فصل اول: نخستین سالها، فصل دوم: تحصیلات دانشگاهی، فصل سوم: فرار از نازیسم فصل چهارم: آرنت و صهیونیسم، فصل پنجم: آیشمن و اورشلیم، فصل ششم: آرنت و جمهوری آمریکا فصل هفتم: حیات ذهن.
هانا آرنت فیلسوف یا نظریه پرداز سیاسی
هانا آرنت هرگز نمیخواست متفکری فلسفی باشد وی در یکی از مصاحبههایش میگوید: «من فیلسوف نیستم، شغل من اگر بتوان آن را چنین نامید، نظریهپردازی سیاسی است.
من با فلسفه وداع گفتهام»(ص100) امّا آنچه که از رهاورد آثار وی برداشت میشود، تاثیر فیلسوفان بزرگی چون کانت، هایدگر، مارکس، هگل و غیره بر اندیشههای اوست.
از این نظر میتوان با دیوید واتسن هم عقیده بود که در این باره میگوید: «کار آرنت تلاش فلسفی و مالاً در این مرحله نهایی، خود فلسفه است»(ص101). توجه به زبان و ادبیات آلمانی، بررسی آثار کانت و توجه به آثارهایدگر و نزدیک دانستن خویش به قطب «اگزیستانسیل» و سعی در پیوند برقرار کردن بین اندیشه مارکس و هگل و توجه به مسائل روز که دارای تحلیل فلسفی بود تا سیاسی، همه گواه این مدعاست که: «آرنت یک زن فیلسوف بود. »
اروپا و سایه شوم توتالیتاریسم
هانا آرنت به سال 1906 و در شهر «هانوفر» آلمان چشم به جهان گشود، وی پدرش را به علت بیماری سفلیس در کودکی از دست داد و مادرش برای بقای خود و تنها دخترش با مرد مسن و ثروتمندی که دو دختر داشت زندگی مشترکی را آغاز کرد، هرچند که رابطه آرنت با او مملو از مهر و محبت بود امّا فاصله عمیق فکری در میان آنها کاملاً مشهود بود.
آرنت در طی دوران تحصیلش دختری موفق و طغیانگر بود. وی در دانشگاه برلین به تحصیل پرداخت و در سال 1925 با درجه عالی(ممتاز) به موفقیت رسید. دقیقاً در همان ایام است که وی رابطه عاشقانهای با مارتینهایدگر سی و پنج ساله پیدا میکند. «او در این دانشگاه یکی از دانشجویان درخشان دوره کارشناسی رشته فلسفه بود و استاد راهنمای او مارتینهایدگر بود»(ص 17) وی در کتاب «سایهها» سعی میکند گذشته و سیمای روحی خود و احساسش را نسبت بههایدگر شرح دهد هرچند که نامههای خصوصی بین این دو در اختیار محققان قرار نمیگیرد، امّا این کتاب گویای ناگفتههای بسیاری است.
آرنت برای دوره کارشناسی ارشد و فرار از پیامدهای روحی و مادی این رابطه به «هایدلبرگ» مهاجرت میکند و زیر نظر کارل یاسپرس، در نقطه مقابلهایدگر به ادامه تحصیل میپردازد، و رساله دکتریاش را پیرامون «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» به کمک همسر اولش «گونتر اشترن» به رشته تحریر در میآورد، علی رغم تلاش گستردهای که اشترن برای قبولی آرنت در آزمون تدریس دانشگاه فرانکفورت انجام داد، در نهایت به دلیل مخالفت «تئودر آدورنو» این امر محق نشد و آرنت پس از طی کردن دوران کوتاه روزنامهنگاری به فرانسه مهاجرت کرد و از سال 1933 موقتاً مقیم پاریس شد.
همان سالی که دولت نازی در آلمان، هایدگر را به ریاست دانشگاه فرایبورگ منصوب کرد، وی نیز «قوانینی را که حکومت نازی بر ضد استادان … وضع کرده بود به اجرا گذاشت از جمله نسبت به استاد خود، هوسرل»(ص25) در همین سال آرنت نیز آپارتمانش را پس از مهاجرت همسرش محل مخفیشدن افرادی کرد که از گروه تجسس نازیها میگریختند.
