«افسرده نیستما ولی اول صبح که از خواب پا میشم، حس انجام دادن هیچ کاری نیست.»، «میدونم خیلی کار دارما ولی تنبلیم مییاد که حتی یکیشون رو انجام بدم.»، «وای! نمیدونی چقدر بده! درسامو میذارم لحظه آخر بخونم، بعدش اون لحظه هم یهدفعه انگار همه تنبلیهای دنیا رو ریختن رو سرم.»، «دوست دارم کارام جلو بیفتهها ولی از اون طرف هم اگه حسش نباشه، دلم میخواد تمام روز رو توی رختخواب بمونم.»
شما هم مطمئنا لااقل یک دوره در زندگیتان از این تنبلیهای ناگزیر نالیدهاید. احتمالا همه ما در ذهنمان، راههایی مختص خودمان برای غلبه بر تنبلی داریم، اما شاید بد نباشد نظر روانشناسها را هم در مورد علتهای این پدیده فراگیر بدانیم و پیشنهادهایشان را بشنویم.
تنبلی، موضوع مورد علاقه نویسندگان کتابهای موفقیت است. بهعنوان مثال، گذشته از آنکه برایان تریسی و راهکارهایش را قبول داشته باشیم یا نه، کتاب پرفروش «قورباغهات را قورت بده!» فقط حول یک موضوع میچرخد؛ تنبلی. حتی نویسندگان هم دست از سر این موضوع برنداشتهاند. داستان روسی «ابلوموف» حدیث تنبلی بینهایت یک شخصیت به همین نام است.
در این داستان تنها عاشق شدن ابلوموف است که میتواند او را از زندگی همیشگی در رختخواب نجات دهد. اما تنبلیهای آدمهای دور و بر ما معمولا بهشدت ابلوموف نیست. ما از تنبلیهایی جزئیتر شکایت داریم که به خاطر اینکه حسشان در موقعیتهای خاصی به سرمان میزند، زندگیمان را موقتا فلج میکنند.
در واقع استعارهای که تنبلی را کنار رختخواب میگذارد، چندان هم با واقعیت جور نیست. شما ممکن است در محل کارتان، در دانشگاه، در آشپزخانه، در اتاق پذیرایی، در میانه راه کوه رفتن، در کتابخانه وقتی که روزهای پشت کنکور را میگذرانید، یکباره احساس تنبلی کنید، پشتش توجیه بیاورید که خستهاید و کارهایتان را انجام ندهید.
راههای زیادی وجود دارد که آدم بر این تنبلی غلبه کند اما چون امتحان کردن هر کدام از این راهها خودش نیاز به کنار گذاشتن تنبلی دارد، ممکن است شما در یک دور باطل تنبلی پشت تنبلی بیفتید. پس اولین پیشنهاد این است که لااقل برای امتحان کردن این پیشنهادها باید یک بار خودتان تنبلی را کنار بگذارید!
تنبلی از کجا میآید؟
اگر کتابهای روانشناسی و حتی زیستشناسی را زیرورو کنیم، میتوانیم دلیلهای عمیق و درازمدتی را برای تنبلی پیدا کنیم. روانشناسان تکاملی معتقدند که تنبلی ریشهایتر از این حرفهاست. آنها میگویند تمام پدیدههای ذهنی بشر که نشانهای از «بیفعالیتی»، «ساکن بودن» و «انفعال» دارد میتواند به یک دلیل واحد رخ دهد.
به نظر آنها علت همه این پدیدهها میتواند سبک زندگی بدوی اجداد ما باشد. این روانشناسان که ارادت خاصی به جناب داروین دارند، بیفعالیت بودن اجداد ما در زمانهای خاصی از سال و ذخیرهکردن انرژی برای زمانهای دیگر را دلیل تنبلی، خستگی روانی و افسردگی بشر مدرن میدانند.
آنها میگویند در زمان مدرن ممکن است دیگر از زمانهای متناوب فعالیت - بیفعالیتی برای ذخیره انرژی خبری نباشد اما ژنهای ما به این تنبلی نیاز دارند. اگر بخواهیم طبق نظر روانشناسان تکاملی عمل کنیم، باید بگذاریم ژنهایمان در چند صد سال،زندگی مدرن را تجربه کنند تا نتیجهها و نبیرههایمان دست از تنبلی بردارند.
اما گروه دیگری از روانشناسها هم هستند که نظر متفاوتی دارند. روانکاوها بیشتر در مورد نوع خاصی از تنبلی که آدم را به عقب انداختن کارها و انجام دادنشان در لحظه آخر وامیدارد، حرف دارند. به نظر آنها در این نوع از تنبلی، رگههایی از خودآزاری روانی وجود دارد. در واقع ما به خاطر این کار خودمان را زجر میدهیم اما ناخودآگاه از این رنج لذت میبریم. روانکاوها برای حل این مشکل راهحلهای طولانیمدتی دارند.
