از آنها پرسیدیم: -از نظرشان بهترین عیدی که به یک نوجوان دادهاند، چه بوده؟ و- عجیبترین عیدی که دوست دارند هدیه بگیرند، چیست؟ زحمت کار و صحبت با همه این افراد- به جز یکی- و تازه خیلیهایی که قول گفتوگو دادند و بعد یا تلفنشان را جواب ندادند، یا لطف کردند و خبر پشیمانیشان را دادند؛ به عهده تهمینه حدادی بوده است. با هم این پاسخها را میخوانیم:
آن عیدیهای 14 فروردین
شاید ندانید اولین کسی که اولین نمایشگاه کتاب کودک را در ایران راهاندازی کرد که بود؛ توران میرهادی سالهای سال است که رئیس شورای کتاب کودک است. اولین نمایشگاه کتاب کودک را او در سال 1335 راهاندازی و از آن سال همه وقتش را صرف پژوهش در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کرد. او همچنان هر روز با کلی کتاب سروکله میزند و همه چیز را وقف کتاب و کتابخوانی میکند.
1- خٌب معلوم است، کتاب. حتی یادم است آن سالهایی که در مدرسه کار میکردم، از بچهها خواستیم 14 فروردین یک کتاب از کتابخانههایشان برایمان عیدی بیاورند. آن وقت آنها را دستهبندی کردیم و به عنوان عیدی بردیم برای مدرسههای پایین شهر.
2- نمیتوانم بگویم عجیب، اما بهترین عیدی، لبخند همه اعضای خانوادهام است و سلامتشان.
فیتیله،41 فروردین تعطیله!
تا به حال چند تا کتاب از هوشنگ مرادی کرمانی را خواندهای؟ چند تا فیلم را دیدهای که از داستانهای او اقتباس شده باشند؟ قصههای مجید را خواندهای یا پلوخورش را؟ فکر میکنی آرزوهای عیدانه او هم داستانیاند؟
1- بهترین عیدیای که به نوجوانها دادم، در زمان نوجوانی خودم بود. فکر کنید ما باید 14 فروردین میرفتیم مدرسه و معلممان به من گفت که مدرسه به دلیل تعمیرات بسته است، من هم راه افتادم دم خانه دوستانم و به تکتک آنها این خبر خوش را دادم که 14 فروردین مدرسه تعطیل است.
2- دوست دارم به من بگن که تا یک سال دیگر زنده میمانم، حالا کی میتونه این
هدیه رو به کسی بده تا به او اطمینان بدهد؟ اصلاً مشخص نیست. کاش میشد به من قول بدهند که تا یک سال دیگر زندهام.
تکهای نان وزیتون در جادههای سبز
بهروز بقایی یکی از تأثیرگذارترین هنرمندانی است که وقتی صحبت از برنامههای کودک و نوجوان، آن هم در سطح حرفهایاش میشود، همه به یاد او میافتند. او تئاتر کار میکند، مینویسد و کارگردانی میکند.
چند وقت قبل هم مجموعه «بزرگ مرد کوچک» را با بازی او دیدهایم. وقتی سؤالهایمان را از او پرسیدیم، او به ما گفت جواب سؤالهایمان را مینویسد و این اتفاق افتاد.
1- نمیدونم در این مورد چیکار کردم! اصولاً باید کاری میکردم؟ باید کاری بکنم؟ اینو میتونم بگم که جز در مواردی که لازم بوده و این لزوم بیشک کاری بوده، نه خواستم و نه تونستم به نوجوانها جدا فکر کنم. جدا از بچهها، جوانها، مردها و زنها.
نوجوانها از ستونهای این جامعهاند و نگرش موردی به آنها جز مثلاً در نشریه شما که یک نشریه ویژه آنهاست، لزومی ندارد.
