...وای، چهقدر نگاهم میکنند! کاش زودتر امشب تمام شود و من از شر نگاههای آنها راحت شوم... !
تو جزو کدام دسته هستی؟ اگر هنوز نمیدانی، به این سؤالها پاسخ بده و خودت را بیشتر بشناس.
1. اگر یک ماده بودی دوست داشتی کدامیک از اینها باشی؟
الف - آهن/ ب - کائوچو / ج - پنبه
2. تو داری همراه با دوستانت میخندی اما ناگهان متوجه میشوی که آنها دارند به تو میخندند...
ج - کمی آشفته میشوی و به زور سعی میکنی به خندهات ادامه بدهی.
الف - خیلی ناراحت میشوی و یک جواب دندانشکن میدهی.
ب - سعی میکنی به آرامی موضوع خنده را عوض کنی.
3. تمام مدرسه از راز تو باخبر شدهاند.
ج - با خودت فکر میکنی: من واقعاً دست وپاچلفتی هستم!
الف - خب که چی! بالاخره هرکسی یک رازی دارد.
ب - بازهم به مخفیکاری ادامه میدهی.
4. امروز بعدازظهر از مدرسه به میهمانی میروی.
ب - از اینکه نمیتوانی سر فرصت به سر و وضعت برسی ناراحتی.
الف - از اینکه میهمانها تو را با لباس مدرسه میبینند خوشحالی. در لباس مدرسه هم برازنده هستی.
ج - دنبال بهانهای میگردی تا از شر این میهمانی راحت شوی.
5. در گروه دوستانت چه نقشی داری؟
ب - موقعی که مخالف باشند به هرحال نظرت را میدهی.
الف - تو تصمیمگیرنده هستی.
ج - تو همیشه از آنها پیروی میکنی.
6. برای اینکه راز دلت را به کسی بگویی...
الف - مستقیم یا غیر مستقیم به او میگویی.
ب - از کسی که به او اطمینان داری میخواهی تا این مأموریت را برعهده بگیرد.
ج - تو اصلاً نمیتوانی قدم اول را برای گفتن حرف دلت برداری.
7. وااای! یک جوش وحشتناک روی دماغت سبز شده... !
ج - محال است فردا با این جوش به میهمانی بروی.
ب - سعی میکنی با استفاده از کرمهای مخصوص این جوش را محو کنی.
الف - اتفاقی است که افتاده. شاید با این جوش جذابتر هم شده باشم !
8. به نظر خودت کدام وجه از شخصیتت دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد؟
الف - دل و جرئت
ب - سیاست
ج - سکوت اسرارآمیزت
اگر بیشتر جوابهای بهدستآمده «ج» باشد:
نگاه دیگران برایت مثل جزر و مد است! تو خیلی از خودت مطمئن نیستی به همین دلیل هم از نگاه دیگران زجر میکشی: به نظرشان چه شکلی هستم؟ مسخره؟ مهربان؟ خوشلباس؟ باهوش؟
شاید خیلیها (به خصوص دوستانت) به تو گفته باشند، یا بدتر، از تو پنهان کردهباشند که به نظرشان زیادی در خودت غرق هستی. همیشه فکر میکنی دیگران علم غیب دارند و از همه نقطه ضعفهای تو آگاهاند. به همین دلیل همیشه نگرانی که مسخره و زشت به نظر برسی. از صحبت کردن واهمه داری، میترسی که دیگران به حرفهایت گوش ندهند یا کممحلی کنند. به خاطر همین زمزمه را به حرف زدن ترجیح میدهی. اما کمی شهامت داشته باش. مطمئن باش تو هم به خوبی دیگران هستی! چه بسا بهتر از آنها!
اگر بیشتر پاسخهای بهدستآمده «ب» باشد:
نگاه دیگران؟ خب بستگی دارد... روزهایی هست که بارانی از ناسزا برایت بیاهمیت است و به قول معروف کَکَت هم نمیگزد. اما بعضیوقتها یک کلمه ساده و بیمنظور به تو برمیخورد و به گریهات میاندازد. در واقع همه چیز به کسی بستگی دارد که در مورد تو قضاوت میکند و تو در مقابل حرفهایی که پشت سرت میزنند کاری از دستت برنمیآید. با این حال اگر یکی از دوستانت بگوید که لباست اصلاً خوب نیست از خجالت قرمز میشوی. اما اگر از نگاه دیگران آشفته میشوی منتظر هیچ چیز بدی نباش! در نهایت اگر نگاهها تبدیل به صحبتهای برخورنده شد سعی کن جوابی مؤدبانه و خوب برای آن پیدا کنی.
اگر بیشتر جوابهای به دستآمده «الف» باشد:
نگاه اگر نگاه مستقیم باشد، خیلی هم خوب است. تو از اینکه خودت هستی راضیهستی و شکایتی نداری، دیگراناگر مشکلی دارند خب این مشکل آنهاست. این یککمی خودپسندانه است نه؟ خیلی خوب است که در مورد خودت تا این حد احساس راحتی میکنی اما بدان همه ما در جامعه زندگی میکنیم و حضور دیگران برایمان مهم است. پس ممکن است بعضی از نظرهایشان هم مهم باشد و در زندگی به ما کمک کند. اهمیت ندادن به نظر دیگران ممکن است تا حدی از احترام آنها نسبت به ما کم کند. اگر کمی از این پوست خودپسندی بیرون بیایی خواهی دید که دوستان جدیدی پیدا میکنی که همه عمر از وجودشان لذت خواهی برد.