تا زمانی که مشکل را پیدا نکنی نمیتوانی آن را حل کنی!
1. وقتی به خانه میرسی و لباسهایت را عوض می کنی...
الف- همه را یک گوشه روی هم تلنبار میکنی.
ب- با دقت آنها را تا میکنی و در کمد میگذاری.
ج- هرجا که برسی یک تکه از لباسهایت را پرت میکنی.
2. در یک مکان عمومی اگر ظاهرت نا مرتب باشد...
الف - خیلی هم بد نیست.
ب- هرگز! امکان ندارد بگذارم ظاهر نامرتبم را بقیه ببینند.
ج- خب ظاهر نامرتب یک نوع مدل است دیگر.
3. معلم انشا از تو میخواهد اولین انشا را در سال تحصیلی جدید بنویسی...
ب- قبل از اینکه نوشتن را شروع کنی یک طرح کلی از انشا در ذهنت ترسیم میکنی.
الف- از نتیجهگیری درباره موضوع انشا شروع میکنی.
ج- بدون چرک نویس در همان کاغذ اصلی شروع به نوشتن انشا میکنی.
4. قرار است اشیای زینتی در قفسههای کمد اتاقت بچینی...
ج- اصلاً ! از این کار متنفرم.
الف- بدون اینکه دقت زیادی بکنی همه را در کنار هم میگذاری.
ب- با رعایت فاصلهای یکسان آنها را در کنار هم میچینی.
5. قرار است همه امتحانها با هم در یک هفته برگزار شود...
ب- هر روز مقداری از درسها را میخوانی تا شب امتحان برایت آسان شود.
الف- همه را میگذاری برای شب امتحان.
ج- اصلاً نمیتوانی این طور امتحان بدهی.
6. وقتی یک جمله تأثیرگذار میشنوی...
الف- روی یک تکه کاغذ آن را یادداشت میکنی.
ب- با دقت و خط خوش در دفتر یادداشت مخصوصت آن را یادداشت میکنی.
ج- با بیحوصلگی جمله را تأیید میکنی.
7. بعد از اسبابکشی...
الف- بستهبندیهای وسایلت را در یک زمان باز میکنی و همه وسایل را باهم بیرون
میآوری.
ب- یک آخر هفته را به این کار اختصاص میدهی تا همه لوازمت را با دقت بیرون بیاوری و بچینی.
ج- نصف بستهها را باز میکنی و میچینی اما بقیه لوازمت در جعبهها باقی میماند تا وقتی که...
8. کدام اصطلاح را ترجیح میدهی...
ج- هرچه پیش آید خوش آید.
ب- نظم و ترتیب یعنی آرامش.
الف- هر وقت هلت دادند برو جلو.
اگر بیشتر پاسخهای به دست آمده «الف» باشد:
مرتب و منظم: تبریک! تو یکی از همان اشخاصی هستی که بعضیها به نظم و ترتیبت حسرت میخورند. با برنامه، دقیق و وقتشناس. در اتاق تو همیشه همه چیز سرجای خودش است و هیچ قفسه به همریختهای در کمدت وجود ندارد. هر کاری وقتی دارد و هر چه انجام میدهی از قبل برنامهریزی شده است. به همین دلیل است که هیچ کدام از کارها و برنامههایت اتفاقی یا تصادفی نیست. تو حتی پیشبینی پیشبینی نشدهها را هم کردهای! تو برنامهها، ایدهها، اصول و عادتهایت را روی کاغذ میآوری و هیچ چیز را از قلم نمیاندازی. یک دانش آموز موفق در مدرسه که هیچوقت خسته نمیشود چرا که به صورتی کاملاً منطقی برای هر درسی برنامه ریزی دقیقی داری. اما صبر کن! همه اینها خیلی خوب است ولی ممکن است تبدیل به یک وسواس بیمارگونه شود. پس برای هر چیز کوچک برنامهریزی پیچیدهای نکن. زمانی را هم برای تخیل و رؤیاپردازی نگهدار!
اگر بیشتر پاسخهای به دست آمده «ب» باشد:
خیالپرداز و رؤیایی: تو بیشتر وقتت را در بحران بی نظمی و بههمریختگی های اطرافت میگذرانی. جالب اینجاست که در نهایت از این موضوع عصبانی هم میشوی! زندگی تو مثل یک مارپیچ عظیم است. یک روز تا نیمههای شب درس میخوانی و یک روز کاملاً از یاد میبری که دانشآموز هستی. به همین دلیل است که همیشه بین نظم و به هم ریختگی در حال دست و پا زدنی و نمیتوانی از بین این دو یکی را انتخاب کنی. یک روز فوقالعاده منظم و یک روز کاملاً شلخته! به یک دلیل: تو از روزمرگی بیزاری و برای فرار از آن در میان ترتیب و بی نظمی معلقی. منظم بودن تو را به تکرار ملزم میکند و به همین دلیل تو همیشه از نظم و ترتیب دوری میکنی. اما دقت کن: درست است که تکرار چیز خسته کنندهای است، ولی کمی نظم و ترتیب اصلاً زندگی تو را خسته کننده نخواهد کرد.
اگر بیشتر پاسخهای به دست آمده «ج» باشد:
نامنظم و نامرتب: خیلی دلت میخواهد که مرتب باشی اما چیزی در وجودت مقاومت میکند و ناگهان خودت را در یک آشفتگی و هرج و مرج بزرگ می بینی. گاهی وقتها هراس بر تو غلبه می کند و زمان زیادی را در نگرانی و استرس از دست میدهی. همه چیزهایی که مربوط به نظم، هماهنگی، ترتیب و برنامهریزی میشوند باعث آشفتگی و نگرانیات می شوند. دوست داری غریزهات را دنبال کنی بدون اینکه این قواعد دست و پا گیر سد راهت شوند. طبیعی است که با این روش نمرههای چندان درخشانی هم بدست نمیآوری.اما کمی فکر کن : اگر یک حداقلی از نظم و ترتیب در زندگیات وارد کنی تحول بسیار بزرگی را خواهی دید. مثلاً هفتهای یک وظیفه که از همه مهمتر است برای خودت تعیین کن (انجام تکلیفهای درسی، مرتب کردن اتاق) یا یک برنامه ریزی سبک (مثلاً چهارشنبه=یک ساعت ریاضی) میتواند قدم خوبی برای شروع باشد. نگران نباش. برای کارهای مورد علاقهات وقت کم نمیآوری.