اما هر بار هم که لازم بوده، توان، اندیشه و کارکردمان را به طورجدی به کار گرفته ایم تا آنجا که بتوانیم بشناسیم، براساس این شخص، طرح بریزیم و براساس این طرحها کار کنیم تا از این کار فکری، احساسی، تلنگری به مخاطبمان زده باشیم یا بزنیم. راستش را بخواهید نمیدونم چرا، اما انگار بزرگترها کار مهمتری جز انتقال تجربهشان ندارند. ما هم که دور از جان شما بله، انگار داریم بزرگ میشویم. ولی جدا از این حرفها اگر کاری نکردیم، اگر عیدی مناسب بچهها ندادیم، نداشتیم یا نداریم که بدهیم، آرزو که میتوانیم بکنیم. پس آرزومان را میکنیم و تنها آرزویی که میتوانم داشته باشم این است که خدایا: کاری کن همه نوجوانهای ما بتوانند نوجوانی کنند، چون اگر این اتفاق بیفتد، این معنی را میدهد که خبرهای دیگری هم هست.
2- در مورد عیدی که میدونین همه بچهها- اگه باز گفتم بچهها منظورم تمام کسانی که در دورهای از دوستی باهاشون هستیم- بیشترین کارایی هدیه، برآوردن نیازهاشونه. حالا هر کسی به اندازه دانش، بازده هوشی یا پشتکارش.
این نیازهای بچهها را هرکسی خودش بهتر از دیگران میداند- یا دستکم اینطور فکر میکند- و من هم اینجوری فکر میکنم، در نتیجه نقدینگی همیشه کارساز بوده. اما برای خودم، باید بگم روستاییهایی مثل ما خیلی با شهریهایی مثل شما فرق داریم. این فرقها میزان خوبی و بدی آدمها نیست، فقط فرقه. گاهی یه نیلبک ساده، صداش خوشایندتر از ارکستر سازهای زهی یا اجرای قطعه پیانوی فلان آهنگساز به وسیله فلان نوازنده بزرگه، پس بیایین اینجوری فکر کنیم که هر هدیهای، در زمان مناسب خودش، ما را خوشحال میکند. اگر این فرق رو قبول کنیم، اونوقت یه تکه سنگ که فرسایشش و رنگش زیبا باشد، میتواند هدیهای زیبا و با ارزش باشد. یک کاسه شیر گرم تازه در زمستانی که نوروز نیست از دست چوپانی که نگران خورد و خوراک گلهاش هست؛ یا کاسهای زیتون از زیتونکاری که به خاطر نهالهای وارداتی حشره به جان درختش افتاده، از ماهیگیری که صید سالش خوب نبوده، تکهای نان خشک بیپنیر و از شالیکاری که محصول امسالش از برکت آفتاب همیشه بود، تعریفی ندارد، برنج خرد تفت دادهای؛ یا از شما لبخندی!
فیلم ساختن برای نوجوان ها، عجیبترین اتفاق ممکن است
در حالیکه مدتهاست خیلی از کارگردانها با سینمای کودک و نوجوان خداحافظی کرده یا گاهی دغدغههای نوجوانهای امروز را فراموش کردهاند، غلامرضا رمضانی با فیلمنامهها و فیلمهایش نشان داده که چهقدر نوجوان امروز را میشناسد و چهقدر فیلم ساختن برای آنها را دوست دارد.
«سبز کوچک» و «قفلساز» دو تا از آخرین کارهای او بودهاند، ضمن اینکه امسال او داور بخش فیلمهای ویدیویی جشنواره فیلم فجر هم بوده.
1- وقتی چنین بحثی مطرح میشود، خیلیها کتاب را بهترین هدیه میدانند، من هم خیلی وقتها به دادن کتاب علاقه داشته ام، اما فکر میکنم دادن هر وسیلهای که نگاهی نو به نوجوانها بدهد، در کنار کتاب بهترین عیدی است؛ مثلاً یک وسیله بازی یا سرگرمی.
یکبار هم من به یک نوجوان دوربین عکاسی عیدی دادم، الان وقتی آن نوجوان را میبینم، فکر میکنم آن دوربین در نگاهش خیلی تأثیر داشته و به خیلی از مسائل، سوژه ، قاب ، زاویه و ... دقیقتر نگاه میکند.
2- اینکه به من بگویند بیا این پول را بگیر و یک فیلم برای بچهها بساز؛ الان فکر میکنم این عجیبترین عیدی برایم باشد. چون انگار الان فیلم ساختن برای بچهها دست نیافتنی شده و جزء چیزهای عجیب است.