به نظر آنها شمایی که این نوع خاص از تنبلی را دارید، باید آنالیز روانی شوید تا معلوم شود که کی و کجا این خودآزاری روانی را در خود پرورش دادهاید. از آنجا که این کار فقط در مطب روانکاوها انجام میشود و در این 2صفحه نمیشود با توضیح کامل تئوری روانکاوی راه به جایی برد، مجبوریم از خیر این گروه از روانشناسها هم بگذریم.
در مورد علتهای تنبلی چند نظر همهپسند و بهدردبخور و در عین حال علمی هم در روانشناسی وجود دارد. روانشناسها معتقدند ما به علتهای زیر ممکن است «اهمال کار» شویم:
1 - حتما باید حسش بیاید تا کاری را انجام دهیم
یکی از شایعترین دلیلها یا بهتر بگوییم توجیههای ما برای تنبلیمان همین است. ما میگوییم فعلا حال و حوصله این کار را نداریم و بهتر است بگذاریم کارمان را باانگیزه انجام دهیم.
اما ممکن است با عقب انداختن کارها، این انگیزه هیچوقت در ما بیدار نشود. در واقع ما یک افسانه نهچندان درست در مورد انجام کارهایمان داریم؛ «اول انگیزه، بعد عمل» در صورتی که تجربه نشان داده است که شروع کارها - فارغ از اینکه قبل از شروع آن کار را دوست داشته باشیم یا نه - خودش میتواند انگیزه بهوجود بیاورد. اگر خیلی کلی بخواهیم بگوییم، همیشه علاقه نیست که ما را به کاری وا میدارد، گاهی آشنایی بیشتر با یک فعالیت و کشف تواناییهای فردیمان در انجام آن کار، ما را به فعالیتی علاقهمند میکند.
2 - فکر میکنیم، آنها که موفقند همیشه بر کارهایشان مسلطند
روانشناسها اسم این خطای ذهنی را گذاشتهاند «الگوی تسلط». بعضی از ما تنبلیمان را با مقایسه با انسانهای موفق و کارآمد توجیه میکنیم. ما فکر میکنیم که آنها همیشه بااطمینان و اعتماد بهنفس کامل و بدون تحمل فشارهای روانی بهسوی هدف میتازند. این تصورات احتمالا به این خاطر شکل گرفته است که ما فقط یک برش از زندگی و حرفهای آدمهای موفق را در مصاحبههای تلویزیونی و مطبوعاتی میبینیم و میخوانیم.
اگر پیش بیاید و ما یک زندگی صمیمانه و نزدیک با آدمهای کارآمد داشته باشیم، میبینیم که نه، از این خبرها هم نیست. آنها هم مثل همه ما پر هستند از ناکامیهای روانی و تجربههای دردناک، منتها میدانند که چطور از پس این بحرانها برآیند. پس موفقها آدمهای خاصی نیستند، ما تنبلها آدمهای خاصی هستیم !
3 - کمالگرا هستیم
قبلا خیلی مفصل در مورد کمالگرایی در مطلب «کمالگراها به بهشت نمیروند» حرف زدهایم. آدمهایی که شخصیتی کمالگرا دارند، میخواهند کارشان را به بهترین و کاملترین نحو انجام دهند. برای آنها همه چیز یا خوب خوب است یا بد. همین باور باعث میشود که اگر فکر کنند کارشان، کسر و کمبودی خواهد داشت، آن را به تعویق میاندازند تا زمانی که بتوانند به بهترین نحو انجامش دهند. خیلی جالب است؛ تنبلی میکنیم چون میخواهیم کارهایمان عالی باشند!
4 - از شکست میترسیم
تعارف نداریم که! عدهای از ما میترسیم که به کارمان گند بزنیم و در بین عالم و آدم انگشتنما شویم. اما ترس ما بیشتر از آنکه به قضاوت دیگران برگردد، به قضاوت خودمان در مورد ارزش وجودمان برمیگردد. اگر ما ارزش خودمان را با تعداد موفقیتها منهای تعداد شکستها بسنجیم، همیشه از شکست خوردن و بنابراین بیارزش شدن میترسیم. این باور بنیادی میتواند باعث خیلی از تنبلیهای ما مخصوصا در انجام کارهای بزرگی مثل ادامه تحصیل، تغییر سبکزندگی و حتی ازدواج شود.
5 - به خودمان جایزه نمیدهیم
بالاخره ما هم آدمیم دیگر. همه ما از هدیه خوشمان میآید؛ مخصوصا وقتی که بعد از یک موفقیت نصیبمان شود. اما خیلی از ما از این دریغ میکنیم که این هدیه دادن و هدیه گرفتن را خودمان انجام دهیم؛ یعنی اینکه خودمان به خودمان هدیه بدهیم. اگر ما بعد از هر موفقیت کوچک و بزرگ، خودمان را به پاداشی کوچک مثل خوردن یک آب طالبی مهمان کنیم، زندگیمان از رکود و بینمکی بیرون میآید. اگر این هدیه، درونی باشد که دیگر بهتر. یعنی اینکه ما بعد از تمام کردن هر کاری به خودمان احسنت بگوییم و خودمان، خودمان را تحویل بگیریم.
