خر متفکر
دوست دارم قبل از معرفی کتاب مختصر و مفید درباره شاعر طنز پرداز این اثر، برایتان بنویسم. حسین گلستانی، از شاعران و طنزپردازان پیشکسوت کشورمان در سال 1305در شهرستان سبزهوار متولد شد و پس از پایان تحصیلات خود در دانشکده افسری، از سال 1326 همکاری خود را با روزنامه فکاهی توفیق آغاز کرد و شعرهای خود را با نام های مستعار «اخفش» و «ابابیل» در این نشریه به چاپ رساند.
او از سال 1370 همکاری خود را با گلآقا آغاز کرد و تا آخرین روزهای عمرش به این همکاری ادامه داد . از دیگر کارهای طنز او که برای نوجوانان به چاپ رسیده است، می توان به کتاب «بزغاله باهوش»، اشاره کرد.
«شغال خر سوار» داستان منظومی است که براساس یکی از قصههای کتاب مرزبان نامه سروده شده است و به همین خاطر ، شاعر سعی کرده که شعر خود را با زبانی باستانی- و البته قابل فهم برای نوجوانان- بسراید تا از حال و هوای قدیمی داستان دور نشود . شغال مکّار این قصه بسیار شر و شکموست و هر دم بی اجازه وارد باغ انگور مردم میشود و انگورهای باغ را میخورد. البته روزی صاحب باغ او را گیر میاندازد و با چوپ و چماق به جانش میافتد. این اتفاق اگرچه باعث میشود که شغال دیگر فکر دزدی از انگورهای باغ کسی به سرش نزند، اما او را مجبور میکند که حیله تازهتری برای پر کردن شکم خود بیندیشد؛ بنابراین خر بیچارهای را به بهانه رهایی از دست صاحبش، با خود نزد رفیق درندهاش یعنی گرگ میبرد، ولی خوشبختانه خر فوراً از خیال خام آنها با خبر میشود و کلکی سوار میکند که باعث شد، نام عنوان این یادداشت را بگذارم: خر متفکر! حتماً میپرسید چه کلکی، نه ؟! خب... حالا دیگر نوبت شماست که زحمت خواندن ادامه کتاب را به خودتان بدهید!
راستی! تصویرسازی خوب و جذاب سلمان طاهری یکی دیگر از ویژگیهای کتاب شغال خرسوار است ! در آخر چند بیت از داستان منظوم شغال خر سوار را که از زبان شغال برای گول زدن خر سروده شده است، میخوانید:
«چه خوش باشد که بعد از انتظاری
جهان گردد به کام خر سواری
ز شوق دل اگر یابد مجالی
به روی خر جهد همچون شغالی
بگیرد با شعف افسار خر را
برد با میل خود آن بی خبر را
خر ارچه کم سواد و بی تمیز است
سواری چون دهد خیلی عزیز است!»
شغال خرسوار
شاعر: حسین گلستانی
تصویرگر: سلمان طاهری
انتشارات گلآقا
قیمت: 008 تومان
خط راست
یک روز خط راستی که از خط راست بودن خسته شده بود، آرزو کرد مار شود، پیچ و تاب بخورد و روی زمین بخزد. خیلی زود خط راست به آرزویش رسید؛ اما تا آمد روی زمین بخزد، ماشینها ویژ ویژ... قام قام... آمدند از روی او گذشتند. بیچاره چنان سخت و محکم به زمین چسبید که انگار هیچوقت مار نبوده است. آن روز خطکشیهای خیابانهای شهر همه عزادار شدند.
زهره پریرخ
تصمیم
هوا خوب بود. هوس کرد بره لب رودخونه. چه حالی میداد حفظ کردن شعر و خوندن نثر و ورق زدن کتاب ادبیات فارسی اونجا!
زیر درخت دراز کشید. چند بیت از شعر رو خوند و کتاب رو بست و گذاشت زیر سرش. وای! که آسمون آبی و سفیدی ابرهای پنبهای و صدای قشنگ بلبل و نسیم بهاری چه عالمی داشت! اگر تموم دیوانهای شعر دنیارو جلوش میذاشتن در عرض دو ثانیه همه رو حفظ بود! کاری نداشت!
چشماش سنگین شده بود که با سیلی باد سردی به خودش اومد. بارون پشت بارون! نفهمید چهطور خودشو رسوند خونه. اما بدبختانه بدون کتاب!
فردا سر راه که میرفت مدرسه، کتاب خیسرو از زیر درخت برداشت. با خودش گفت: انگار کلاس دوم از درس تصمیم کبری کم نوشته بودم! امشب باید جبران کنم!
مینو همدانیزاده
عطر جوراب تو شیشه
من جورابم بو دارم
داداش دو قلو دارم
پررو هستم رودارم
من مشک آهو دارم
بهترین عطر دنیا
عطر جورابه اما
تو قرنهای آینده
میپیچه عطر بنده
چون که من پستمدرنم
عطر خوش من کمکم
اون ور مرزها میره
همه جا رو میگیره
تو سالهای آینده
دنیا به روم میخنده
عطر جوراب تو شیشه
خیلی هم گرون میشه
من آرام و خونسردم
با شما شوخی کردم
جوراب که بو نداره
بو از پای سرکاره
این رو باید بدونی
هر کی میره مهمونی
یا گردش و مدرسه
وقتی از راه میرسه
باید بره دستشویی
بیاجبار و زورگویی
با شامپو ضدشوره
جورابهاشو بشوره
اسماعیل امینی
شوخی با کلمات
وقتی شیرینی دلش را زد، به کلانتری شکایت کرد!
چون شعرهایش بی وزن بود، باد آنها را با خودش برد!
آن قدر شعرهایش شیرین بود، که زنبورها روی آن مینشستند!
وقتی آن روی سگش بالا آمد، واق واق کرد!
برای این که زودتر برسد، زیر آفتاب دراز کشید!
آن قدر چپقش را چاق کرد که ترکید!
با آن که فصل بهار بود، عقلش هنوز نرسیده بود!
محمدرضا شمس