جملههایی که عیدی میشوند
گرافیست، کاریکاتوریست، تصویرگر، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و حالا هم که او را به عنوان بازیگر میشناسیم. اردشیر رستمی در این سالها هر کاری را که شروع کرده، به خوبی به سرانجام رسانده و به گفته خودش هم به خاطر علاقه به شعر بوده که نقش شهریار را پذیرفته است.
1 - من همیشه به نوجوانها جملهای از خودشان را هدیه میدهم. جملهای که در تایید منشهای آنها و در واقع احترامی به آنهاست، این اتفاق باعث میشود که آدمها به خودباوری برسند.
2- هدیهای که من را یاد منحصر به فرد بودن آدمها بیندازد و باعث شود فراموش نکنم هر انسانی منحصر به فرد است و باید خودش را پیدا کند، بهترین عیدی است که در واقع عجیب و زیبا هم هست.
عید ویک حرف خوب زندگی
بعضی آدمها شبیه نقشهایشان هستند؛ فریبا کوثری هم اینطوری است. او همان آدم مثبت مجموعه «معصومیت از دست رفته» است و به همان مهربانی جواب سؤالهایمان را میدهد؛ حتی با این که سرش شلوغ است.در این مدت او را در مجموعه «بیگناهان» دیدهایم و تا چند وقت دیگر هم در مجموعه مختارنامه خواهیم دید. در ضمن او در فیلم «سوپراستار» که یکی از فیلمهای موفق جشنواره فجر امسال بود، بازی کرده است.
1 - واقعیت این است که از عید خوشم نمیآید. از بچگی فکر میکردم این همه تعطیلی انرژی آدم را میگیرد. واقعیت دیگر این است که چون نوجوانی کنارم نبوده به هیچ نوجوانی عیدی نداد ه ام، اما فکر میکنم یک حرف خوب که یک درس خوب زندگی را به آدمها بگوید، بهترین عیدیای است که میشود به نوجوانها داد.
2- عجیبترین عیدی؟ اگر چک برگشت خوردهام پاس شود، عجیبترین عیدی برای من است. مدتهاست کاری را که برعهدهام بود، تمام کردهام، اما چک آن پاس نمیشود!
مدرک لیسانس خوشحالم میکند!
توی چند سال اخیر ایران توانسته در رشتههای مادر، حسابی پیشرفت کند.
محمد علیرضایی 23 ساله هم یکی از ورزشکارهایی است که برای ورزش ایران نقش مهمی داشته. او نه تنها امسال نماینده ما در المپیک بود، بلکه پیش از این هم رکورد 50 متر، 100 متر و 200 متر شنای قورباغه را شکسته است.
1- من هنوز به سنی نرسیدم که به نوجوانها عیدی بدهم، فقط به برادر کوچکم و فامیل های کوچک تر از خودم به رسم مادر بزرگم اسکناس نو میدهم. میدانید به نظرم دادن عیدی مهمتر از قیمت و اندازهاش است. همیشه مادر بزرگم به ما اسکناس میداد. اسکناسهای 20 تومانی و 50 تومانی خیلی سال قبل را هنوز هم نگه داشتهام.
2- من 6 سال است که قرار است لیسانس بگیرم، اما تمرینهایم اجازه نمیدهد. اگر مدرک فارغالتحصیلیام را امسال عید به من بدهند، خیلی خوشحال میشوم.
تجربههای من عیدیاند
«لیلا ابراهیمی»، یکی از چهرههای ورزشی امسال ایران بود. تا چند سال قبل ایران هر بار در المپیک تنها یک ورزشکار زن داشت. اما امسال علاوه بر حضور دو ورزشکار دیگر، لیلا ابراهیمی به عنوان اولین مدالآور رشته دوو میدانی ایران در این مسابقه شرکت کرد. او این روزها علاوه بر این که مربیگری میکند ، همچنان خودش هم در حال تمرین است.
1 - من مربی نوجوانها و جوانها هستم. تا به حال فکر میکنم بهترین عیدیای که به آنها دادم، تجربههایم بوده، چون دیدهام که نتیجه این عیدی قهرمانی آنها و رتبههای خوبشان بوده است.
2- میدانید قرار بود بعد از قهرمانی من در سال 86 یک جایزه ویژه دریافت کنم، اما هنوز خبری از آن جایزه نیست. اگرعید امسال آن را به من بدهند، میشود عجیبترین عیدی دنیا.