* * *
معنی سَر و سِر داشتن با عددها فقط سر و کار داشتن با آنها نیست. مثلاً هستند کسانی که کارمند بانک یا مدیر یک شرکت حسابداریاند، اما عددها برایشان همانقدر مهماند که مثلاً برای یک فیل درختهای زبان گنجشک اهمیت دارند. آنها فقط با عددها کار میکنند، اما عددها نقشی در زندگی شخصیشان ندارند.
* * *
من اما، با اینکه خودم رفیق اعداد نیستم، اما به یک عدد ارادت عجیبی دارم. نه، آن عدد «هفت» نیست. اگرچه هفت هم عدد عجیبی است، اما برای آن چیزی که من میخواهم معمولاً بسیار کم است.
من به «40» ارادت دارم. به عدد کامل و دور و زیبای 40! کمی بیشتر از یک ماه، اما نه آنقدرها دور که دیگر محو شده باشد. 30روز تمام که با 10 روز دیگر کامل میشود! به اندازهی یک دور تمام ماه که بیاید و بتابد و ناپدید شود و بعد کمی بیشتر از یک هفتهی دیگر، نه آنقدر کم که نفهمی کی آمد و کی گذشت. نه آنقدر زیاد که برای برگشتن به روزهای اول مجبور باشی چشمهایت را تنگ کنی و یا حتی مدتی آنها را ببندی و هی به ذهنت فشار بیاوری تا طرح کمرنگ تصاویر کمکم جان بگیرند و زنده شوند.
* * *
چهل روز گذشت.
این جمله همیشه یک جایی از قلب مرا میخاراند. حسی که بعد از خواندنش داری حس مبهمی است. نمیدانی دقیقاً منظور از این جمله چیست. مثلاً میخواهد بگوید «آی مردم! فقط میخواهم بدانید و آگاه باشید که 40 روز از فقدان این عزیز گذشته است.» یک جملهی خبری ساده یا اینکه میخواهد بگوید: «باورکردنی نیست، اما واقعاً 40 روز است که ما دیگر در کنار فلانی نیستیم. یا اینکه شاید او در کنار ما نیست، یعنی هیچ فکر نمیکردیم که بتوان نبود او را تحمل کرد، اما زمان بیرحمانه طی شد و هیچ به حال ما نگاه نکرد و همینطور گذشت تا این که واقعاً 40 روز شد!»
حس من معمولاً بعد از خواندن این جمله یکجور سنگینی و سکوت بر شانههایم است.
* * *
از رفتن تو با آن شکل حماسی و غمناک چند تا 40 روز گذشته است؟ ما در هر «اربعین» در واقع یک اعلامیهی بزرگ چاپ میکنیم و بالای آن مینویسیم: «داغ شما تازه است. داغ شما هنوز تازه است. هر سال برای ما انگار که شما دوباره به شهادت رسیدهاید و ما باید در غم شما عزاداری کنیم و آنوقت صبوری کنیم و سعی کنیم به آرامش زندگی برگردیم. میشماریم دوباره تا 40 روز از غم شما طی شود. 40 عدد خوبی است برای ما. نه هنوز آنقدر از واقعه گذشته است که فراموشش کرده باشیم و نه آنقدر نزدیک است که باورش نکرده باشیم. مهم نیست که چند هزار سال از واقعهی شما گذشته است. زخم شما خوب نمیشود. هر وقت سربند را باز کنیم، از آن خون تازه میچکد. خاک شما سرد نیست. اما از این هر هزار سال که گذشته است، باید دوباره 40 روزی بگذرد تا ما واقعه را باور کنیم.»
این «40 روز گذشت» بر اعلامیهی عاشورا معنای مبهمی ندارد. با عین همین جمله که ممکن است بالای بقیهی اعلامیهها بخورد، فرق دارد. اینجا حسش کاملاً محکم و غلیظ و واقعی است. یعنی آی مردم دنیا، 40 روز از حماسهی ما گذشته است و این داغ تازه را ما دوباره به عزاداری و یادآوری نشستهایم!
چه داغی است داغ شما که نیازی به تازه نگهداشتنش نیست؟ تنها باید آن را دوباره یادآوری کرد تا ما خودمان از آن عقب نیفتیم وگرنه حماسهی تو زنده است و زنده خواهد ماند!
عکس: مهبد فروزان