بحثها و مبارزهطلبی طرفداران تیمهای مختلف بهویژه طرفداران آبی و سرخ که معرف حضور هستند، همیشه محفل فوتبالدوستان را داغتر میکنند؛ در میان دهها تماشاگر پروپاقرص فوتبال از خرد و کلان، 2 نفر بیشتر جلب توجه میکنند؛هوشنگ قرمز و هوشنگ آبی! ... تعجب نکنید، چون نام هردوی این همسایگان معروف ما هوشنگ است. وجوه اشتراک دیگری هم دارند، ازجمله هردوی آنها بازنشسته هستند و وقت کافی برای مرور نشریات ورزشی و تعقیب مسابقات و بخصوص رویارویی 2تیم مورد علاقه خودشان را دارند.
هر دو هم، بازیکنان دهههای 40 و 50 را ایدهآل و بیجانشین میدانند و هنوز، عکسهای چهرههای سرشناس آن دوره زینتبخش دیوار خانهشان است! در آخرین رویارویی آبیها و قرمزها که چندی پیش اتفاق افتاد، هوشنگ سرخ آنقدر از خود بیخود شده بود که از روی صندلی افتاد و آستین گرمکن قرمزرنگش پاره شد. همسر ایشان که واکنش و خنده بلند حاضران را برنمیتابید با اصرار فراوان دست شوهرش را گرفت و او را به داخل آپارتمان خودشان برد. با غیبت هوشنگ سرخ، خواهینخواهی جمع ما از آن شور و هیجان سابق خالی شد و هوشنگ آبی هم انگیزه و نیرویش را برای ابراز احساسات ازدست داده بود تا بالاخره خبردار شدیم که هوشنگ سرخ بهدلیل سرماخوردگی و سینهپهلو در بستر بیماری افتاده است.
هوشنگ آبی که سراسیمه به بالین دوست وفادارش رفته بود با چشمان اشکبار به همسر هوشنگ سرخ گفت که دورشدن از شور و هیجان تماشای مسابقات، باعث گوشهگیری و ناخوشی شوهرش شده است از قضا، پزشکی که به بالین هوشنگ سرخ آمده بود، نیز نظر داد که وی، دچار کمبود انگیزه و درنتیجه کاهش امید به زندگی شده است. یکی دو هفته پیش هنگامی که فوتبالدوستان مجتمع ما طبق معمول برای تماشای یک بازی حساس مربوط به 2تیم صاحبنام باشگاههای دسته اول در محوطه پارکینگ جمع شده بودند، در میان شادی و حیرت جمع، هوشنگ سرخ شاداب و سرحال و درحالی که همسرش با یک جعبه شیرینی او را همراهی میکرد به جمع ما پیوست. او که با استقبال شدید جمع روبهرو شده بود، از شدت شوق و هیجان اشک از دیده بارید. همسرش هم، آهسته با دستمال، قطره اشکی را که بر گونهاش غلتیده بود، پاک کرد. در آن غروب آخرین ماه بهاری، ابراز احساسات هوشنگهای مجتمع ما و رجزخوانیهایشان، شور دیگری به جمع بخشیده بود.