سریال مناسبتی سی امین روز که در ایام ماه رمضان روی آنتن رفت مجموعهای بود که به نوبه خود توانست نظر جمعی از مخاطبان را برانگیزد. اینک وی با سریال لبه آتش در ایام دهه فجر میزبان شبکه یک سیماست. سریالی که میکوشد گوشهای از تاریخ کشورمان را به تصویر بکشد. داستان این سریال به اوجگیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی و فرار شاه میپردازد. حضور مردم در عرصه مبارزه و پیوستن خیل عظیمی از افسران، درجهداران و سربازان به صف انقلابیون شرایط را به گونهای دیگر رقم میزند. گفتوگو با این کارگردان را بخوانید.
- طی سالهایی که در حوزه سینما و تلویزیون فعالیت داشتید ژانرهای مختلف تاریخی، ماورایی و وحشت در کارنامه کاری شما دیده میشود. هیچ وقت نخواستید در گونه مشخصی فعالیت کنید؟
بحث مولف بودن در حوزه سینما و تلویزیون دو مقوله کاملا متفاوت است و این اتفاق معمولا در تلویزیون خیلی جایی ندارد؛ چرا که مخاطب تلویزیون از حیث سلیقه متفاوت است و از طرفی سازنده یک اثر با پیشنهادها و سلایق مختلفی از سمت و سوی سفارش دهندگان روبهروست. پس اینجاست که ناخودآگاه من کارگردان به این سمت سوق داده میشوم که در مسیر این نوع ساختهها قرار بگیرم. به هر حال هر سازندهای هم طرز فکر و نوع نگاه مشخصی دارد که بسته به زمان و جایگاهی که قرار است آن اثر ساخته شود در مبحث حاشیه تری قرار میگیرد. نیاز رسانه است که خط مشی گونه و کار سازنده را مشخص میکند. با همه آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که کمتر میشود کارگردانی را پیدا کرد که در همه این سالها تنها در ژانر مشخصی کار ساخته و صاحب سبک باشد. این اتفاق برای خود من هم که یکی از پرکارترین سازندگان تلویزیونی هستم افتاده است.
- بهنظر میرسد در لبه آتش زاویه جدید و نگاه تازهای به چشم میخورد و به نوعی این اثر نگاه روانشناسانهای به انقلاب و اتفاقات آن دوران دارد.
از همان ابتدایی که ساخت این مجموعه به من پیشنهاد شد به این نکته فکر میکردم که اگر قرار بوده راجع به تاریخ نگاری انقلاب و روایت اتفاقات آن دهه سریال و یا برنامهای ساخته شود، در طول این 30سال به کرات به آن پرداخته شده است. هدف ما این بود که به نوعی واکاوی و تحلیلی از شخصیتهای آن دوره داشته باشیم. این اتفاقی بود که ابتدای امر در نگاه نویسنده جرقه زده شده بود و سپس ساخت این اثر به من پیشنهاد شد. روایت تحلیل شخصیتهایی که مسبب پیدایش انقلابها میشوند آنقدر پتانسیل بالایی برای پرداخت داشت که من را راغب به ساخت این مجموعه کرد. نگاه لبه آتش به این است که انقلابها چگونه شکل میگیرند و از بنا چگونه پایه ریزی میشوند. چگونه از دل آدمها برمیخیزد و به جامعههای بزرگتر کشیده میشود. لبه آتش به نوبه خودش اتفاق نویی است و هدف نهفته در آن این است که مخاطب دریابد در آن زمان نوع نگاه آدمها به مسائل در آن برهه از تاریخ از چه اندیشه و دیدگاهی نشأت گرفته است.
- یکی از جذابیتهای لبه آتش این است که داستان آن فقط محدود به یک دوره خاص نیست و آن را میتوان به شرایط یک دوره گسترده تعمیم داد.
