لهجهاش به نظرم آشنا آمد. به قول معروف رفتم توی نخش و خوب تماشایش کردم. ناگهان شناختمش. «عنایت» بود. 10سال بود که ندیده بودمش. آخرین بار که رفتیم «گلندوک» لواسان با همان خلق و خوی و نجابت همیشگی از ما پذیرایی کرد.
من و همسرم هم تا آنجا که از دستمان برمیآمد، از قند و چای بگیر تا شکلات و میوه برایشان میبردیم. پسرش خدمت سربازی را تمام کرده بود و با هم، زندگی آرامی داشتند. اما حالا با این وضع در حوالی میدان ونک و پشهکشفروشی، مرا به حیرت میانداخت. صدایش کردم و آدرس خانه را دادم. یک شب با همسرش آمدند.
آنطور که شنیدم تنها پسرش رفته بود استرالیا تا کار دلخواهش را پیدا کند. بعد از گپ مقدماتی، سر درددلش باز شد که من از خانه پدریام در غرب کشور دل کندم و آمدم لواسان و یک تیکه زمین خریدم و افتادم توی کار خرید و فروش میوه و خشکبار و زندگیام روبهراه بود.
ا این که با 2نفر آدم متشخص و به ظاهر خوشبرخورد که آمده بودند به قول خودشان هواخوری آشنا شدم. زیر پایم نشستند که بیاییم باغچه کوچک و خانه یکطبقهام را مشارکتی بسازیم و 6طبقه ببریم بالا تا هم چند تا آپارتمان داشته باشیم و هم در سایهاش بهراحتی زندگی کنیم.
پیشنهاد مشارکت را که حدود 17صفحه بود به خیلیها نشان دادم، تایید کردند و رفتیم قرارداد بستیم و کار تخریب شروع شد. تنها مخالف این قضیه برادرم بود که سالها در تهران زندگی کرده و بنا به تجربه، ما را از چنین کاری برحذر میداشت. تا یکی 2ماه کارها به خوبی و خوشی پیش میرفت.
ناگهان آن 2نفر هزینهها را بالا بردند و هر روز به دلیلی، از گرانی مصالح ساختمانی و مزد کارگر و ... صحبت به میان آوردند. (این بند هم در قرارداد آمده بود که هزینههای احتمالی را طرفین قرارداد باید بپردازند). تا آمدیم به خودمان بجنبیم دیدیم به آنها بدهکار شدهایم.
اول آپارتمانها رفتند و بعد وامی که از بانک گرفته بودیم، تازه کلی منت میگذاشتند که پیشاپیش دارند هزینه میکنند! به هر حال دلمان خوش بود که صاحب آپارتمانهای نوساز میشویم بهخصوص، پسرم که طبقه آخری را که خودش اسمش را گذاشته بود پنتهاوس نشانه کرده بود و اصرار داشت که هرچه میگویند انجام بدهیم.
فقط زمانی فهمیدم که با صورتحسابسازیهای ماهرانه، پولها را بالا کشیدهاند و ساختمان را نیمهکاره را رها کرده و رفته بودند. حالا آمدهام سرایدار یک شرکت شدهام که کارش واردات جنس از چین است. گاهی هم از آنها جنس میگیرم و دستفروشی میکنم.اگر یک تکه زمین دارید، مراقب وسوسه سودجویان و رویای پنتهاوس باشید! البته همه سازندهها اینطوری نیستند. اما از قدیم گفتهاند احتیاط شرط عقل است.