وی خود زندگیاش را این گونه تعریف میکند: در بیست و چهارم اسفند ۱۳۲۳ در محله "راه کوشک" قزوین به دنیا آمدم. پدرم آهنگر بود و خانواده ملقب بود به "حداد". نام مرا به یاد پدربزرگم علیاصغر نامیدند و شدم "علیاصغر حداد"! فرزند آخر خانواده بودم و جای تعجب ندارد اگر بگویم نخستین همبازیهایم برادرزادههای کمابیش هم سن و سالم بودند، البته در کنار پسرعمهها و پسرداییها، و محل بازیهامان چهارحیاط "دراندشتی" بود تو در تو که "حدادها" در آن زندگی میکردند.
دوران ابتدایی و سالهای اول دبیرستان را در قزوین گذراندم. کلاس هشتم دبیرستان بودم که به تهران امدیم. سال بعد را در دبیرستانی در تهران گذراندم. انبوه درسهای حفظکردنی، "زنگ انشا، تاریخ و جغرافیای" هیچ و پوچ باعث شد از درس و مدرسه زده شوم. به شعر و داستان سخت علاقمند بودم، اشعار نیما را میخواندم، "افسانه" را از حفظ بودم، حافظ را خوب نمیفهمیدم، مولانا شور در دلم میانگیخت، "جنگ و صلح" تولستوی، "ژان کریستف" رومن رولان، "خوشههای خشم" جان اشتاینبک ... جهان رمان به طور کل، مفری بود برای گریز از ملالت "درس و مدرسه". و سرانجام این ملالت باعث شد ترک تحصیل کنم.
سالهای آخر دبیرستان را "لکلک"کنان و به کمک دوستان درسخوانتر، به ویژه قندچی –هرکجا هست خدایا به سلامت دارش! - گذراندم و دیپلم دبیرستان را در "امتحانات متفرقه" گرفتم. بعد نوبت سربازی شد و هجده ماهی که در تهران، مشهد و اصفهان گذشت. بعد راهی آلمان شدم.
در برلین غربی در رشته جامعهشناسی با گرایش "کشورهای در حال توسعه" فوق لیسانس گرفتم. در سال ۱۳۵۹ به ایران برگشتم و به تدریس زبان آلمانی و ترجمه متون ادبی رو آوردم.
ترجمههایی که تا کنون به قلم من منتشر شدهاند، عبارتند از: یورک بکر: یعقوب کذاب؛ آنازگرس: مردهها جوان میمانند، توماس مان: بودنبروکها، فرنتس کافکا: مجموعه داستانهای کوتاه و محاکمه (قصر زیر چاپ است)، توماس برنهارد: جشن تولد برای بوریس، پتر هانکه: کاسپار، اهانت به تماشاگر، غیبگویی، ماکس فریش: اشتیلر و مجموعهای حاوی چهل و پنچ اثر از بیست و شش نویسنده آلمانی زبان و ...
*آخرین بروزرسانی ۱۳ اسفند ۱۴۰۰