روز گذشته تعدادی از کسانی که از سوی باند زورگیری هدف سرقت قرار گرفته بودند، به اداره آگاهی رفتند تا از آنها شکایت کنند. در میان مالباختهها زنانی بودند که به محض دیدن سارقان، به یاد رفتارهای خشن آنها در لحظه سرقت افتادند و چنان شوکه شدند که یارای حرفزدن نداشتند. در این میان، سارقان بعد از دیدن هر شاکی با خونسردی به سرقت از او اعتراف میکردند و ماجرای سرقت را شرح میدادند.
سردسته این باند مردی به نام جعفر است؛ جوان 35سالهای، با قدی متوسط و اندامی لاغر. او پیش از این هم یک بار به اتهام سرقت کامپیوتر خودروهای سواری دستگیر و راهی زندان شده بود. اما مدتی بعد از آزادی، این بار به فکر زورگیری از زنان خانهدار افتاده و همسرش را مجبور کرده بود که در سرقتها همراهیاش کند.
گفتوگوی ما با این دزد حرفهای را بخوانید تا در جریان شگرد او و همدستانش در این سرقتها قرار بگیرید.
- سرقتها را از چه زمانی شروع کردید؟
از 4 ماه پیش. آن زمان تازه از زندان آزاد شده بودم و در خانه پدرزنم زندگی میکردیم اما چون پولی نداشتم که خرج زندگیام را بدهم، به فکر سرقت افتادم.
- قبل از آن چه مدت در زندان بودی؟
به خاطر سرقت کامپیوتر ماشینهای سواری 6 ماه به زندان افتاده بودم و آبان پارسال بود که آزاد شدم.
- چه شد که به فکر سرقت از کسانی افتادی که در روزنامهها آگهی فروش لوازم خانهشان را چاپ کرده بودند؟
از اول قصد سرقت نداشتیم. بهمن ماه پارسال من و همسرم میخواستیم برای اتاقمان آباژور بخریم و به همین دلیل در آگهیها دنبال اجناس دست دوم بودیم که چشممان به آگهی فروش آباژور افتاد. با شمارهای که در آگهی بود تماس گرفتم و زنی گوشی را برداشت. بعد از گرفتن آدرس، به خانه او در شرق تهران رفتیم. وقتی وارد خانه شدیم متوجه شدم آن زن تنهاست. همان لحظه فکر سرقت اموالش به ذهنم رسید و وقتی همراه همسرم از خانهاش خارج شدیم، این تصمیم را با او در میان گذاشتم. همسرم ابتدا مخالفت کرد اما تهدیدش کردم اگر به حرفم گوش نکند، بچههایمان را سر به نیست میکنم. آنقدر او را تحت فشار قرار دادم که قبول کرد در سرقت با من همکاری کند. برای همین به آن خانه برگشتیم و به بهانه خرید وارد شدیم. بعد من با چاقو آن زن را تهدید کردم و همه پولهایش را به سرقت بردیم.
- در نخستین سرقت چقدر گیرتان آمد؟
160 هزار تومان بود. بعد از خرج کردن این مبلغ، دوباره تصمیم گرفتم که با این روش سرقت کنم و از همان جا بود که کارمان شروع شد.
- در این مدت از چند نفر سرقت کردید؟
12 نفری میشدند.
- بیشترین سرقت را کجاها انجام دادید؟
2 ماه پیش به یک خانه در شمال تهران رفتیم تا لوازم دست دوم بخریم. وقتی دیدم زنی در خانه تنهاست، به تهدید او پرداختم و بیشتر از 2 کیلو طلا سرقت کردیم. 15 روز پیش هم به یک خانه در میرداماد دستبرد زدیم و 20 هزار دلار از آنجا دزدیدیم.
- طلاها و دلارها را چقدر فروختی؟
طلاها را همسرم به یک طلافروش فروخت و فقط 10 میلیون تومان گیرمان آمد. دلارها را هم خودم در بازار فروختم به مبلغ 14 میلیون تومان.
- با پول آن چه کار کردی؟
خب، بخشی از این پول که خرج زندگیمان شد و با بخشی از آن یک پژو خریدم. بعد از خرید خودرو، با آن به سرقت میرفتیم.
- در همه سرقتها فقط تو و همسرت بودید؟
همسرم سر ناسازگاری داشت. میگفت که نمیخواهد با من در سرقتها همراه شود. میخواست از من جدا شود و دنبال طلاق بود. به او گفته بودم که وقتی سرقتها تمام شد، طلاقش میدهم اما وقتی دیدم ممکن است برایم دردسر درست کند، تصمیم گرفتم برادرم را هم وارد ماجرا کنم.
- برادرت خبر داشت که شما چه کار میکنید؟
اولش نه. فکر میکرد من مشغول تجارت هستم و میخواست شریکم شود. وقتی با اصرارش روبهرو شدم، تصمیم گرفتم او را هم وارد باند کنم. اینطوری راحتتر میشد اوضاع را کنترل کرد.
- خانوادهتان به شما شک نکرده بودند؟
من و همسرم به آنها گفته بودیم که در کار تجارت لباس هستیم و برای همین باید به شهرهای مختلف سفر کنیم. برای اینکه آنها شک نکنند، من و همسر و فرزندانم بعضی شبها در مسافرخانه اتاق میگرفتیم و به خانوادهمان میگفتیم که برای تجارت به سفر رفتهایم.
- نقش برادر و همسرت در سرقتها چه بود؟
بعد از دیدن آگهی فروش لوازم خانه، با شماره آگهیدهنده تماس میگرفتیم و ابتدا همسرم وارد خانه میشد و همه چیز را چک میکرد. اگر داخل خانه فقط یک زن بود، به او میگفت که من هم باید وسیله مورد نظر را ببینم و به این ترتیب از من که بیرون ایستاده بودم میخواست وارد خانه شوم. من هم بعد از ورود، با تهدید چاقو، دست و پای زن تنها را میبستم و بعد پولها و طلاهایش را سرقت میکردیم.
- برادرت چه کار میکرد؟
او فقط در 4 سرقت همراه ما بود. در 2تای آنها داخل ماشین نشسته بود و از بچههایمان مراقبت میکرد و در 2 سرقت هم همراه من وارد خانه شد.
- چند تا بچه داری؟
یک پسر نوجوان و یک نوزاد 4 ماهه دارم.
- فکر نمیکردی که اگر تو و همسرت دستگیر شوید، سرنوشت بچههایتان چه خواهد شد؟
چرا. اما باور کنید به خاطر نداری، سارق شدم. من از این کارم پشیمان هستم و امیدوارم شاکیان مرا ببخشند.
- میخواستی تا چه زمانی به سرقتها ادامه دهی؟
من یک ماشین خریده بودم و میخواستم بعد از اینکه پول رهن خانه را هم فراهم کردم، دست از سرقت بردارم.
- چطور دستگیر شدی؟
داشتیم برای دیدن بستگانمان به شهرمان میرفتیم که در بزرگراه تهران- قم، کنار جاده توقف کردیم تا ناهار بخوریم. ظاهرا ماموران ما را از قبل شناسایی کرده بودند و در آنجا دستگیرمان کردند.
- خانوادهات میدانند که دستگیر شدهای؟
بله. اما روی دیدن آنها را ندارم. آنها فکر میکردند که ما مشغول تجارت هستیم اما حالا که فهمیدهاند دست به سرقت میزدیم، حسابی شوکه شدهاند.