در مسیر جاده دماوند و کمی دورتر از بومهن، یک سایه سار پیدا کردیم. همگی دست به کار شدیم تا بساط ناهار را بچینیم که دیدیم، 2مرد میانسال ژولیده و خسته سوار بر موتورسیکلت و عرق ریزان با لباسهای خاکآلود از راه رسیدند و در چند متری ما موتورشان را پارک کردند. بعد کاغذ بزرگی شبیه به نقشه را روی زمین پهن کردند و به وارسی آن پرداختند. یکی از آنها بلند شد و با دستش اطراف را نشان داد. از آنجا که آدمیزاد کنجکاو آفریده شده، من و 2همکارم، پاورچین، پاورچین رفتیم طرفشان. آنها تا ما را دیدند کاغذ را جمع کردند. راستش پشیمان شدیم و داشتیم برمیگشتیم که یکیشان گفت: شاید قسمت شما باشه...!
قدمهایمان سست شد و برگشتیم. خلاصه فهمیدیم که آنها نقشه گنجی دارند که مربوط به همان محدوده است، اما موفق به پیدا کردن آن نشدهاند. وقتی روابطمان نزدیکتر شد نقشه را به اتفاق وارسی کردیم. خیلی با دقت کار کرده بودند. کنار چشمه، یک درخت توت کهنسال قرار دارد و کنار آن درخت،سنگ درشتی است که اگر از جانب مشرق به آن نگاه کنید شبیه به شیر است. نگاهی به اطراف کردم، درخت توت درست در چند قدمی ما بود. زیردرخت هم سنگی بود که بگویی نگویی شبیه شیر
به نظر میآمد. گنجنامه میگفت کنار سنگ را که درست بر لبه نهر متصل است، اندازه 2زرع بکاوید، بعد از ساروج به یک کوزه سفالی پر از زر میرسید.
5نفری، رفتیم و به نوبت، شروع به حفاری کردیم، البته به کمک بیل و کلنگی که آنها با خودشان داشتند. چنان ذوقزده بودیم که ناهار هم نخوردیم، حدود یک ساعتونیم بعد، کلنگ ما به یک کوزه سفالی خورد و محتویاتش روی خاک ریخت.
آنها، سکههای طلایی را که حدود 100عدد بود با ما تقسیم کردند. از معرفتشان شگفتزده شدم، اما وقتی گفتند که بابت حقالزحمه باید پولی به آنها بدهیم، با کمال میل هرچه در جیب داشتیم و حدود 150هزار تومان بود تقدیم کردیم! آنها سوار موتور شدند و رفتند.
ما از شادی روی پایمان بند نبودیم. شب سکهها را جایی دور از دسترس گذاشتم و صبح رفتم مغازه اکبرآقا جواهرفروش محلهمان. او وقتی سکهها را از من گرفت از خنده ریسه رفت و گفت: «اینا برنج خالص هستن. شما چطور متوجه نشدین؟ مگه سکه هم اینقدر نازک میشه؟»! اکبرآقا که از شدت خنده، اشک در چشمهایش جمع شده بود، گفت: «50تا از اینا، حداکثر میشه 2500تومان! اما برین خدا را شکر کنین که بیشتر زیر بار خرج نرفتین»! تازه متوجه شدیم که همه آن صحنهسازیها نقشه بوده. شما اگر گذارتان به اینجور شیادان افتاد مواظب باشید!