چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۶ - ۱۵:۱۲
۰ نفر

محمدعلی مهتدی: زمانی که جورج بوش (پسر) و جریان نومحافظه‌کاران زمام امور را در واشنگتن در دست گرفتند، حل مسئله فلسطین را به‌طور کامل از دستور کار خود خارج کردند چرا که طرح آنها تغییر خاورمیانه قدیم و ایجاد یک خاورمیانه جدید بود و لذا مسئله فلسطین در انتهای فهرست موضوعات مورد توجه آمریکا قرار گرفت.

اما اینک با شکست طرح خاورمیانه جدید و در اولویت قرار گرفتن طرح خروج آبرومندانه از ورطه عراق، و با توجه به نیاز آمریکا به کمک کشورهای عرب به ویژه عربستان سعودی، واشنگتن چاره‌ای ندارد جز آن که روند به اصطلاح حل مسالمت‌آمیز مسئله فلسطین را احیا کند و گرنه رژیم‌های به اصطلاح میانه‌رو عرب چگونه می‌توانند به آمریکا در عراق کمک کنند در حالی که مهمترین مسئله یعنی فلسطین همچنان لاینحل مانده و ملت فلسطین بیش از یک سال است که در شرایط بسیار سخت محاصره به سر می‌برد.

این‌گونه است که طرح صلح ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی، محور کار کنفرانس سران عرب در ریاض قرار می‌گیرد. اما این طرح که در سال 2002 پس از تصویب در کنفرانس سران در بیروت، قاطعانه از سوی اسرائیل رد شده و پنج سال است که در کشوهای بسته خاک می‌خورد، چرا باید این بار از سوی اسرائیل پذیرفته شود و به مرحله عمل برسد؟

قبل از کنفرانس ریاض، این تصور پدید آمد که سران عرب برای قابل اجرا شدن طرح قصد تعدیل آن و حذف بند مربوط به بازگشت آوارگان را دارند، اما چنین چیزی اتفاق نیفتاد و عمرو موسی دبیرکل اتحادیه عرب و سعود الفیصل، وزیر امور خارجه عربستان تأکید کردند که در این مرحله قصدی برای تعدیل وجود ندارد و اسرائیل باید این طرح را در همین شکل بپذیرد.

و از آنجا که قرار شد طرح مصوب کنفرانس ریاض برای اقدام به سازمان ملل متحد ارسال شود، بسیاری معتقد شدند که تعدیل لازم در جلسات شورای امنیت صورت خواهد گرفت.

واقعیت این است که حتی اگر شورای امنیت در جهت تعدیل این طرح اقدام کند نمی‌تواند جوهر طرح یعنی عقب‌نشینی کامل اسرائیل از اراضی اشغالی سال 1967 و تشکیل دولت مستقل فلسطین در این اراضی را از این طرح حذف نماید چه در این صورت چیزی برجای نمی‌ماند، در حالی که همین درخواست یعنی عقب‌نشینی کامل و تشکیل دولت مستقل فلسطین از نظر اسرائیل و نومحافظه‌کاران هم پیمان  با حزب لیکود در واشنگتن به هیچ وجه قابل قبول و قابل اجرا نیست.

محال است اسرائیل از ساحل غربی رود اردن که آن را «یهودا و سامره» و بخشی از «سرزمین اسرائیل» می‌داند عقب‌نشینی کند.

همچنین محال است اسرائیل بلندی‌های جولان را که طبق تصویب کنست(پارلمان اسرائیل) به خاک خود منضم کرده به سوریه برگرداند، زیرا منابع تامین‌کننده آب دریاچه طبریه که برای اسرائیل حیاتی است در این ارتفاعات و اطراف جبل‌الشیخ قراردارد.

همچنین محال است اسرائیل بپذیرد که در ساحل غربی و نوارغزه یک دولت مستقل فلسطینی با حاکمیت کامل و دارای روابط مستقل با جهان خارج تأسیس گردد، زیرا محافل صهیونیستی این امر را به مثابه نابودی اسرائیل تلقی می‌کنند.

بنابراین فایده این تلاش چیست؟ به نظر می‌رسد که یک بار دیگر شرایط سال1991 تکرار می‌شود. در آن زمان نیز جورج بوش(پدر) همین ائتلاف را برای حمله به عراق تشکیل داد با این قول که مسئله فلسطین را حل کند. اما نتیجه کنفرانس مادرید این شد که فلسطینی‌ها و برخی رژیم‌های عربی همه برگ‌ها و اهرم‌های خود را به‌طور مجانی به آمریکا و اسرائیل دادند و در مقابل چیزی دریافت نکردند.

اینک نیز اتحادیه عرب یک کمیته ارتباط تشکیل داده و این کمیته به ناچار باید با دولت اولمرت ملاقات و مذاکره کند. نتیجه این مذاکرات این خواهد بود که رژیم‌های عرب و اتحادیه عرب آنچه را که باید در پایان کار به اسرائیل بدهند، اجباراً در آغاز کار می‌دهند و آنگاه با دست‌های خالی باید منتظر بمانند تا چیزی از آمریکا و اسرائیل دریافت کنند که البته هیچ چیز جز تحقیر بیشتر دریافت نخواهند کرد، چرا که عمر مفید این روند از مذاکرات برای آمریکا و اسرائیل تنها یک سال است، یعنی زمانی که کنگره آمریکا برای خروج ارتش از عراق تعیین کرده است.

در این یک سال وظیفه رژیم‌های «میانه‌رو» عرب این است که در عین مهار نفوذ گسترده ایران، به خروج آبرومندانه آمریکا از عراق کمک کنند بدون آن که در مقابل، بها یا امتیازی دریافت کنند.

کد خبر 19374

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز