براى موسیقیدانان جدى و جوانسالى که میانگین سنى بین ۳۵ تا ۴۵ سال را دارند، نام هوشنگ استوار، نامى آشناست؛ ولى فقط در حد آشنایى با یک نام فاخر و پراحترام، نه در حد ورود به دنیاى او که جزو موسیقى او نیست و البته موسیقى او را این نسل نشنیده است و نسلهاى قبل هم که کمى شنیده اند، قضاوت هاى خودشان را دارند که در هر صورت جاى شنود مستقیم آن آثار را نمیتواند بگیرد.
از این رو نام و ارج هوشنگ استوار، به قول معروف، همیشه در سایه اى از ابهام بوده است. این ابهام از جبرزمانه است که به قول هدایت «دست برقضا» به او تحمیل شده و خواست قلبى او نبوده است. وانگهى او بیش از بیست سال در مقام استادعالى هارمونى و سایر رشته هاى مربوط به آهنگسازى در هنرستان عالى موسیقى و در دانشکده هنرهاى زیبا تدریس کرده و دیگران زیر سایه او بوده و بالیده اند.
شخصیت هنرى هوشنگ استوار در دو شاخه اصلى قابل بررسى است: آموزگارى و آهنگسازى و هر دو در سطوح عالى، نسبت به آن زمان و این زمان، اما سایر جنبه هاى قومى شخصیت هنرى او از دیده ها پنهان مانده است: آشنایى خوب او با موسیقى ایرانى، آشنایى خوبتر او با انواع موسیقى هاى «جز» و «بلوز»، تسلط بر نوازندگى و تکنیک هاى پیچیده پیانونوازى (بسیار بیش از حد متعارفى که دیگر آهنگسازان از پیانو مى دانند) و مطالعه عمیق و گسترده او از ادبیات و فلسفه، دست کم به دو زبان و ادراک ژرفى که ازتمام این مقولات به هم پیوسته، در وابستگى به موسیقى، در ذهن اوست.
استوار نیز مثل هر استاد حقیقى هنر، محدود به مجموعه اى از دانش فنى و مهارت هاى اجرایى نیست، بلکه دنیایى از اندیشه و نوع نگاه به هستى است که امتیازات برجسته اى، آن را از انواع مشابه خود جدا مى کند.
هوشنگ استوار، موسیقى را از اولین سالهاى زندگیش شنیده است. نکته اى که براى موسیقیدان شدن هر صاحب استعدادى بسیار مهم است. مادرش قمرالزمان فرزند غلامرضا خان امیرپنجه سالار معزز از اولین زنان ایرانى بود که پیانو مى نواخت. هم موسیقى ایرانى و هم فرنگى. خانواده مادرش ـ مین باشیان ها ـ همگى از اولین تحصیلکرده هاى ایرانى در کنسرواتوارهاى مهم و معتبر جهان ـ مسکو، برلین و بروکسل ـ بودند و پرویز محمود، موسیقیدان نام آور ایرانى پسرعمه اوست.
تأثیرگذارتر از همه، پدرش، حسین استوار (۱۳۶۵ـ۱۲۷۵) بود که از اولین پیانیست هاى حرفهاى در موسیقى ایران است و با مرتضى محجوبى نزد محمودخان مفخم الممالک پیانو آموخته و با تار و سه تار و سنتور نیز آشنایى کامل داشت. نام خانوادگى آنها در تهران، که در کنار «باغ ارفع» (متعلق به تیمسار حسن ارفع) قرار داشت مرکز تجمع و همنشینى هاى دوستانه هنرمندانى مثل مرتضى محجوبى، حبیب سماعى و على اکبر شهنازى بود.
این باغها و عمارتهایشان هر دو اکنون از بین رفته و خیابان سید محمدحسین شهریار و تالار رودکى جاى آنها را گرفته است. حسین استوار ذوق آهنگسازى و پیسنویسى داشت و از مهارتهاى خود در ترتیب دادن برنامههاى تئاتر و موسیقى و ضبط صفحه استفاده مىکرد. تعدادى از ساختههاى او در صفحات ۷۸ دور با پیانوى خلاقش، دیوان ابراهیم منصورى، تار سالارى و آواز جمال صفوى و بانو لرتا هاپراپفیان (بازیگر نامدار تئاتر و همسر عبدالحسین نوشین) ضبط شده است. تئاترها و برنامههاى موسیقى او در لاله زار تهران سالهاى ۱۳۲۰ ـ ۱۳۰۰ شور و استقبال خارج از حدى را به دنبال مىآورد و استوار پدر، از هر حیث، بین موسیقیدانان همدوره خود از مردان موفق حساب مىشد.