من فکر میکنم در لبه آتش حرفهای نویی برای گفتن وجود داشت که در همه ادوار تاریخی هم میشود آن حرفها را زد. لبه آتش مصداق همه شخصیتهای انقلابی و همه دوران تاریخ است. یادمان باشد انقلاب از واژه قلب و دگرگونی گرفته شده و این دگرگونی نشات گرفته از درونیات آدمهاست. وقتی تحول درون آدمها شکل گرفت آن وقت است که دیگر محدود به یک زمان و یک دوره مشخص نمیشود. وقتی آدمها در برههای از تاریخ نسبت به شخص اول مملکت بیاعتماد میشوند و علیه او شورش میکنند. از طرفی این نکته برای همه ما محرز و روشن بود که انقلابها همیشه در طول تاریخ قابل تکرار بودهاند و هوشمندان، حکما و کسانی که زندگیشان را بر پایه تامل و تفکر پایهریزی کردهاند تاریخ و انقلاب را با نگاهی دیگر دنبال کردهاند. البته انتقال این مفاهیم از این موضع تا به اندازهای سخت بود؛ چرا که قرار نبود خیلی بارز به آن اشاره شود و همه چیز در لایههای زیرین کار نهفته بود. من لبه آتش را یک هشدار به خود و یک هشدار از درون میدانم و برای نفس انقلاب ارزشگذاریهایی را قائل شدیم که با نگاهی ریز به همه نقاط مثبت و منفی آن پرداختیم.
- شاید برای نخستین بار است که یک روایت انقلابی از نگاه زاویه دید دشمنان انقلاب به تصویر کشیده میشود.
خود این قضیه هم یکی از نوآوریهای قصه بود. این سریال روایت تازهای از وقایع انقلاب را به تصویر میکشد و زاویه نگاه آن نیز از منظر دشمنان انقلاب است که این اتفاق یکی از رخدادهای مهم سیاسی است که طی این سالها کمتر دستمایه ساخت سریالها قرار گرفته است.دوربین لبه آتش درون آدمهای ضد انقلاب قرار گرفته بود و از زاویه دید آدمهایی قصه را روایت میکرد که قرار بود مقابل انقلاب بایستند.این نگاهی بود که به شخصه آن را دوست داشتم و در قصه ما جاری است.
- لبه آتش بیشتر از اینکه قصه محور باشد شخصیتمحور است و سعی دارد تمام آدمها از سران مملکت تا پایینترین قشر جامعه را به تصویر بکشد.
به عقیده من قصههایی که شخصیت محور هستند عمدتا موفق ترند و ارتباط بهتری را با تماشاگر برقرار میکنند. ما هم در این قصه سعی کردیم نقطه تمرکز خود را بر 3شخصیت اصلی قصه بگذاریم و به واکاوی اتفاقات پیرامونی آنها بپردازیم. ما ا ز طریق این 3شخصیت اصلی درون خانواده، محل کار و زندگی اجتماعی آنها میشویم و آنچه برای ما اهمیت داشت سرنوشت و سرگذشت این 3نفر بود که قرار است چگونه رقم بخورد. این قصه بیشتر از اینکه موضوع محور باشد به بررسی شخصیتها و روابط میان آدمها میپردازد و از این طریق به موضوع اصلی میپردازد.
- قصه لبه آتش قهرمان خاصی ندارد و به نوعی هر سه شخصیت اصلی قصه را همپای هم پیش میبرد.
قهرمانهای اصلی قصه سرگرد جلال خسروی با بازی فرهاد قائمیان، افسر درجهدار با بازی حسن پورشیرازی و سرباز با بازی امیررضا دلاوری هستند که در واقع این سه شخصیت اساسا واقعیت تاریخی ندارند اگرچه در بستر یک اتفاق تاریخی مورد استفاده قرار گرفتهاند. این 3 نفر هرکدام به نوعی نماینده آدمهای درون نظام، ارتش و قدرت هستند. این سه نفر نماینده اقشار نظامیون درون اجتماع هستند.
- یکی دیگر از نکات قابل بحثی که در این سریال وجود دارد این است که در این روایت تاریخی شخصیتهای زن قصه هم همپای شخصیتهای مرد به تصویر کشیده میشوند و پرداخت درستی درباره آنها انجام میشود.
من به حضور قدرتمند زنان در عرصه درام خیلی فکر میکنم. در همه کارهای من- از پول کثیف گرفته تا سی امین روز و باقی سریالها- حضور زنها بسیار پررنگ است. در لبه آتش در قصه اولیهای که مهدی سجادهچی نوشته بود زنها خیلی حضور پررنگی نداشتند. من از نویسنده خواستم که در بازنویسی مجدد کار شخصیتهای زن قصه پررنگتر باشد، چرا که هدف اساسی ما پرداختن به شکل حضور زنان در مبارزات انقلابی بود. یکی از این شخصیتها نقش محبوبه بود که نمونه کامل یکی از زنان مبارز آن دوران بود.