بدین ترتیب همین مسئله منجر به فرار خود وی از نظام سیاسی- اجتماعی نازی گردید، او نیز رهسپار پاریس شد و به همسرش پیوست، امّا پس از چندی هر دوی آنها تصمیم گرفتند دوستانه به زندگی مشترکشان پایان بخشند و اشترن برای همیشه راهی نیویورک گردید وهانا آرنت نیز با بلوشر برای زندگی مشترک به توافق رسید و «سرچشمههای توتالیتاریسم» را با تبیینی تاریخی و جامعه شناختی به رشته تحریر در آوردند.
آرنت درباره توتالیتاریسم نوشت: «توتالیتاریسم مشکلی جدید و کاملاً مدرن از استیلاست که بر محو فردیت در اجتماع تودهها و بر ایدئولوژی وحشت مبتنی است»(ص29).
وی عقیده دارد تا زمانیکه این تفکر(محو فردیت) نیرو دارد، افراد حاضرند جان خود را برای آن بدهند و همه زندگی خود را فدای این ایدئولوژی و آرمان کنند امّا به محض اینکه این قدرت با ضعف و یا نابودی مواجه گردد، اعضاء و افرادی که تا دیروز حاضر بودند همه هستی خود را فدای این نوع خاص نگرش کنند به یک باره به هویت اصلی و فردیت خود باز میگردند و از این حالت مسخ گونگی رهایی مییابند.
طوری که میتوان مصداق آن را در جهان معاصر به حکومت کمونیستها در شوروی سابق و یا حزب بعث در عراق امروزی ارجاع داد! نکته دیگری که ذهنهانا آرنت را به خود مشغول کرده بود «مسئله تقصیر آسمانی» است، مسئلهای که کارل یاسپرس نیز بدان پرداخته بود، هانا آرنت در دو مقاله تحت عناوین «تقصیرهای سازمان یافته و مسئولیتهای جهان» در سال 1945 و «مسئولیت فردی در نظام دیکتاتوری» در سال 1964 و از منظری سیاسی بدان پرداخت، امّا کارل یاسپرس انواع تقصیر را از دیدگاه اخلاقی و در چهار دسته و به تفکیک بر شمرد:
1 تقصیر کیفری، به معنای نقص معنای صریح. 2 تقصیر سیاسی، یعنی مسئولیت همه در برابر شیوه حکومت. 3 تقصیر اخلاقی، به مفهوم قضاوت در حیطه وجدانی. 4 تقصیر متافیزیکی، مسئولیت انسانها در مقابل جنایاتی که در برابر جهان رخ میدهد. هر چند که تفسیر یاسپرس بسیار وسیعتر از برداشتهای آرنت نسبت به مسئله «تقصیر آسمانی» است امّا نتیجه گیری یکسانی را میتوان از اندیشه هر دوی آنها دریافت کرد: «متهم کردن همه مردم به جرم، بیمعناست. بنابراین هیچ تقصیر جمعی برای مردم یک سرزمین یا گروهی از آنان وجود ندارد، جز در مسئولیت سیاسی»(ص40).
از هانا آرنت مجموعه مقالاتی در فاصله سالهای 1955 تا 1968 به رشته تحریر در آمده که مجموع آنها را وی تحت عنوان «انسانهای عصر ظلمت» در کتابی مستقل به چاپ رسانده است، این اثر در حقیقت بررسی آثار و اندیشه شاعران، ادیبان، فیلسوفان، متفکران و شخصیتهای سیاسی است که آرنت به آنها علاقه داشته و از سویی نسبت به آنها احساس دین مینمود، متفکرانی که گاهی آرنت در پی توجیه گذشتهشان برآمد مانند «مارتینهایدگر» و قهرمان مبارزی چون «رزا لوکزامبورگ» که احتیاجی به معرفی آرنت نداشت، امّا وجه مشترک اکثر این شخصیتها که آرنت آن را به تحلیل و نقد کشیده ، سرنوشت خاص آنها در اروپا بویژه آلمان قرن بیستم بوده است.
هانا آرنت در آمریکا
آرنت که به تعبیر دیوید واتسن قربانی به قدرت رسیدن حکومت نازیها در آلمان شده بود در سال 1941 به همراه همسرش (بلوشر) وارد نیویورک شد. «آرنت با این هدف به دنیای جدید رفت تا دریابد چه بر سر اروپا و بخصوص آلمان آمده بود»(ص79). جامعه آمریکا پرسشهای جدیدی در ذهن آرنت نشاند: اندیشمندی از سنت فلسفی آلمان، مجبور به کشف پاسخهای مناسبی برای مسائل روز، چون نژاد، اخلاق، تعلیم و تربیت و وضع جهان برآمد