز است و عمده تماشاگران کمابیش با آنها آشنا هستند؛ نمیتوان آنچنان به تحریف پرداخت. در باره وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا در دو دوره ی 1940 تا 1945 و سپس 1951 تا 1955، این روایت اما میتوانست پیچیده شود، چنانکه همواره در طی این 60 سال دو چهره از از او برای مردم جهان و مردم بریتانیا قابل تصور بوده است.
در داخل طوفان البته به نگاه مردم بریتانیا بیشتر پرداخته و این مهم نیز قابل درک است اما در لابلای فیلم، این تضاد شخصیت چرچیل نیز به ظرافت بیان شده است. تضادی که گاهی ترسناک هم جلوه گری میکند. اما در نهایت این فیلم متعلق به یک اسطوره سیاسی و نظامی و حتی ادبی (چرچیل در سال 1953 موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد) تاریخ معاصر انگستان است و قرار است اگر در داخل طوفان یک تجلیل پروپیمان هم از او نباشد؛ ذکر تاریخ مردم آن دیار در دوران سخت جنگ جهانی دوم نام گیرد. از اینرو با دیدن این فیلم نمیتوان چرچیل را جانی قلمداد کرد.
چنانچه برخی میتوانند وینستون چرچیل را جانی تمام دوران تاریخ بشری عنوان کنند و این ادعا؛ دست برقضا هرگز پربیراه نیست. او در طی سالهایی که در ارتش بریتانیا خدمت میکرد و هم چنین در زمانی که بعنوان وزیر مستعمرات در کابینه انگلستان عضویت داشت و مهمتر از در طی دوران اول نخست وزیریاش، کم آدم نکشت و کم ماموریتهای گسترده آدم کشی ترتیب نداد. به گونهایکه در برخی از اسناد عنوان میکنند که چرچیل تنها در هندوستان بین 6 تا 7 میلیون نفر را طی سالهای 1943 تا 1947 بواسطه سیاستهای تند روانهاش روانه گور کرده است.
در خلال جنگ جهانی دوم نیز از همان روزی که جایگاه وزارت مستعمرات را ترک کرد تا بعنوان نخست وزیر دوران جنگ انگستان؛ به دربار شاه جورج عزیمنت کند تا پایان جنگ دستانش به خون افراد زیادی اگرچه مستقیما آغشته نگشت اما، سربازان متفقین پیرو دستوراتی بودند که سرمنشا تمامی آنها از افکار جنگی و سیاسی چرچیل تراوش کرده بود. اگر بخواهید از طریق دیدن در داخل طوفان به چنین نتیجهای برسید ؛ به جواب دلخواه خود نمیرسید.
از آن سو برخی اورا مهمترین و برترین سیاستمدار تمام ادوار انگلستان و حتی جهان میدانند. نوع کارکرد او؛ روش زندگی، برخوردش با مردم و ملتش و هم چنین اتخاذ سیاستهایش در قبال شرکای سیاسی و تجاری کشورش و هم چنین مقابله با دشمنان ؛ از سوی طرفداران او عمدتا بی اشکال و حتی بعنوان یک رفرنس و مرجع جلوه گری میکند.
اما با دقت در روایت در داخل طوفان، میتوانیم به یک آیتم اساسی برسیم که ردخور ندارد. اگر در مورد جانی بودن چرچیل و هم چنین در مورد منجی بودنش در خلال سالهای صدارتش، قضاوت را به کناری نهیم، تحقیر شدن او از سوی ملتش در این فیلم بیش از هر چیز دیگری جلوه گری دارد. د
ست برقضا شروع فیلم ، با آغاز و روند شکلگیری این تحقیر صورت میگیرد. جنگ جهانی دوم روزهای آخرش را طی میکند و طبیعتا چرچیل سرمست غرور است و یا خوش بینی به انتخابات آینده کشورش و پیروزی حزب متبوعش فکر میکند. در حالی که یک تشویش نهانی دمی او را آسوده نمیگذارد. دیالوگهای سکانس آغازین به خوبی این تشویش و در مواقعی غرور را میتواند نشان دهد. برندون گلیسون در نقش وینستون چرچیل در جنوب فرانسه با فراغت مشغول شنا است و افکارش با پایان جنگ گره خورده است و انتخابات در پیش رو.