- شخصیتهایی که در قصه طراحی شدهاند تا به چه اندازه مصداق واقعی از آدمهای آن دوران بودهاند؟
در خصوص سندیت شخصیتهای این سریال باید بگویم نویسنده این مجموعه نویسنده با تجربه و هوشمندی است که سعی داشته هم از اتفاقات مستند تاریخی بهره بگیرد وهم بهعنوان یک نویسنده از تخیلات خودش در امر نگارش این اثر استفاده کند. سرگرد خسروی در قصه ما نمونه یک انسان متعصب شاه دوست بود، استوار شخصیتی بود که با منشی مقتدرانه میخواست همه چیز را از آن خودش بکند و مجید سرباز لبه آتش آدمی بود از یک طبقه مرفه و ثروتمند جامعه که بر اثر مشکلاتی که درون خانواده برایش به وجود میآید به سربازی میرود و درنهایت برای ماموریت در این عملیات انتخاب میشود. در کل تعامل و تضادهایی میان این سهنظامی شکل میگیرد که بیشترین حجم قصه را تشکیل میدهد و از طرفی همانطور که گفتم هر سهنفر از آنها نماینده اقشار مختلف جامعه هستند.
- ساخت مجموعههایی که قرار است روایتگر چندین دهه گذشته باشد به نوبه خود سختیهایی دارد. از جمله ساخت دکورها و انتخاب لوکیشنهایی که مناسب با فضای قصه باشد.
این سریال قرار است روایت گر سالهای 42 تا 57 باشد و این دقیقا همان سالهایی است که هنوز خیلیها آن زمانها را به یاد دارند. از طرفی نمیخواستیم از لوکیشنهایی استفاده کنیم که سابق بر این در مجموعههای دیگر هم استفاده شده بود. یکی از مشکلات اساسی در این سریال این بود که مکانی که به طور مشخص شمایل و بافت شهری و انسانی آن دوران را فضاسازی کرده باشد، وجود ندارد. حتی خیلی از اوقات نمیتوانستیم در فضای بیرونی شهر تصویربرداری داشته باشیم چون خیلی چیزها از فضای خیابانها و ساختمانهای ساخته شده در آن گرفته تا مدل ماشینها و حتی پوشش مردم در خیابانها ما را با محدودیت زیادی روبهرو میکرد. این شد که به ناچار مجبور شدیم خیلی از لوکیشنها را دکورسازی کنیم و در کل این اتفاق وقت و هزینه زیادی را در پی داشت. از طرفی قرار بود بخشهایی از کشور آمریکا در سال1975 بازسازی شود که کشور ارمنستان را به خاطر شباهتش با مکان مورد نظر انتخاب کردیم.
- از انتخاب و نحوه ترکیب بازیگران هم بگویید.
این فیلمنامه به خودی خود ایجاب میکرد که بازیگران توانمندی را برای ایفای نقشها داشته باشد خصوصا 3نقش اصلی قصه که بار اساسی را در داستان به دوش میکشیدند.ما نیاز داشتیم از افرادی برای ایفای نقش در این مجموعه استفاده کنیم که توانایی ایجاد لحظههای تأثیرگذار را در قصه داشته باشند و فکر میکنم تا حد زیادی هم در این امر موفق شدهایم.
- چرا سعی کردهاید پیامرسانی سریال را در قالب لایههای پنهان و موقعیت دراماتیکی به مخاطب عرضه کنید؟
اصولا تلاش هر سازندهای بر این است که در وادی ساخت یک اثر نمایشی بتواند پیام رسان خوبی هم باشد. لبه آتش سعی برآن دارد تا از درشت نمایی و غلو اتفاقات و حوادث تا حد زیادی دوری کند. پیام این سریال هم در این بوده است که چگونه آدمها در شرایط حساس و بحرانی زندگی تغییر رویه میدهند و واقعیت درونی خودشان را رونمایی میکنند. در کل واقعیت امر این است که پرداختن به مسائل دوران انقلاب فارغ از همه مسائل سیاسی واجد ظرفیتهای دراماتیکی بالایی است که قابلیت تعمیم پذیری بالایی نیز دارد. مخاطب امروز رسانه مخاطبی بسیار باهوش است که خیلی نمیشود با مسائل سطحی و پیش پا افتاده سالهای قبل با او ارتباط برقرار کرد پس لازم است تا هر آنچه خواسته یک سازنده تلویزیونی است در قالب لایههای جذاب دراماتیکی و تصویری به مخاطب عرضه شود.