باور کنید این شادی با شادی پیروزی تیم ملی تفاوت دارد. این یک چیز دیگر است. از طرفدارها بپرسید به شما میگویند.
البته من نباید بگویم این گزارش مربوط به کدام هیجان و شادی است! یعنی برای شادی جمعی امسال که آبی بود و یا سال گذشته که مال قرمزها بود. اما این خاطره را یکی از نوجوانهای هوادار فوتبال از قهرمانی امسال تعریف میکند. بشنویم:
2- پدر، عاشق خبرهای تلویزیون است؛ درست وسط فوتبال، کانال را عوض کرد؛ آن هم فوتبال به این مهمی! از سروصدای همسایهها متوجه شدم یک تیم گل زده و البته نمیدانستم کدام تیم و به این ترتیب من اولین لحظه قهرمانی را که همان تکگل تیم خودم بود، از دست دادم.
لحظههای پایانی مسابقه ، مادرم از اضطراب من عصبانی شد و گفت هیچ معنا ندارد این روزهای قبل از امتحان این همه دلشوره داشته باشم. تلویزیون خاموش شد و در کشمکش روشن شدن آن، باز هم صدای فریاد همسایهها آمد، نمیتوانستم حدس بزنم این شادی قهرمانی تیم ماست یا شادی رقیبان برای ضایع شدن ما. من باز هم لحظه قهرمانی را از دست دادم.
عکس ها : فارس
3- فوتبال فقط زمین بازی، توپ و 22 بازیکن و تیم رقیب نیست. فوتبال تنها پاسهای کوتاه، سانترهای بلند، کرنر، ضربههای سر و... نیست. فوتبال، اصلاً با تماشاگران و هوادارانش هویت پیدا میکند. با حضور مستقیم آنها در استادیومهای ورزشی و یا هواداری آنها، حتی پای گیرندههای تلویزیون است که گلهای فوتبال معنی پیدا میکند و در فوتبال است که هواداری از یک تیم به انسجام و همبستگی عدهای که اصلاً همدیگر را نمیشناسند و البته گاه هم به زد و خوردهای عجیب میانجامد.
4- یک روان پزشک تماشاگر را چنین تعریف میکند: «به لحاظ روان شناسی، تماشاگر طرفدار، کسی است که علاقهمند به موضوع تماشا (فوتبال) است که او به دلیلهای مختلف، نتوانسته به علاقه خود (بازی در فوتبال) برسد. بنابر این تیم و بازیکنانی را انتخاب کرده و با آنها «همذات پنداری» میکند. به این ترتیب در ناخودآگاه، خود و آن بازیکن یا تیم را یکی میپندارد. در این شرایط، خشم و شادی و اشک و لبخند و موفقیت بازیکن یا تیم، مثل خشم و شادی و اشک و موفقیت خود او میشود.»
5- و این خاطره هم از یک هوادار قرمز است برای قهرمانی سال قبل: «من میخواستم بعد از بازی به خیابان بروم ، اما کسی حوصله نداشت همراه من بیاید. از پنجره بیرون را نگاه میکردم. دلم لک میزد در این شادی با آنها شریک باشم. پسرهای همسن و سال خودم را میدیدم که با پرچم و بوق در خیابانها شادی میکردند، اما من هم طرفدار بودم و همه آن شادی را میخواستم. بالاخره با اصرار زیاد، مادرم را همراه خودم بردم و خیلی به من خوش گذشت. از ته دل برای بردن تیمی که آن قدر برایش حرص و جوش خورده بودم شادی کردم.»
6- و این روان شناس و مشاور معتقد است: «علاقه به زندگی جمعی و حس همکاری که در وجود انسان است، با فوتبال که یک ورزش جمعی است، همخوانی جالبی پیدا میکند و همین است که مسابقههای جهانی و ملی و حتی مسابقههای داخلی فوتبال در بیشتر کشورها، با استقبال مردم روبهرو میشود و یک جمع را به عنوان هوادار فوتبال به سوی خود میکشد.»
و در واقع در فوتبال است که آن هیجان خاصی که نیاز طبیعی انسان است، ارضا میشود و هیچ ورزش دیگری مثل فوتبال میدانی نیست و اینقدر وسعت ندارد.»
7- اولین تجربه این شادیهای دستهجمعی به سال 1376 و صعود تیم ملی کشورمان به جام جهانی 98 فرانسه برمیگردد که مردم به صورت خود جوش به خیابانها ریختند و شادی کردند.
و البته در سالهای بعد، آن قدر با هر برد یا حتی مساوی ملی، مردم به خیابانها ریختند که همه به این نتیجه رسیدند که اصلاً برد و باخت مهم نیست. فوتبال فقط بهانهای برای شادی است و البته گاهی هم گفتند که ما حتی شادی کردن هم بلد نیستیم.اما آن دورة گذار هم گذشت و حالا در بازیهای داخلی، فقط فوتبال دوستها شادی میکنند و در بازیهای ملی، همه مردم و البته شادی کردن دستهجمعی را هم تا حدودی یاد گرفتهایم.
8- هر کس به شیوه خودش شادی میکند.
مثلاً یک نفر را میشناسم که وقتی تیمش قهرمان میشود، یا درشهرآورد (دربی) نتیجه میگیرد، اول کمی لبخند میزند و انگار اتفاقی نیفتاده، اما فردا همه روزنامههای ورزشی و غیرورزشی را میخرد و می خواند.
یک نفر دیگر هم هست که بعد از قهرمانی و یا برد، بارها گل یا گلهای قهرمانی را از شبکههای مختلف تلویزیونی میبیند و هر بار انگار که اولین بار است آن گل را میبیند. و یک نفر دیگر هم کُرکُریخوانی دارد و بعد از قهرمانی تیمش ،تلفن را دست میگیرد و معمولاً در این مواقع در لیست سیاه قرار میگیرد و هیچ کس پاسخ تلفنش را نمیدهد.»
9- و این جامعهشناس معتقد است:
« گاهی بعضی افراد ، بیش از حد به چیزی حساس میشوند ، این مسئله گاهی به اختلال های روانی تبدیل میشود، مثل وسواسها. گاهی در رفتارهای جمعی هم چیزی که این همه اعتبار ندارد، مردم را چنان مجذوب خود میکنند، که خیلی از مردم حتی خود را فراموش میکنند.»
10- بله، تیمها قهرمان و بازیکنانشان ستاره میشوند و... اما برای تماشاگرها فقط همین شب شاد قهرمانی میماند و بس! این قانون نانوشته فوتبال است و در همه جای دنیا، یک شبِ شادِ و پرخاطره، نتیجه یک سال هواداری، غصهخوری و شادیهای کوچک اما پراضطراب، میان فصل یک لیگ فوتبال است. عجیب نیست؟
11- یک نفر از من پرسید: تو خودت چرا این قدر طرفدار تیم... هستی؟
گفتم: بیشتر دوستش دارم.
- چرا از قهرمانیاش شاد میشوی؟
- چون دوستش دارم. دست دلم است.
- چه فایدهای برای تو دارد؟
- فایده مادی که نه، اما از نظر روحی تا چند وقت هر موقع یادش میافتم ته دلم قند آب میشود. البته با بعضیها هم کُری دارم.
- من دلیل این خوشحالی را نمیفهمم!
- خودم هم نمیدونم چرا باید بعد از این قهرمانی، این قدر خوشحال باشم و به خیابان بروم. البته بعد از باخت هم خیلی اعصاب آدم خرد میشود.
- چرا به خیابان رفتی؟
- تا در شادی کسان دیگری که مثل من انتخاب کردهاند، شریک باشم.