هوشنگ استوار از کودکى زیر نظر پدر با سه تار و سنتور و با نواختن موسیقى ایرانى روى پیانو آشنا شد. در ابتداى نوجوانى کنسرتى در کالج دکتر جردن ( مدرسه البرز بعدى) اجرا کرد که خبرش در روزنامهها هم نوشته شد.
ورود پرویز محمود به ایران در سالهاى جنگ جهانى دوم، مسیر زندگى استوار نوجوان را عوض کرد. محمود از اولین فارغ التحصیلان ایرانى کنسرواتوار سلطنتى بروکسل بود و در زمینه آهنگسازى، از پیشرفتهترین هنرمندان ایران آن روزگار محسوب مىشد. او اوایل بعد از بازگشت به ایران با خانواده استوار زندگى مى کرد و توصیه او مبنى بر یادگیرى پیانو با تکنیک بین المللى، در حسین استوار مؤثر افتاد؛ و خود نیز بر آن شد که به هوشنگ استوار نوجوان ، هارمونى درس بدهد.
مرتضى حنانه که سالها شاگردى او را کرده بود، مىگفت که محمود در تدریس هارمونى برجستهترین معلم بود ( همان وقت نیز به خاطر تعلق خاطرى که به یکى از احزاب سیاسى داشت در محل «خانه وکس»، هارمونى تدریس مىکرد). به توصیه محمود، آدام شیمکویچ لهستانى که همان زمان به سیروس شهردار (فرزند میر همایون شهردار پیانیست برجسته موسیقى ایرانى) پیانو مى آموخت، معلمى هوشنگ استوار را به عهده گرفت. استوار از این دوران، با قدر شناسى آمیخته به تأسف یاد مى کند: «من درس پیانو با شیمکویچ را در سنینى نسبتاً بالا شروع کردم ولى چون متأسفانه از آغاز آشنایى با پیانو طبق روش درست بین المللى با من کار نشده بود،هیچ وقت موفق نشدم به حداکثر امکاناتى که مى توانستم در تکنیک پیانو داشته باشم دست پیدا کنم.
امیدوارم این درسى باشد براى پدر و مادرهایى که اصرار دارند خودشان دست بچه هایشان را روى ساز بگذارند. بدون آن که صلاحیت یک استاد متخصص و معلم با تجربه را داشته باشند».
با این حال استوار تا امروز هم پیانو نواختن را ترک نکرده است، هرچند که اجراى حرفه اى آثارش به عهده خانم فریده بهبود بوده که همسر او و پیانیست برجسته و معلمى عالى رتبه است.
پافشارى پرویز محمود و همکارش روبیک گریگوریان (ویولونیست و آهنگساز معروف ارمنى ـ ایرانى) که طرح تأسیس ارکستر سمفونیک تهران را در سالهاى جنگ جهانى دوم مى ریختند، استوار پدر را ترغیب کرد تا فرزند را براى تحصیل به کنسرواتوار بروکسل بفرستد. او رشته هارمونى را با رتبه جایزه اول (در سیستمهاى فرانسوى) به پایان برد و دو سال هم در سوئیس، کنسرواتوار ژنو، دروس کمپوزیسیون و پیانو و کلارینت را گذراند؛ و همیشه با عنوان شاگرد ممتاز از او یاد مىشد. او همیشه از استاد بزرگش ، «آندره سورى» با احترام یاد مىکند و جامعیت او را در موسیقى، فلسفه، ادبیات و شفافیت اخلاقش مىستاید (فریدون ناصرى نیز از شاگردان او بوده است)؛ و همچنین از مارسل کى نه که استاد کمپوزیسون او بود.
استوار در سال ۱۳۳۶ به ایران بازگشت و على محمدرشیدى در مجله موزیک ایران ـ تریبون روشنفکرى موسیقى در ایران آن روز ـ با مقالهاى او را معرفى کرد. با همه سفرهاى پى درپى به فرانسه و سوئیس و بلژیک، استوار عملاً در ایران اقامت داشت و حتى در سالهاى پیش از آن نیز با ایرانیان فرهیخته در ارتباط بود: «از سال ۱۳۳۲ با احمدشاملو آشنا بودم. یک بار یک آهنگ خراسانى خیلى جالب را برایم خواند که نت آن را نوشتم و هنوز هم دارم. ولى هیچ وقت اجرا نشد. قطعه «لالایى» را همان موقع ساختم. براساس اشعار لالایى که شاملو چندبار برایم خواند.»
