انگار یک دیگ پر از آب در دلم میجوشد و قلقل میکند. خودم نمیدانم چرا؟ شاید از مجهول بودن این 365 روز در پیشرو میترسم.شاید مربوط به این لحظه اعتدال بهاری است. لحظهای که خورشید از خط استوای زمین میگذرد و به سمت شمال آسمان میرود. لحظه تحویل سال نو؛ شاید این حرکت عمودی را حس میکنم.
* * *
دلشوره داری؟
نه، ندارم. هیچ سال نویی را با دلشوره آغاز نمیکنم، چون هم تکلیفهایم را به موقع انجام میدهم، هم مادر و مادربزرگم توصیههایی برای نوروز دارند که آنها را انجام میدهم.مثل این که موقع تحویل سال، غصه نمیخورم تا تمام سال غم از من دور باشد. بامداد نوروز قبل از سخن گفتن، سه مرتبه عسل میخورم و در روزهای نوروز اصلاً دارو نمیخورم. دلشوره ندارم، چون فرصتی پیدا میکنم برای استراحت کردن.
* * *
مادر بزرگ همیشه دلشوره دارد
حتی اگر سر وقت به خانه برگردیم باز دلش شور میزند. اگر سرمان درد بگیرد و اگر مسافرت برویم و او همراهمان نباشد، وقتی در خانه نیستیم، اگر تلفن بزند و ما جواب تلفن او را ندهیم (به هر دلیلی) دلشوره میگیرد و... دلشورههای مادر بزرگ به عید نوروز و بهار ربطی ندارد.
* * *
دلشوره داریم
بهار با خودش نیاورده است. همراه عید نوروز نبود. مهمانها با خودشان نیاوردند، به آواز پرندهها و شنای ماهیها در آب ربطی نداشت. اعتدال بهاری هم با خودش نیاورده اما 13به در با خودش دلشوره میآورد. روز 13به در دل همه ما شور میزند. چرایش هم معلوم است، پایان تعطیلات!
* * *
دلشوره دارید؟ برای چه؟
فرید 13 ساله: من از وسطهای عید دلشوره میگیرم. فقط برای تکلیفها و درسها.
بهاره 15 ساله: بعضیها را دوست ندارم ببینم، اما در مهمانیهای عید مجبور میشوم، آن وقت دلشوره میگیرم.
مهتا 16 ساله: برای کنکور سال آینده دلشوره دارم!
البته بهتر است این دلشوره را بگذارید به وقتش. الان دلشورههای دیگری هم هست.
* * *
دلشوره دارند؟
پدر و مادرم برای مهمانیهایی که باید بدهند، دلشوره دارند. مادرم برای این که غذا خوب باشد و پدرم برای این که مهمانی درست و حسابی برگزار شود.من که معنی دلشوره آنها را درست نمیفهمم و البته آنها هم میگویند دلشورههای من بیمورد است!