نمیخواهم از ویژگیهای دوربین فیلمبرداریاش بنویسم. میخواهم یکجور دیگری به دوربین فیلمبرداری نگاه کنم!
حتماً پیش آمده تصویر خودتان را توی فیلمی دیده باشید. اینکه کجا بودید، در جشن عروسی یا مهمانی خانوادگی مهم نیست، میخواهم بدانم این احساس را داشتهاید یا نه؟ اینکه خودتان برای خودتان غریبه باشید، مخصوصاً اگر اولینباری باشد که تصویر خودتان را میبینید. بعضیها تصمیم میگیرند دفعهى بعد که در مقابل دوربین قرار گرفتند، بیشتر مراقب حرکاتشان باشند. دوربین فیلمبرداری زنده نیست که رفتارش ما را تحتتأثیر قرار بدهد. اما سعی کنیم جوری رفتار کنیم که انگار خودمان نیستیم و رفتاری داشته باشیم که رفتار واقعیمان نیست. اما نکته این است که دوربین فیلمبرداری ما را به خودمان نشان میدهد. اولینبار که با خودمان روبهرو میشویم، انگار با هم غریبهایم. وقتی برای دومینبار دوربین را دست کسی میبینیم، یاد فیلم قبلی میافتیم و میشویم یک آدم دیگر با حرکتها و رفتارهای مصنوعی و غیرواقعی، اما -به خیال خودمان- باب دل دوربین فیلمبرداری!
فکر میکنم دوربین فیلمبرداری چیزی را فراموش کرده. شاید هم ما فراموش کردهایم که باید خودمان باشیم، همانطور که هستیم، همانطور که همیشه بودهایم. شاید لازم باشد بعضی رفتارها و عادتهایمان را تغییر بدهیم، اما لازم نیست کسی بشویم که علاوه بر دوربین برای خودمان هم غریبه باشیم...
یادم باشد اینبار که دوست دوربین به دستم را دیدم بگویم بیاید و از من فیلم بگیرد، اینبار قرار است خودم باشم؛ خود خود خودم.
سپیده مرادی از کرمانشاه
نابغه
استعداد خوبی داشت. با آن که جوانی کمسن و سال بود، اختراعها زیادی را به ثبت رسانده بود. ولی از گذشت عمرش نگران بود. هر روز در مقابل آینه میایستاد و اگر موی سپیدی در سرش پیدا میشد با حرص میکند.
دیوانه شده بود. قصد اختراع دستگاهی داشت که زمان را متوقف کند. از همهى کارهایش دست کشید. روزها و ماهها ساعتی را مقابلش گذاشته بود و دنبال راهی میگشت. آخر هم بیآن که کاری کرده باشد، ساعت عمرش ایستاد. عقربههای ساعت در انتظار مخترعی دیگر هنوز از هم میگریختند.
مهدی محمدی از شهریار
عکس: توحید شیری از ارومیه