6 - زندگیمان سرشار از بایدهاست
روانشناسان با آنچه در کتابهای عامهپسند موفقیت تبلیغ میشود، موافق نیستند. کتابهای موفقیت میگویند، به خودتان بگویید: «من باید این کار را انجام دهم» تا آن کار انجام بگیرد. اما روانشناسان میگویند استفاده از کلماتی مثل باید باعث میشود که ما به خاطر انجام ندادن کار بیشتر احساس گناه کنیم؛ یعنی ما با کلمهای مثل باید، انجام یک کار ساده را تا حد رعایت یک ایدئولوژی یا عملی اخلاقی بالا میبریم. بالا بردن ارزش یک کار همان و سختتر شدن انجامش همان و تنبلی بیشتر به خاطر کار سختتر همان!
7 - با تنبلیمان پرخاشگری میکنیم
بله! درست خواندید. بعضی وقتها ما کمکاری و تنبلی میکنیم، به این خاطر که میخواهیم حرص صاحبکارمان درآید. در واقع ما داریم پرخاشگریمان را به صورت غیرمستقیم، سر طرف خالی میکنیم؛ پرخاشگری تنبلانه یا به قول روانشناسها پرخاشگری منفعل.
شکستن شاخ غول خوابالو
همانطور که در مقدمه هم گفتیم، انجام هر کدام از پیشنهادهای زیر مستلزم این است که برای یک بار هم که شده تنبلیتان را کنار بگذارید؛ پس قدم اول با شما و این هم گامهای بعدی:
لقمهها را کوچک کنید
برایان تریسی در «قورباغهات را قورت بده» میگوید که اول کار گندهای را که حالش را نداری، انجام بده اما روانشناسها معتقدند که این راه مناسب نیست. به نظر آنها باید همه کارهای وقتگیر را تبدیل به کارهای کوچکتری کرد که در مدت زمان کمتری قابل انجام باشند. اینطوری هم کارها راحتتر به نظر میرسند و هم شروع به انجام آنها نیاز به زمان معین و مشخصی ندارد. هر روز یک جزء را انجام میدهید و اصراری ندارید که همه را همین الان تمام کنید.
باحس و بیحس استارت بزنید
اینکه بنشینید منتظر که حس یک کاری خودش با پای خودش بیاید در وجودتان، معمولا باعث میشود کارها در آخرین زمان و به بدترین نحو انجام شوند. استارت بزنید، ما قول میدهیم حسش بیاید!
محیط خودتان را عوض کنید
بعضی وقتها آدم بعضی از جاها را میبیند و خودبهخود تنبلیاش میآید. اگر دست خودتان است، سعی کنید طراحی محیطی که در آن زندگی میکنید، شبیه اتاق خواب نباشد. استفاده از رنگها و طرحهای مهیجتر میتواند به این کار کمک کند. کلا محیطی بسازید که برای زندگی و فعالیت باشد، نه برای مردن آرام.
با خودتان عهد ببندید
این پیشنهاد به درد کسانی میخورد که لااقل با خودشان روراست هستند. میتوانید به خودتان قول بدهید که کارهایتان را بدون تنبلی انجام دهید. برای اینکه یک کنترل بیرونی هم داشته باشید، میتوانید با کسی که همکار یا همهدف شماست همراه شوید، تا نه او بگذارد شما اهمال کاری کنید و نه شما بگذارید او تنبلی کند. کلا بد نیست که تنوعی به دوستانتان بدهید. نمیگویم دوستان معمولا تنبل را کنار بگذارید، فقط اگر چند تا دوست با انرژی هم بگذارید کنارشان، بد نیست.
خودتان را تنبیه و تشویق کنید
تشویقها خیلی وابسته به شخصیت و علایق فرد هستند. انجام کاری که برایمان با بیشترین لذت همراه است، میتواند بهترین تشویق باشد. این کار برای یکی ممکن است رفتن به سینما و برای دیگری خوردن بستنی سنتی باشد. به قول یکی از روانشناسان کشورمان ما اگر تا وقتی که در خانه تنها بودهایم، از خودمان پذیرایی نکردهایم، ارزشی برای خودمان قائل نیستیم.
غیر از این، ما میتوانیم خودمان را تنبیه کنیم. بهترین نوع تنبیه که یکجورهایی شیره مالیدن به سر خودمان است، انجام دادن کارهایی است که لازم است انجام شوند ولی ما از آنها بدمان میآید. اینجوری هم کارمان انجام شده و هم تنبیه شدهایم.
راههای بیرحمانهتری هم وجود دارد؛ مثلا انجام ندادن اجباری کاری که دوستش داشتهایم. چند باری که خودتان را تنبیه و تشویق کنید، این ذهن تنبلتان شرطی میشود تا دست از بیخیالی بردارد.