لحظاتی بعد شاهد حضور او در کنار همسرش کلمی (با بازی درخشان جنت مک تر) در اقامتگاه پائیزی هستیم. دیالوگها برقرار است و خس و حالها مطبوع اما آنچه از کاراکتر چرچیل بیش از هرچیز قابل مستفاد است؛ تردید و شک اوست نسبت به انتخابات آینده. تردیدی که چرچیل حتی حاضر نیست آن را برای خود به زبان بیاورد و این کلمی است که با ظرافت به چرچیل یادآوری میکند که این شک میتواند او را از پای دربیاورد . شکی که اگرچه خود صاحب آن تمام همتش را در پنهان کردن آن به کار میبرد اما این شک نه تنها در خود خانواده بلکه در کابینه و مردم نیز نفوذ کرده است. روزنامهها نیز مدام از این شک حرف میزنند. سکانس ورود کلمی به اقامتگاه را به یاد بیاورید. آنجایی که دخترش با صدای بلند دارد تکهای از تحلیل انتخاباتی را از روی روزنامه میخواند و کلمی به دخترش میگوید: اگر پدرت این مقاله را بخواند حتما ناخشنود خواهد شد؟
خب پس داستان چیست؟ بر اساس آنچه در فیلم میبینیم ؛ مگر برای بریتانیایی جماعت؛ وینستون چرچیل سمبل پیروزی نیست؟ و مگر دولت او نتوانسته طی 4 سال نفس گیر هم اوضاع داخلی و هم جنگ بین المللی را کنترل کند؟ اگر اینگونه است پس این سایه شک و تردید برای پیروزی در انتخابات آینده از کجا میآید؟ یا اصلا ممکن است این شک یک نگرانی بیهوده باشد و بس؟
داستان اینجا است که مردم انگستان پس از پایان جنگ خیلی راحت چرچیل را کنار گذاشتند و به او برای روزهای صلح جهت لیدری اعتماد نکردند. برای آنها اقدامات چرچیل در زمان جنگ قابل احترام بود . همین مردم بلافاصله پس از جنگ او را به کناری نهادند. طرفه اینکه همین مردم در انتخابات بعدی یعنی در سال 1951 دوباره حزب او و شخص وینسون چرچیل را به صدارت رسانیدند.
نکته اینجا است که این عدم انتخاب، شدیدترین تحقیر برای وینستون چرچیل در سطح جامعه بریتانیا و در بعد کلانش؛ در سطح جهانی به شمار میآمد. هیچ بحثی در این نبود. در حالی که او در سخنرانیها و در تبلیغات ابتدایی انتخابات از حزب رقیب پیش بود ؛ به ناگاه سقوط کرد. در داخل طوفان به این سقوط با بهترین روایت ممکن ؛ قصه چرچیل را به سر رسانیده است. اصلا عمده روایت در داخل طوفان به این سقوط اختصاص دارد. جایی که جامعه نقش منحصر بفردش را نیز در این رابطه به عالیترین وجه به تصویر میکشد.
از اینروست که در ابتدای نوشتار نیز ذکر کردم که در داخل طوفان، صرفنطر از یک روایت شرح حال یا یک فیلم تقریبا جنگی، در جا میتواند یک ملودرام اجتماعی نیز باشد. دو سکانس پایانی فیلم را به یاد بیاورید. جایی که بیش از هر موقعی نقش و تنفس اجتماع در تحقیر موقعیت سیاسی و حتی موقعیت خانوادگی سر وینستون چرچیل، قابل عرضه است. در این نماها به وفور چرچیل را در هنگام قرائت سخنرانیهای رادیویی و در اجتماعات میبینیم.
آنچه چرچیل در این سخنرانیها میگوید در واقع بیانیههای انتخاباتی و اعلان برنامههای کاری او برای دولت بعدیاش است. مواردی که با شدت و حدت از سوی او عنوان میگردد و نشان میدهد که او بسیار به این سیاسیتها پایبند است و به اجرای آنها ایمان دارد. آنچه او میگوید البته تنها چیزی که ندارد، آیتمهایی است که مردم پس از تحمل سالها جنگ و سختی انتظارش را دارند حتی در حرفهای او نقش مردم در این پیروزی کمرنگ عنوان میشود. جدای از نقش مردم در جنگ، برقراری صلح واندکی آرامش و اندکی فراموشی از جنگ برای بیداری دوباره و ساختن ویرانهها، دیگر مواردی است که چرچیل از آنها سخن نمیگوید. در واقع هر آنچه مردم شایق به شنیدنشان هستند را در کلام او نمییابند.
کلوزآپهای چهره مردم در خلال این سخنرانیها که متعدد نیز در سکانس پایانی کار شده، همگی صورتی از جامعه را نشان میدهد که دیگر از صحبتهای غم افزا و نگران کننده عاصیاند و دیگر حاضر به شنیدنش نیستند. حتی اگر این صحبتها توسط اسطوره ی سیاسی و جنگی آنها یعنی وینستون چرچیل گفته شود. سردی، بهت، بیتفاوتی و مهمتر از همه خشم آشکار مهمترین واکنشهایی است که در این کلوزآپ ها جلوه گری میکند.
در داخل طوفان به کاملترین وجهی این عدم اعتماد، این احساس نارضایتی و این کنار گذاشتن و سر انجام تحقیر چرچیل را به تصویر میکشد. روایتی که پیش از این در هیچکدام از آثاری که در باره این شخصیت ساخته شده بود ، وجود نداشت.
در داخل طوفان (in to the storm)
کارگردان: تادس او سالیوان /نویسنده : هیو وایت مور / بازیگران: برندون گلیسون در نقش وینستون چرچیل ؛ جنت مک تر در نقش کلمی چرچیل؛ یان گلن در نقش شاه جورج و لن کاریو در نقش فرانکلین روزولت / محصول 2009 انگلستان و آمریکا / اکران: نوامبر 2009 / زمان: 105 دقیقه.