اما ارکستر سمفونیکى که اجراى قطعات برامس و بتهوون و موتسارت در تهران را فریضه واجب خود مىدانست، به آثار استوار ودیگر آهنگسازان ایرانى نظیر ملیک اصلانیان، که بیشترشان با حقوق معلمى و با اعتقاد تمام، براى پیشرفت موسیقى در ایران زحمت مىکشیدند، اعتنایى نداشت.
طرز تلقى محدود و کودکانه در آن دوره، این بود که فقط آثار موسیقیدانان مشهور قرون گذشته ارزش اجرا دارد، و بلکه قطعات آهنگسازانى که با الهام از تمهاى محلى و ملودىهاى ردیف ساخته شده بود را با تردید و تحقیر نگاه مىکردند. نوعى خود باختگى آزار دهنده که خوشبختانه در دهههاى اخیر از بین رفته است.
هوشنگ استوار با این که از خانواده اشرافى و اصیلى برخاسته بود، هیچ وقت تمایلى به زندگى مجلل نداشت، در تمام عمرش بسیار ساده و بى پیرایه زیسته و در بافت زندگى آموزگارى بوده است. وارستگى و آزادگى او جایى براى «استوبیسم» باقى نگذاشته و جالبتر این که زندگى موسیقایى او هم هیچ گاه به تفرعن و برج عاج نشینى «هنرمندان» موسیقى کلاسیک آلوده نشده است.
براى کسانى که فضاهاى موسیقى و موسیقیدانان موسوم به «کلاسیک کار» در ایران را خوب مىشناسند، تکان دهنده است که بدانند هوشنگ استوار، استاد عالى هارمونى در هنرستان و دانشگاه که بهترین موسیقیدانهاى امروز ایران به شاگردى او افتخار میکنند، سالهاى سال در هتل ریتس و کافه نادرى و کلوپ آمریکایىها، یعنى مراکزى که مخصوص اوقات فراغت طبقه فرهیخته و مرفه و روشنفکران تهران بود، نوازنده پیانو و عضو ارکسترهایى بوده که موسیقى جز و بلوز و قطعات معروف موسیقى رومى را مىنواختند.
امروزه تصور آن فضاها براى ما غیر ممکن است زیرا نظایر آن را ندیدهایم. توضیح لازم این است که نباید آن فضاها را با «لابى» هتلهاى امروزى و یا کافه تریاها وکابارهها اشتباه گرفت. چرا که نوع برخوردها و شخصیت افراد وطبقه اجتماعى خاص که مشترى این مکانها بودند دیگر و جود ندارد و با انواع به ظاهر مشابه خود هم شباهتى ندارد. از طرف دیگر، بهترین نوازندگان ارکستر سمفونیک، تک نوازان و معلمین ایتالیایى و اتریشى مقیم تهران و حتى موسیقیدانانى که به عنوان معلم و آهنگساز نخبه شناخته شده بودند نیز بدون اشکال در این فضاها کار مىکردند.
برادران گریگوریان، لوئیجى پاسانارى، فریدون فرزانه و ... استوار از آن دوران با خوشى آمیخته به حسرت و کمى تلخى یاد مى کند: «کار خیلى هم جدى بود. قضیه مطربى هم نبود. درست وحسابى تمرین مىکردیم. البته آن زمان کسانى که فقط «آهنگساز» بودند و هیچ سازى بلد نبودند که بزنند، به کسانى که آهنگساز بودند و ساز هم مىزدند «مطرب» مىگفتند! ما پارتیسیونهایى داشتیم که اجراى آنها خیلى جدى بود. از اوورتورهاى مختلف اپراها تا والسهاى اشتراوس و حتى موسیقى هاى دیکسى لند و جزموزیک. گاهى وقتها خودم هم بداهه نوازى مىکردم.
