گاهی وقتها به دلیل یک حادثه و گاهی نیز به دلیل اشتباه شخصی، بیماری به سراغ ما میآید. هنگامی که دچار بیماری سادهای میشویم، با مصرف دارو و استراحت در خانه قابل درمان است. پرستاریهای مادرانه، خواهرانه، برادرانه و پدرانه، کمک حالمان میشود تا بیماری را پشت سر بگذاریم و به سوی سلامتی باز گردیم. این وضعیت هنگامی دشوارتر میشود که بیماری سختی از راه میرسد و ما به مراقبتی خاص نیاز پیدامیکنیم؛ مراقبتی که به حضور کسانی با مهارت و آگاهی علمی نیاز دارد؛ کسانی که آموزش دیدهاند تا از ما مراقبت کنند، زمانی که حتی نزدیکان ما هم توانایی چنین مراقبتی را ندارند. پرستاران هر روز که سرکار میروند، ناچارند شاهد ناراحتی دیگران باشند. بعضیها فکر میکنند که این وضعیت به تدریج یک جور عادت میشود، اما اینطور نیست.
بیماری برای آنها عادیتر از ماست، اما این گونه نیست که دردهای ما را احساسنکنند. آنها دردهای ما را میفهمند، اما این را نیز میدانند که بیمار، گاهی وقتها برای خوب شدن، باید بعضی دردها را تحمل کند. آنها ناگزیرند مقابل ترس و ناآگاهی و مقاومت ما در برابر بعضی از شیوههای درمان بایستند و آن را برطرف کنند. اگر خوب نگاه کنیم، خواهیم دید که آنها حتی در روزهایی که نقابی از سختگیری بر چهره دارند، دوستی واقعی خود را به ما هدیه میدهند.
آنها برای بیماران ناتوان کارهایی را انجام میدهند که حتی از عهده نزدیکانشان خارج است. در این گونه روزهای سخت که مراقبت آگاهانه نقش اول را در بهبودی بیمار بازی میکند، پرستارانی را میتوان دید که مهربانی و سختگیری را به خدمت میگیرند تا بیماران را به خانه سلامتی بازگردانند. شغل آنها روزهای سختی را به همراه دارد، اما شادی نیز دارد، وقتی که بیماری بستر را ترک میکند. آنها لبخند میزنند، هنگامی که بیماری را آماده بازگشت به خانه میبینند. آنها فرشتههای مراقبند در روزهای سخت.