مواقعى پشت پیانو مىنشستم و براى خودم قطعاتى از همان دورهها مىزنم و به هیچ وجه هم ناراحت نیستم. من همیشه مدافع موسیقىهاى به اصطلاح غیرکلاسیک بودم. در کشور ما طرز برخورد با موسیقى غربى به هیچ وجه از راه درست وصحیح نبود و برداشت درست از فرهنگ غرب نبوده و اشتباهاً فکر مى کنیم که موسیقى غرب فقط بتهوون و واگنر است. در حالى که قسمت موسیقى تفریحى شان براى غربىها خیلى جدى است.»
در مقابل کسى که در برج عاج تفرعن «موسیقى کلاسیک»(!) خودش را حبس مىکند، کار استوار از ارزش بیشترى برخوردار است. همین خصلت به او قدرت درک مسائل مردم و درد انسانها را مىداد ضمن این که پرنسیپهاى عالى اخلاقى او را هم حفظ مىکرد. عجیب این که او با همه فاصله عملىاش از موسیقى ایران ـ ردیف و ملحقاتش ـ مورد احترام و مراجعه موسیقیدانان این طبقه بوده است.از داوود گنجهاى تا مجید کیانى،از فریدون شهبازیان که دقت «گوش مطلق» او را میستاید تا استادى چون على تجویدى که با ده سال اختلاف سن، شاگردى او در قسمت هارمونى را غنیمت دانست و تا جایى که مىخواست از او آموخت. جمع آورى خاطرات این افراد از هر طیف و گروه مىتواند جنبه هایى از شخصیت استوار را به ما بشناساند که شاید خود او هم هیچ وقت در قید و بند یادآورى و گفتن آنها نبوده است.
نظر به سالها کار، آثار اجرا شده از او بسیار کم است. مسائل ناراحت کننده اى که همیشه آسمان زندگى هنرى شریف و بى غش او را تیره کرده، مانع از اجراى آثار او شده و او نیز دلیلى قانع کننده ندیده تا از کمال طلبى خود عدول کند، ارکسترهاى ناقص و بد صدا و جاه طلبى هاى رهبران دوره گرد و فاقد شعور عمیق موسیقایى را بپذیرد و بخواهد که به هر قیمتى، نام و آثارش را به حافظه زمانه تحمیل کند. استوار، در سالهایى که شرایط کار و زندگى و اجرا و ضبط براى موسیقى مطلوب او بسیار بهتر از این بود که حالا هست، راضى نمىشد که از اصول خود بگذرد و آن را فداى نامآورى کند. سازش ناپذیرى با فروتنى و مهربانى او تضادى ندارد، همانطور که از راول و دبوسى، با همان روشنى حرف مىزند که از لوئى آرمسترانگ و حتى خوانندههاى معروف به «کوچه و بازار» و مردمى که روزگارى دور، با آنان زندگى کرده است.
هوشنگ استوار، جهان خود را در موسیقى خود ساخته است، اگر ما نمىتوانیم موسیقى او را بشنویم، عیب از او نیست و شاید از ما هم نیست. از مجموع شرایط فشار و محدودیتى است که همه ما را احاطه کرده است. در چنین شرایطى است که استوار، همراه همسرش خانم فریده بهبود، که خود پیانیستی برجسته است، زندگى مى کنند، درس مى دهند و آنها که نعمت بهره ورى از زیستن در کنار این دو هنرمند را دارند، نظاره کننده الگوهایى از موسیقى و چگونه زیستن هستند که در روزگار عسرت زده ما، به دشوارى به دست مىآید و به آسانى از دست مىرود. الگوهایى از یگانگى انسان و صدا و صداقت.
آثار هوشنگ استوار:
براى ارکستر سمفونیک: فانتزى/ سبزه بهار/ بهار جاودان (بالت)/ سوئیت ایرانى/ طرح سمفونیک ایرانى/ اوورتور/ آهنگ شبانه (نکتورن).
براى ارکستر زهى و پیانو: شب خیام بر مبناى سیزده رباعى از خیام
براى ارکستر زهى: تأثرات (امپرسیونها)، مثلث (ترى انگل).
براى آواز دسته جمعى (کر): آهنگ بى کلام
براى آواز و پیانو: مرثیه (اله ژى) و کالیز براى سدپراند
اجاق سرد (شعر از نیما یوشیج) که براى آواز و ارکستر زهى هم تنظیم شده است. پائیز روى شعرى از گیوم آپرلى شر.
و... قطعات بسیار براى پیانو، ویولون و پیانو، فلوت و پیانو و...
* مورخ و پژوهشگر تاریخ موسیقی ایران